در مطالعه دیگری هیرش و کلارک (۲۰۰۴) از آزمودنی های مضطرب اجتماعی خواستند دو محاوره با افراد غریبه انجام دهند. در طول محاوره اول از آزمودنی ها خواسته شد این تصویر از خود را کنترل کنند. همان طور که پیش بینی شده بود آزمودنی ها زمانی که تصویر منفی از خودشان در ذهن داشتند اضطراب بیشتر و عملکرد اجتماعی ضعیف تری را گزارش کرده بودند.
ورتیو[۱۵۹] (۲۰۰۳) بیان کرد افرادی که دچار اضطراب اجتماعی هستند دارای ثبات عاطفی کمتر، برانگیختگی و ترس بیشتری می باشند.
هایزر[۱۶۰] و همکاران (۲۰۰۳) اظهار کردند رابطه مستقیمی بین کمرویی شدید دوران کودکی و اضطراب اجتماعی در زندگی بعد از آن وجود دارد.
مطالعات نشان داده اند که افراد دارای اضطراب اجتماعی بالا، هنگام پیش بینی کردن، عمل کردن و اندیشیدن در مورد برخوردهای اجتماعی، توجه شان را در درون تغییر می دهند و به خود نظارتی ریز می پردازند و خود انگاره شدیدا منفی را تجربه می کنند (هاکمن و همکاران، ۲۰۰۰؛ اسپیور و استوپا، ۲۰۰۲).
مطالعه لایب[۱۶۱] (۲۰۰۰) نشان می دهد، افرادی بیشتر در معرض اضطراب اجتماعی قرار می گیرند که والدین مضطرب و افسرده دارند و تأثیر والدین در سبب شناسی این اختلال تنها محدود به ژنتیک نیست.
۲-۳-۲- اضطراب اجتماعی و صفات شخصیتی
مطالعه قانعیان و رحیمی (۱۳۹۱) نشان داد پیش بینی کنندگی صفت روان رنجور خویی برای تمامی علایم اختلالات روانی SCL-90 وجود داشت.صفاتی مانند باز بودن به تجربه، وجدانی بودن و توافق در مرتبه دوم با قدرت کمتری قادر به پیش بینی برخی اختلالات است.
نتایج به دست آمده از مطالعه رضوی و همکاران (۱۳۹۰) حاکی از آن بود که بین صفات شخصیتی و اضطراب اجتماعی دانشجویان نابینا ارتباط معنی داری وجود دارد و نیز بین صفات شخصیتی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان عادی ارتباط معنی داری وجود دارد.
نتایج مطالعه نادری و مرادیان(۱۳۸۹) نشان داد که بین ویژگی های شخصیتی و اضطراب جسمانی – اجتماعی دانشجویان دختر با اتخاذ رژیم شناختی – رفتاری رابطه معنی داری وجود دارد. همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که تنها ویژگی شخصیتی توافق پذیری و اضطراب جسمانی- اجتماعی پیش بینی کننده اتخاذ رژیم درمانی هستند.
مطالعه حق شناس(۱۳۸۵) نشان داد افرادی که دارای اضطراب اجتماعی بالا می باشند در صفت نوروتیسیسم نسبت به افراد عادی نمره بالاتری دریافت می کنند. افرادی که در مقیاس نوروتیسم دارای نمره بالاتری هستند معمولاً خجالتی و دارای اضطراب اجتماعی در جمع های بزرگ هستند همچنین افرادی که در مقیاس برون گرایی نمره بالایی بدست می آورند دارای اضطراب اجتماعی پایین هستند.
یافته های پژوهش حق شناس (۱۳۸۱) نشان داد بیماران مبتلا به اختلال هراس اجتماعی، ویژگی های شخصیتی گروه سوم اختلالات شخصیت بر اساس ملاک های تشخیصی DSM-IV را دارا بوده و بیشتر به نوع اختلال شخصیت اجتنابی از این گروه نزدیک می باشند.
لوینسون و همکاران (۲۰۱۱) در مطالعه خود نشان دادند ویژگی های شخصیتی نقش مهمی را در رابطه بین اضطراب اجتماعی و تفسیر خود نشان می دهد. آن ها نتیجه گرفتند، در نظر گرفتن مداخلات بالینی در رابطه بین تفسیر خود و صفات شخصیتی می تواند در کاهش اضطراب اجتماعی مفید باشد.
گلینسکی و پیج[۱۶۲] (۲۰۱۰) نشان دادند افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی شرکت کننده در یک مطالعه درمانی، سطوح پایین وجدانی بودن و سطوح متوسط باز بودن به تجربه و سازگاری را در پرسشنامه تجدید نظر شده NEO گزارش کردند.
اسپین هاون[۱۶۳] و همکاران (۲۰۰۹) رابطه مثبت و معنی داری بین صفت روان رنجور خویی با اختلالات افسردگی و اختلالات اضطرابی گزارش نموده اند.
بینون[۱۶۴] و همکاران (۲۰۰۴) دریافتند که بین اضطراب اجتماعی با اعتماد کم، جنبه ای از سازگاری، خودکارآمدی پایین و جنبه هایی از وجدانی بودن رابطه دارد.
در تحقیق کاشدان و هربرت (۲۰۰۳) ارتباط بین مقیاس روان رنجورخویی و اضطراب اجتماعی تأیید شد. به نظرمی رسد که افراد مضطرب نسبت به افراد عادی درمقیاس های باز بودن و توافق دارای نمراتی پایین تر و در مقیاس وجدانی بودن شبیه افراد عادی باشند.
مارتین استودیر و همکاران (۲۰۰۱) در مطالعه خود بیان کردند که، هراس اجتماعی و اختلال شخصیت اجتنابی از جنبه های مختلف یک طیف اضطراب اجتماعی را منعکس می کنند.
بروکز[۱۶۵] و همکاران (۱۹۸۹) یک ارتباط معنی دار میان ویژگی های شخصیتی وابسته و اجتنابی با احتمال ابتلاء به اختلال هراس را گزارش کردند.
۲-۳-۳- اضطراب اجتماعی و ابعاد کمال گرایی
قاسمی پور و بزازیان (۱۳۹۲) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین هریک از ابعاد کمال گرایی و اضطراب اجتماعی دانش آموزان تیزهوش رابطه معنی داری وجود دارد. آن ها یافتند بین زیر مقیاس های ترس، اجتناب، ناراحتی فیزیولوژی و نمره کل اضطراب اجتماعی با ابعاد نگرانی زیاد در مورد اشتباهات (CM)، تردید در مورد فعالیت ها (D)، انتقاد والدینی (PC) و نمره کل کمال گرایی رابطه معنی داری وجود دارد. و ابعاد انتقاد والدینی(PC)، تردید در مورد فعالیت ها (DA)، نگرانی زیاد در مورد اشتباهات (CM)، انتظارات والدینی (PE) و بعد سازمان دهی(O)، میزان اضطراب اجتماعی دانش آموزان را تبیین می کند.
عبدخدایی و همکاران(۱۳۹۰) نشان دادند که بین ابعاد کمال گرایی با اضطراب پنهان رابطه مثبت معنی داری وجود دارد، یعنی هر چه میزان کمال گرایی افزایش یابد میزان اضطراب پنهان نیز افزایش می یابد و در مقایسه مولفه های کمال گرایی،کمال گرایی جامعه مدار پیش بینی کننده معنی داری برای اضطراب پنهان دانشجویان می باشد.
نیکویی (۱۳۹۰) در خصوص تفاوت کمال گرایی مثبت و منفی در بین افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی و گروه گواه، به این نتیجه رسید که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی نسبت به جمعیت غیر بالینی، بیشتر واجد خصیصه کمال گرایی منفی هستند؛ در حالی که خصیصه کمال گرایی مثبت نیز، در گروه گواه بیشتر می باشد. بنابراین، کمال گرایی مثبت کارکردی مثبت و در جهت افزایش سازگاری فرد با محیط اجتماعی داراست و کمال گرایی منفی نقشی مخرب در سلامت و بهداشت روانی برعهده می گیرد.
بشارت و همکاران(۱۳۸۹) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که ابعاد کمال گرایی والدین، ویژگی های مربوط به فرزند پروری آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
بیطرف و همکاران (۱۳۸۹)، در پژوهشی نشان دادند که هراس اجتماعی با سبک والدگری مستبدانه و با دو بعد از کمال گرایی شامل نگرانی درباره اشتباه ها و شک درباره اعمال همبستگی مثبت دارد، در حالی که با سبک والدگری مقتدرانه و بعد انتظارهای والدینی ( از ابعاد کمال گرایی فراست) همبستگی منفی معنی دار نشان داده است.
نتایج پژوهش علیزاده صحرایی و همکاران (۱۳۸۸) نشان داد، بین باورهای غیر منطقی و کمال گرایی منفی رابطه مثبت معنی دار وجود دارد. همچنین بین کمال گرایی مثبت با خرده مقیاس های باورهای غیر منطقی شامل نیاز به تأیید دیگران، واکنش به ناکامی، بی مسئولیتی عاطفی و اجتناب از مشکلات، رابطه منفی معنی دار وجود داشت. بین تمایل به سرزنش و کمال گرایی مثبت نیز، رابطه مثبت معنی دار به دست آمد.
در مطالعه دیگری( صابونچی و همکارانش۱۹۹۹؛به نقل از برادران،۱۳۸۴) در مقایسه یک گروه از افراد با اضطراب اجتماعی و یک گروه از افراد با اختلال وحشت زدگی همراه با اگورافوبیا دریافتند که افراد مضطرب اجتماعی در زیر مقیاس های نگرانی زیاد در مورد اشتباهات و تردید در مورد فعالیت ها نمره بالاتری به دست آوردند.
مطالعه لوینسون و همکاران (۲۰۱۵) نشان داد افراد مضطرب اجتماعی به علت داشتن استانداردهای پایین، عدم اعتماد به نفس را منعکس می کنند و این استانداردهای پایین در ترکیب با کمال گرایی ناسازگارانه و نگرانی در مورد ارزیابی دیگران، اضطراب اجتماعی را افزایش می دهد.
یافته های پژوهشی نشان داد تلاش های کمال گرایانه با عملکرد بالاتر در زمینه های مختلف تحصیلی در مدرسه و دانشگاه، در مسابقات موسیقی، در آزمون های استعداد، و آزمون های آزمایشگاهی، و عملکرد ورزشی بالاتر در آموزش و مسابقات، رابطه دارد (استوبر[۱۶۶]، ۲۰۱۲).
تحقیقی نشان داد ترکیبی از کمال گرایی جامعه مدار پایین و کمال گرایی خودمحور بالا بیشتر منجر به اختلال می شود( گادریو و ورنر فیلون[۱۶۷]، ۲۰۱۲).
برخی مطالعات نشان می دهد کمال گرایی ناشی از انتقاد از خود و اضطراب اجتماعی به شدت با ثبات هستند و انتقاد از خود در طول زمان اضطراب اجتماعی افراد را افزایش می دهد ( گروس[۱۶۸] و همکاران،۲۰۱۲؛ مک گرات و همکاران [۱۶۹]،۲۰۱۲).
نتایج پژوهش اُکانر[۱۷۰] و همکاران (۲۰۱۰) ، امکان پیش بینی اضطراب نوجوانی و بزرگسالی را بر اساس عقاید کمال گرایانه نادرست همراه همراه با مشکلات روانشناختی متعدد در کودکی و بزرگسالی فراهم کردند.
در پژوهش جاستر و همکاران (۱۹۹۶)، افراد مبتلا به هراس اجتماعی نمره بالاتری در اندازه گیری کمال گرایی نسبت به گروه گواه گرفتند. آن ها بیشتر در مورد اشتباه کردن نگران بودند و در عملکرد خود شک داشتند و بیشتر در معرض انتقاد و استانداردهای بالای والدین شان قرار داشتند ( جین و سودهیر[۱۷۱]، ۲۰۱۰).
لارنتی[۱۷۲] و همکاران (۲۰۰۸) نشان دادند کمال گرایی با اضطراب اجتماعی و عدم توافق با دیگران رابطه مثبت دارد و کمال گرایی در بروز اضطراب اجتماعی اغلب عاملی بازدارنده در روابط با دیگران است.
اغلب برخی از بررسی ها نشان داده اند که بزرگسالان با اختلالات اضطرابی، والدین خود را طرد کننده[۱۷۳] یا فزون حمایتگر[۱۷۴] دانسته اند.این ویژگی ها به تنهایی و یا توأم با یکدیگر، می توانند به ایجاد مشکلات در تعامل های بین فردی و موقعیت های اجتماعی منجر شوند.فزون حمایتگری والدین ممکن است تحول خودپیروی و رقابت اجتماعی فرزندان را محدود کند.طرد و فزون حمایتگری می توانند موجب یک نارساکنشی در رابطه والد-کودک شوند (لیب[۱۷۵] و همکاران، ۲۰۰۷).
تحقیقات نشان دادند که افراد مضطرب اجتماعی نمرات بالاتری در زیرمقیاس های نگرانی زیاد در مورد اشتباهات و تردید در مورد فعالیت ها و انتقاد والدینی در مقایسه با گروه های کنترل غیر بالینی و افرادی با انواع دیگری از اختلالات اضطرابی دارند (بانرج، ۲۰۰۵).
لاند[۱۷۶] (۲۰۰۴) در پژوهش خود بیان می کند تلاش برای کمال گرایی یک حالت انگیزشی ایجاد می کند و باعث افزایش فوق العاده بهبود عملکرد، تلاش اضافی برای امور و دستیابی به بهترین نتایج ممکن می شود.
روسر[۱۷۷] (۲۰۰۳) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که خرده مقیاس نگرانی در مورد اشتباهات در افراد کمال گرا گرایش به سمت ارزیابی خود انتقادی، برابر دانستن اشتباهات با شکست و انتظار پاسخ های منفی از دیگران است که باعث می شود افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی در عملکرد خود در بمانند و در مورد تصمیم گیری های خود شک کنند.
آلدن و همکاران (۲۰۰۲) در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که، ماهیت کمال گرایی ترکیبی از انتظارات عملکرد و خود ارزیابی است. ظاهرا هنگامی که انتظارات عملکرد به طور نامعقولی بالا است و خود ارزیابی مضر وجود دارد، با یک شکل پاتولوژیک کمال گرایی روبرو هستیم.
نمونه های یک پژوهش آسیایی-آمریکایی، استانداردهای شخصی بالاتر، کنترل سخت گیرانه والدین، فقدان تعامل باز با والدین و توقعات آموزشی بالاتر و بیگانگی عاطفی نسبت به همسالان را گزارش دادند (کاوامورا و همکاران، ۲۰۰۲).
۲-۳-۴- اضطراب اجتماعی و خودکارآمدی
در مطالعه خزایی و همکاران (۱۳۹۳) تحت عنوان مقایسه میزان خودکارآمدی، عزت نفس، اضطراب اجتماعی، کم رویی و پرخاشگری در دانش آموزان با سطوح مختلف جرأت ورزی، چنین نتیجه گیری شد، خودکارآمدی رفتاری وابسته و زیر مجموعه جرأت ورزی است و افراد دارای جرأت ورزی بالا، سطح بالاتری از خودکارآمدی را از خود نشان می دهند.همچنین، اضطراب اجتماعی نیز در در افراد جرأت ورز بالا، متوسط و پایین متفاوت است.
یافته های تحقیق حسنوند عموزاده (۱۳۹۱) نشان داد، عزت نفس، خود کارآمدی و جرأت ورزی با اضطراب اجتماعی رابطه منفی و معنی داری دارد، ولی کمرویی با اضطراب اجتماعی رابطه مثبت و معنی داری دارد. به علاوه ،کمرویی بهترین پیش بینی کننده اضطراب اجتماعی در پسران دانشجو و عزت نفس بهترین پیش بینی کننده اضطراب اجتماعی در دختران دانشجو بودند.
یافته های پژوهش رئوفی احمد و همکاران(۱۳۹۱) نشان داد که بین اضطراب اجتماعی با سوگیری توجه رابطه مثبت وجود دارد (۰٫۰۱>P) و با خودکارآمدی اجتماعی رابطه منفی معنی دار(۰٫۰۱>P) وجود دارد.
بر اساس پژوهش استوار (۱۳۸۶) اضطراب اجتماعی با خودکارآمدی (۰٫۰۰۰۱>p و ۰٫۵۶=r) و پیامد وقوع رویدادهای اجتماعی منفی (۰٫۰۱> p و ۰٫۴۴=r) همبستگی مثبت و معنی داری دارد. مطابق با مدل های شناختی اضطراب اجتماعی (کلارک و ولز، راپی و هیمبرگ) رابطه مثبتی بین سوگیری های قضاوت در مورد احتمال و پیامد وقوع رویدادهای منفی اجتماعی و اضطراب اجتماعی وجود دارد.
پژوهش ترخان (۱۳۹۱) اهمیت آموزش گروهی مصون سازی در مقابل استرس را در افزایش خودکارآمدی اجتماعی و کاهش اضطراب اجتماعی افراد معتاد را نشان داد. مطالعه او مبین این واقعیت بود که آموزش گروهی مصون سازی در مقابل استرس می تواند موجبات خودکارآمدی بالا و اضطراب اجتماعی پایین افراد معتاد را فراهم سازد.
در بررسی خوشنویسان و افروز (۱۳۹۰)، رابطه خودکارآمدی با اضطراب، استرس و افسردگی مورد بررسی قرار گرفت.یافته ها نشان داد که بین خودکارآمدی، با افسردگی، اضطراب، استرس و نمره ی کل این مقیاس ها همبستگی معکوس دارد.
یافته های پژوهش غلامی(۱۳۸۹) نشان داد که بین خودکارآمدی اجتماعی و مهارت های اجتماعی با اضطراب اجتماعی رابطه منفی و معنی داری وجود دارد. همان طور که پیش بینی شده بود نتایج پژوهش آن ها نشان داد که اضطراب اجتماعی بالا با سطوح پایین خودکارآمدی اجتماعی و مهارت های اجتماعی ارتباط منفی معنی داری دارد.
ریسک منحصر به فرد ()
۵٫۵۱-
۰٫۳۴-
۰٫۷۳
ضریب تعیین () معمولی
۰٫۰۳۶
آمارهQuasi-LR
**۷٫۹۲
۰٫۰۴۷
این جدول نتایج حاصل از برازش مدلهای رگرسیون مرحله دوم را گزارش کرده است. در نمایه (الف) رگرسیون مرحله دوم با بهره گرفتن از مدل خطی زیر اجراء شده است:
جائیکه ضریب عرض از مبدا، ضریب بتای هر شرکت، ریسک خاص یا منحصر به فرد هر شرکت و پسماند است. در نمایه (ب)، رگرسیون مرحله دوم با بهره گرفتن از مدل رگرسیون چارکی (در چارک های ۰٫۲۵، ۰٫۵۰، و ۰٫۷۵) گزارش شده است:
جائیکه نشاندهنده چارک اٌم میانگین بازده مازاد شرکت iاٌم یعنی است که فرض میشود در چارک اٌم به بتای شرکت iاٌم ()، بتای مجذور شرکت iاٌم () و ریسک منحصر به فرد [] شرکت iاٌم وابسته باشد. سطوح *، **و *** به ترتیب نشاندهنده معناداری در سطح ۱%، ۵% و ۱۰% است.
جدول (۴-۷) خلاصهای از آمارههای مربوط به بازده مازاد شاخصهای بورس اوراق بهادار تهران را نشان میدهد. در طول دوره تحقیق، کلیه شاخصها میانگین بازده مازاد مثبت داشتهاند. شاخص بازار دوم بالاترین بازدهی را داشته که با بالاترین انحراف معیار همراه بوده است. کمترین بازدهی را شاخص مالی داشته است، در حالیکه انحراف معیار بازدهی این شاخص بزرگتر از شاخصهای دیگر (به استثنای شاخص بازار دوم) است. بازده مازاد کلیه شاخصها به غیر از شاخص بازار دوم، از نرمالیتی بالایی برخوردار است. علاوه بر گزارش میانگین بازدهی مازاد شاخصها، بازدهی (و نه بازدهی مازاد) شاخصها در برخی صدکها نیز گزارش شده است که در ادامه تحقیق مورد استفاده قرار خواهد گرفت. همچنین، ستون آخر جدول معناداری خودهمبستگی مرتبه دهم شاخصها را آزمون کرده است که به غیر از شاخص بازار دوم، همه شاخصها در سطح ۱%، خود همبستگی دارند. البته خود همبستگی در مرتبههای دیگر نیز برای همه شاخصها به غیر از شاخص بازار دوم معنادار است که در اینجا گزارش نشده است.
جدول (۴-۷): آمارههای توصیفی مربوط به بازده مازاد شاخصهای بورس اوراق بهادار تهران
آماره
شاخص
میانگین بازده مازاد
انحراف معیار
صدک۱۰ بازدهی
صدک۲۵ بازدهی
صدک۵۰ بازدهی
صدک۷۵ بازدهی
صدک۹۰ بازدهی
آماره جارک/برا
Q(10)
رویکرد قابلیتی هر جند به نوعی مبتنی بر نظریه ساخت یابی گیدنز میباشد که ناظر بر نوعی تعامل بین عاملیت و ساختار است اما با توجه به محور بودن عاملت انسانی، بیشتر در رویکردهای عاملت گرا جای داده شده است.اصطلاح قابلیت را اولین بار آمارتیا سن، اقتصاددان هندی در سال۱۹۷۹ در بحث پیرامون بهزیستی و رفاه در چاچوب آزادیها به کار گرفت.رویکرد قابلیتی متدی است برای مفهوم سازی کیفیت زندگی و در نهایت ارزیابی توسعه انسانی. محور اصلی این رویکرد مجموعه قابلیتی است که به ترکیباتی از آنچه شخص توان انجام آن رادارد و یا باید داشته باشد، بر میگردد. قابلیت نوعی آزادی است، آزادی خود بنیاد برای دستیابی به ترکیبات بدیل کارکردها یا به بیانی دیگر دسترسی به شیوههای مختلف زندگی و مجموعه قابلیتها نیز نمایانگر آزادی دستیابی فرد به کارکردهای مورد نظر میباشد. از این رو به باور سن، ارزیابی و قضاوتها نباید بر مبنای مطلوبیتها و کالاهای اساسی باشد بلکه باید بر اساس آزادیهای اساسی(قابلیتها) در انتخاب نوع زندگی مورد علاقه صورت گیرد. در این رویکرد، فرصتهای اجتماعی به طور مستقیم سهم موثری در گسترش قابلیتهای انسانی و بهبود کیفیت زندگی دارند. به طور کلی رویکرد قابلیتی بیان میدارد که در ارزیابی سیاستگذاری ها به جای تمرکز صرف بر وضعیت ذهنی و یا میزان کالاهایی که جهت مصرف در اختیار قرار میگیرد، میبایست بر آنچه مردم میتوانند باشند و آنچه میتوانند انجام دهند تمرکز نمود(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۳۰).
رویکرد ساختاری و کیفیت زندگی
این رویکرد نسبت به رویکرد عاملتی از دو ویژگی متمایز است. اول آنکه مفهومی کامل و فراگیر از کیفیت زندگی ارائه میدهد و دوم آنکه جامعه را به عنوان یک کلت میبیند. در ادامه سه مورد از رویکردهای ساختاری به کیفیت زندگی که در این حوزه از اهمیت اساسیتری برخوردارند، مورد بحث قرار میگیرند.
رویکرد دیالکتیک دموکراتیک برنارد
این رویکرد در عین حال که کیفیت زندگی فردی را به طور ضمنی پوشش میدهد، آشکارا به مسایل جمعی کیفیت زندگی اجتماعی میپردازد.
مدل برنارد(۱۹۹۹) با بحثی انتقادی از همبستگی اجتماعی آغاز میشود.او برای ایجاد نقطه اتکایی مناسب برای مفهوم سازی مجدد همبستگی اجتماعی، هرمی را ترسیم میکند. چارچوب مورد استفاده وی دراین زمینه مبتنی بر شعارهای انقلاب فرانسه است، با این تفاوت که انسجام را جایگزین برادری میکند. در نظریه او هر سه عامل آزادی، برابری و انسجام لازمه دموکراسی هستند و برهم کنش متقابل میان آنها، فضایی دیالکتیکی را برای دموکراسی ایجاد میکند.بر این اساس اهداف سه گانه آزادی، برابری و انسجام در صورتبندی برنارد، عواملی هستند که باید در راستای بهینه سازی آنها تلاش کرد نه بیشینه کردن آنها، چرا که میزان بیش از اندازه هر کدام از آنه میتواند منجر به آسیب زدن به ساختار جامعه دموکراتیک شود. او استدلال میکند که این اهداف نمیتوانند به تنهایی و جدای از یکدیگر بهینه شوند.آزادی نیازمند آن است تا با خمیر مایههای از احساس همبستگی اجتماعی و محترم شمردن حقوق و نیازهای دیگران آمیخته شود.همچنین هر گونه انسجامی که برابری خواه نباشد، سودجویانه است و انسجام بدون آزادی نیزهمچون برابری بدون آزادی، حقوق فردی انسان را نادیده میگیرد و تاکید بر برابری بی توجه به انسجام، اتمیزه شدن جامعه را در پی دارد. بر اساس نظر برنارد ترکیب آزادی و انسجام میتواند منجر به ایجاد جامعهای منسجم شود اما همچنین این امکان وجود دارد که میزان بالایی از نابرابری را در جامعه به همراه داشته باشد.در این راستا برنارد مفهوم همبستگی اجتماعی را بسیار مهمتر از انسجام صرف و حتی انسجام توام با آزادی میداند چرا که برابری را بهتر پوشش میدهد.برابری یک عنصر ضروری برای نظم دموکراتیک اجتماعی است که با آزادی و انسجام در یک رابطه دیالکتیک پیوند میخورد.بحث برنارد تحلیل صریحی را از سازههای اجتماعی در ارزیابی کیفیت زندگی اجتماعی،به خصوص در جوامع ناهمگن،متکثر و چند فرهنگی ارائه میدهد.بر اساس دیدگاه برنارد ادغام و برابری اجتماعی در حوزه اقتصادی، مشروعیت و مشارکت در حوزه سیاسی و تاکید تعلق در حوزه اجتماعی، فرهنگی از عوامل اساسی در ارتقا کیفیت زندگی اجتماعی هستند.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۴۳).
رویکرد کیفیت فراگیر برگر- اشمیت و نول
برگر و نول در سطح فردی میان جنبههای شناختی و عاطفی رفاه ذهنی و میان ابزار(منابع و ظرفیتها) و اهداف یا دستاوردهای(شرایط زندگی) رفاه عینی تمایز قایل شوند. همچنین در سطح اجتماعی، دو سازه اصلی کیفیت زندگی را همبستگی اجتماعی و تداوم پذیری میدانند.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۵۰ به نقل از فیلیپس،۲۰۰۶،ص: ۱۶۷)
در این مدل، همبستگی اجتماعی دارای دو عنصر است، یکی کاهش تفاوتها و نابرابریها و دیگری تقویت پیوندها، شبکهها و روابط اجتماعی، افزایش احساس تعلق به جماعت و پیوند با آن بر اساس ارزشهای مشترک، هویت جمعی و اعتماد میان اعضا.ازاین منظر همبستگی اجتماعی با اصول دوگانه یعنی برابری و انسجام پیوند میخورد.در این دیدگاه اصطلاح تداوم پذیری به حفظ سرمایههای جامعه، شامل سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی، سرمایه طبیعی و سرمایه فیزیکی مربوط میشود.کیفیت فراگیر اجتماعی، رویکردی عملگرایانه در حوزه سیاستگذاری اجتماعی است که دو مفهوم رفاه و کیفیت زندگی را به هم پیوند میدهد.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۴۹)
رویکرد کیفیت اجتماعی
این رویکرد در سال۱۹۹۷ در بیانیه آمستردام از سوی ۷۴نفر از آکادمیسین های حوزههای سیاستگذاری اجتماعی، جامعه شناسی،علوم سیاسی،حقوق و اقتصاد مطرح گردید.امروزه به لحاظ تیوریک و عملیاتی، مهمترین سازه کیفیت زندگی اجتماعی میباشد.این رویکرد به دلیل وجود دو هدف یعنی بهبود همبستگی اجتماعی و مبارزه با مطرودت اجتماعی، شبیه رویکرد کیفیت فراگیر زندگی میباشد.این رویکرد را میتوان به عنوان یک بازنگری انسانی در مطلوبیت گرایی و ارزیابی کیفیت زندگی بر اساس درآمد و ثروت به شمار آورد که درون مایه اصلی آن امکانات و تواناییهای مالی و روابط اجتماعی است.
فیلیپس(۲۰۰۶)دو تفاوت عمده را میان این رویکرد و رویکرد کیفیت فراگیر اجتماعی شناسایی کرد:
۱.این رویکرد بیشتر اقتصادی است تا اجتماعی
۲.کیفیت اجتماعی یک سازه تیوریک است. به عبارت دیگر به عنوان یک ابزار سیاستگذاری در راستای پیشبرد عدالت اجتماعی، نه تنها به لحاظ تیوریک واضح و کاربردی است بلکه به عنوان یک سازه تیوریک، جامع و منطقی است، سازهای که کیفیت زندگی را تفسیر میکند. (غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۶۱)
رویکرد کیفیت اجتماعی نسبت به سایر رویکرها واقع بینانه تر است و حتی اگر ساختار آن را هم نادیده بگیریم، کنار هم آمدن امنیت اجتماعی-اقتصادی، ادغام اجتماعی،همبستگی اجتماعی وتوانمند سازی(عناصر چهارگانه کیفیت اجتماعی) به عنوان مراحلی در توانمند ساختن شهروندان برای مشارکت، تحت شرایطی که منجر به ارتقا سطح رفاه و توانایی فردی آنها میشود، نوعی اعتماد در رابطه با فهم عمومی از کیفیت زندگی را هم برای افراد و هم برای جوامع به همراه خواهد داشت غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۶۱ به نقل از فیلیپس،۲۰۰۶).
کالمن
از نظر کالمن وقتی میتوان گفت که یک کیفیت عالی برای زندگی وجود دارد که امیدهای افراد با تجارب آنها تطابق داشته باشد. حالت عکس هم صدق میکند. به بیان دیگر ادعای کالمن این است که شیوه زندگی با این مفهوم که فرد به خواستههای خود میرسد بهبود مییابد.کالمن اشاره دارد که اهدافی که توسط عوامل ایجاد میشوند باید واقع گرا تر باشند. وقتی آرزوها را واقعیتر کرده و فرد را به توسعه و رشد در راههای دیگر تشویق کنیم فاصله میان امیدها و دستیابی به آنها به خوبی کم میشود.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۲۱).
گودمن
گودمن در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دو عامل بر کیفیت زندگی موثر هستند. عامل اول را ابزاری و عامل دوم را ارتباطی ذکر کرده است که انعکاس کننده کیفیت ارتباط بین فردی است. این دو عامل مشابه نیازهای دوم و سوم مازلو یعنی نیاز به امنیت و نیاز به تعلق داشتن میباشد.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۲۲)
ریف و سینگر
ریف و سینگر کیفیت زندگی را شامل شش مولفه میدانند که عبارتند از:
-
- پذیرش خود: به معنای احترام به نفس بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف
-
- هدف داشتن در زندگی: با بهره گرفتن از هدف در زندگی،افراد میتوانند در مقابل سختیها مقاومت کنند
-
- رشد شخصیتی: به صورت شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود
-
- تسلط بر محیط: یکی دیگر از مولفه های کیفیت زندگی تحت کنترل داشتن محیط پیرامون است.
-
- خود مختاری: به این معنی که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند.
-
- روابط مثبت با دیگران: عبارتست از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران (مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۱۹)
موری
موری با رویکردی تلفیقی، چهار مجموعه شرایط را برای بهبود کیفیت زندگی موثر میداند، منابع مادی،امنین،عزت نفس و خشنودی و در هر زمینه یک سطح آستانه را پیش بینی میکند که در آن سطح شادکامی فرد تحقق مییابد.او عدالت و آزادی را به عنوان پیش نیازهای این شرایط فرض میکند و بر این نظراست که کیفیت زندگی در صورتی بهبود مییابد که:
۱.منابع مادی پایهای در دسترس باشند.
۲.قدرت سیاسی برای اجرا و تقویت استانداردهای جمعی وجود داشته باشد.
۳.محیطی فراهم باشد که در آن افراد بتوانند مسولیت کارهایشان را بپذیرند و اعتماد به نفس خود را بهبود ببخشند.
۴.افراد بتوانند استقلال و توانمندی لازم برای خشنودی انسانی را تجربه کنند(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۹)
دیوید فیلیپس
دیوید فیلیپس نیز کیفیت زندگی را در ابعاد فردی و جمعی مورد بررسی قرار میدهد که در سطح فردی مولفه های عینی و ذهنی را شامل میشود.لازمه کیفیت زندگی فردی در بعد عینی، تامیین نیازهای اساسی و برخورداری از منابع مادی جهت برآوردن خواستهای اجتماعی شهروندان است و در بعد ذهنی به داشتن استقلال عمل در:
۱.افزایش رفاه ذهنی شامل لذت جویی، رضایتمندی، هدفداری در زندگی و رشد شخصی.
۲.رشد و شکوفایی در مسیر سعادت و دگرخواهی.
۳.مشارکت در سطح گستردهای از فعالیتهای اجتماعی مربوط میشود.
کیفیت زندگی در بعد جمعی آن بر ثبات و پایداری محیط فیزیکی و اجتماعی، منابع اجتماعی درون گروهها و جوامعی که در آن زندگی میکنند شامل انسجام مدنی، همکوشی و یکپارچگی، روابط شبکهای گسترده و پیوندهای موقتی در تمامی سطوح جامعه، هنجارها و ارزشهایی اعم از اعتماد، نوع دوستی و رفتار دگرخواهانه، انصاف،عدالت اجتماعی و برابری طلبی تاکید دارد.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۹).
جدول ۲-۲ عاملهای کیفیت زندگی و مبانی نظری آنها
رویکرد | نظریه پرداز | بحث |
“مربیان علاوه بر اینکه دانش و تجربه لازم برای مربی گری را باید دارا باشند، نبایستی خود را عقل کل بدانند. مربی باید یادگیری و یاددهی را یک چرخه بداند و به مربی گری به عنوان کوششی دو جانبه برای تسهیم دانش و تجربه نگاه کند". |
ب ـ مهارت های ارتباطی و انگیزشی: مهارت های ارتباطی از جمله معیارهایی است که اطلاع رسانهای پژوهش به آن اشاره داشتند. طبق نظرات این اطلاع رسان ها داشتن مهارت ارتباطی بسیار بالا برای مربیان روش مربی گری مهم و اساسی است. نوئه (۲۰۱۰) نیز در کتابش بهترین مربیان را افرادی همدل، حامی و پشتیبان، اهل عمل و دارای اعتماد به نفس بالا معرفی می کند. او معتقد است که مربیان بایستی قادر باشند اقدامات بهبود مؤثری را پیشنهاد دهند و بایستی به کارکنان احترام بگذارند. مصاحبه شونده شماره ۱ در این رابطه می گوید:
“برای اینکه مربی گری مؤثر باشد مربی باید در مهارت های ارتباطی، فردی توانمند باشد، بتواند به خوبی با کارآموزان ارتباط برقرار سازد، بتواند سؤالات خوبی بپرسد چرا که مربی گری مبتنی بر سؤالاتی هدفمند است بنابراین باید سؤالاتی بپرسد که فرد را در مسیر درستی قرار داده و به هدفش نزدیک سازد. هم چنین او باید توانایی ارائه بازخورد هم داشته باشد و از مهارت های شنیداری خوبی برخوردار باشد". |
همچنین مصاحبه شونده شماره ۳ در این رابطه گفت:
“در حقیقت مربی گری روشی است که از طریق ایجاد ارتباط دوستانه و عاطفی میان مربی و متربی جریان دارد پس مربی بایستی به ایجاد این ارتباط دوستانه کمک کند و در این زمینه ماهر باشد". |
مربیان علاوه بر داشتن مهارت های ارتباطی، بایستی دارای ویژگی ها و مهارت های انگیزشی هم باشند، مصاحبه شونده شماره ۴ در این رابطه اظهار داشت:
فصل چهارم: تحلیل داده ها و یافته های پژوهش
“ایجاد انگیزه در فراگیر در هر نوع آموزشی مهم است و مربیان و مدرسان می توانند نقش مهمی در این زمینه داشته باشند. این ایجاد انگیزه در روش مربی گری مهم تر است و مربی یک روش مربی گری باید در این زمینه ماهر باشد او علاوه بر اینکه خودش باید با انگیزه باشد در افراد آشنا باشد، مسلماً به موفقیت مربی گری کمک خواهد کرد". |
-
- شرایط و الزامات سازمانی: این شرایط و الزامات را می توان از جمله شرایطی دانست که تمامی اطلاع رسان ها بر آن تأکید بسیاری داشته و از مهم ترین شرایط و الزامات دانسته اند. بر اساس داده های حاصل از مصاحبه با اطلاع رسان ها، شرایط و الزامات سازمانی را می توان در سه مقوله زیر مطرح ساخت:
الف ـ عوامل فرهنگی: فرهنگ سازمانی می تواند به عنوان یک مجموعه اساسی متشکل از باورها، مفروضات، ارزش ها، احساسات و ادراکات مشترک که اعمال و تصمیمات اتخاذی توسط سازمان ها را تحت تأثیر قرار می دهد، تعریف نمود (خانکا، ترجمه شمس مورکانی، ۱۳۸۹) عوامل فرهنگی از جمله عواملی بودند که اطلاع رسان های این پژوهش به آن ها اشاره داشتند. مصاحبه شونده شماره ۲ در این رابطه می گوید:
“اگر مربی گری بخواهد در سازمانی نهادینه شود، باید نگاه مدیریه منابع انسانی تغییر یابد، بایستی نگرش مدیران نسبت به منابع انسانی تغییر یابد. چون دو نگرش نسبت به منابع انسانی وجود دارد: نگرش ابزاری و نگرش سرمایه ای. برای مربی گری نیاز است تا نگاه سرمایه ای در سازمان وجود داشته باشد، یعنی اینکه منابع انسانی مهمترین سرمایه یک سازمان باشد. اگر مدیریت ارشد این نگاه را پذیرفت، آن موقع می توانیم وارد بحث مربی گری شویم، در واقع این تغییر نگاه، یک پیش نیاز است". |
رنارد در سال ۲۰۰۵ در رساله اش به این نتیجه رسید که مربی گری تنها در صورتی در یک سازمان به خوبی اجرا می شود که فرهنگ آن سازمان از آموزش و پرورش و یادگیری و بهسازی منابع انسانی حمایت نماید. در همین رابطه مصاحبه شونده شماره ۴ اذعان داشت که:
برخی دیگر علت اصلی پیدایش اسکان نابسامان شهری را ناکارآمدی نظام های حمایتی (اعطای وام های اعتباری و غیره) و ناتوانی به کارگیری توانمندی های محلی تصور می کنند و آن را عامل مهمی در ایجاد و تشدید این گرایش نامطلوب شهری می دانند. به نظر این متخصصین تقویت چتر حمایت های اجتماعی و استفاده از ظرفیت های مشارکت مردمی(در قالب نهادهای مردمی) می تواند در جهت کنترل این نواحی باشد(رفیعیان، ۱۳۸۲: ۲۹۱) . بنابراین می توان گفت عدم برنامه ریزی مشارکتی و حمایتی دولت با توجه به هزینه بالای مسکن و عدم توان مالی مهاجران روستایی و شهری جهت تأمین سرپناه، زمینه گرایش به اسکان غیررسمی را فراهم می کند.
۴-۷-۲- وجود باندهای نامشروع قدرت و بورس بازی زمین
عدم کنترل و نظارت بر مصرف درست زمین، که عامل کمیابی در نواحی شهری محسوب می گردد به عنوان عاملی در ایجاد و گسترش اسکان های غیررسمی تلقی می شود. “فقدان اهرم های کنترل کننده در جهت به تعادل رساندن عوامل بازار و وجود مافیای نامشروع کنترل کننده زمین های بی دفاع شهری، جریان تسخیر مناطق باز شهری را دامن زده و به صورت واگذاری غیرقانونی به افراد دیگر صورت می پذیرد. فعالیت های غیرقانونی انجام شده بر روی زمین های شهری و رانت های حاصله از آن ضمن اینکه حکایت از فقدان اهرم های نظارت قانونی بر منابع شهری دارد، گویای گسیختگی سازمان فضایی شهر و نبود مدیریت مقتدر شهری است و لذا عاملی در جهت تشدید اسکان غیررسمی شهری محسوب می گردد"(داداش پور و علیزاده، ۱۳۹۰: ۳۴) .
۵-۷-۲- سیاست های مداخله و تأمین مسکن
در جهت برخورد با معضل رشد سریع اسکان های نابسامان و غیررسمی شهری، توسط دولت ها، سیاست های متفاوتی در دستورکار قرار گرفته است که از بدبینانه ترین حالت که عموماً توسل به قوه قهریه و تخریب این مناطق است شروع و تا انجام اقدامات اصلاح طلبانه (مداراجویانه) ادامه پیدا می کند (نیک نام و موسوی،۱۳۸۹: ۲۱).
نگاهی کلی به سیاست های اعمال شده جهت سامان بخشی به مقوله اسکان شهری به ویژه اسکان گروه های کم درآمد ساکن در شهر و بهسازی اسکان های غیررسمی، نشان می دهد که برخورد قهری و تخلیه اجباری( به جز در موارد خاص که خطر ریسک بالا وجود دارد) با این اسکان ها نه تنها به حل موقت مسأله کمک نکرده است بلکه بر دامنه اثرات اجتماعی آن و بروز سایر ناهنجاری های اجتماعی نیز افزوده است، لذا “برخورد با مسأله اسکان غیررسمی را باید در چارچوب سیاست های اصلاح تدریجی پی گرفت که از یک طرف تأکیدی بر رعایت حداقل حقوق انسانی این افراد و از طرف دیگر کنترل و هدایت مجدد مقوله اسکان آنهاست. سیاست های اصلاح طلبانه در برخورد با اسکان های غیررسمی به تدریج روند تکاملی را طی کرده و به سمت استراتژی تشکیل سرمایه های اجتماعی و انسانی در این سکونتگاه ها سوق پیدا کرده است. تجارب اعمال شده نشان داده است که صرف پذیرش اسکان این جوامع کافی نبوده و باید به موازات پذیرش حق مالکیت این افراد و قاعده مند کردن آن، زمینه های لازم جهت بهسازی و ارتقاء محیط کالبدی آنها نیز صورت پذیرد، بدیهی است این مداخله توسعه ای هنگامی موفقیت آمیز خواهد بود که به ظرفیت های داخلی این نواحی متکی بوده و جریان دو طرفه را ( از پایین به بالا و از بالا به پایین) جهت تشکیل سرمایه های انسانی ایجاد نماید"( رفیعیان، ۱۳۸۲: ۲۹۳) .
۶-۷-۲- قابل اجرا نبودن ضوابط ساختمانی برای فقرای شهری
از یک طرف، عواملی مانند قطعه بندی بزرگ زمین(حد نصاب تفکیک) مطابق با ضوابط و مقررات طرح های توسعه شهری، محدودیت های عرضه زمین توسط دولت و بزرگی شهرها، منجر به افزایش قیمت زمین در کشورهای در حال توسعه شده به طوری که دسترسی به زمین برای فقرای شهری امکان پذیر نبوده و آن ها را به سمت بخش های غیررسمی سوق می دهد. از طرف دیگر تفاوت قیمت تمام شده مسکن غیررسمی فقرای شهری را به اسکان در سکونتگاه های غیررسمی تشویق می کند. بدین ترتیب که در مسکن غیررسمی امکان حذف برخی از مراحل ساخت، به ویژه نازک کاری، استفاده از مصالح دسته دوم و به کارگیری نیروی کار خانوار می تواند باعث کاهش هزینه ها گردد. همچنین در مسکن غیررسمی امکان ساخت تدریجی بنا به علت عدم وجود قوانین حاکم برای ساخت کامل بنا و پایان کار وجود دارد و شخص می تواند حتی یک چهارم بنای خود را در یک مرحله احداث نماید و مابقی را در مراحل بعدی به تدریج بسازد. بدین ترتیب این امر موجب سرمایه گذاری تدریجی شده و تمایل افراد کم درآمد را به ساخت مسکن غیررسمی افزایش می دهد(اعتصامی،۱۳۸۴: ۴۹). هزینه تمام شده دریافتی توسط شهرداری و دیگر ارگان های دولتی مطابق با ضوابط و مقررات احداث بنا از نقطه شروع( درخواست صدور پروانه ساختمانی) تا نقطه پایان کار(مجوز پایان کار) باعث می شود افراد برای تأمین مسکن بازار غیررسمی را به بازار رسمی ترجیح دهند.
به طور کلی دلایل شکل گیری سکونتگاه های غیررسمی را می توان در دو دسته زیر جای داد :
الف) دلایل ساختاری
-
- کمبود عرضه نسبت به تقاضا بر اثر رشد جمعیت و مهاجرت
-
- سیاستهای اتخاذ شده در خصوص مدیریت زمین و مسکن
-
- عدم تعادل های اقتصادی و گسترش فقر شهری و پدیده مهاجرت
-
- جنگ تحمیلی
-
- تحولات ناخوشایند طبیعی و اقلیمی(خشکسالی و زلزله). ( روستا، ۱۳۸۹: ۱۲۶).
ب) دلایل غیرساختاری
-
- عدم توجه به سرمایه گذاری مسکن ارزان قیمت در محله های فقیر نشین متناسب با توان و استطاعت مالی این افراد
-
- عدم فرهنگ سازی درجامعه شهری جهت فراهم کردن موجبات جذب وادغام این گروه ها واقشار به تدریج در بافت های متعارف شهری
-
- نبود رویکرد، برنامه ها و سیاست های جامع نگر در مدیریت و نظام برنامه ریزی شهری
-
- عدم برنامه ریزی اجتماعی همراه با برنامه ریزی های فیزیکی (کالبدی) و اقتصادی و فقدان توجه به ابعاد اجتماعی شهرسازی و توسعه شهری
-
- فقدان برنامه های توسعه اجتماعی، فرهنگی و آماده سازی و توانمندسازی فردی و اجتماعی در محلات فقیرنشین برای خود اتکایی اقتصادی و اجتماعی در زندگی جدید شهری
-
- نبود سیاست و بستر مناسب برای تجهیز تشکل های خود جوش مردمی در مناطق محروم شهری و عدم حمایت سازمان ها و مدیریت شهری از شکل گیری انجمن ها، تشکل ها و نهادهای اجتماعی و عمرانی غیردولتی به جهت عرضه حداقل نیازهای زندگی در مناطق فقیرنشین شهرها ( روستا، ۱۳۸۹: ۱۲۶).
مجموع دلایل بالا در یک دسته بندی کلی و در قالب نمودار زیر قابل ملاحظه هستند.
اسکان غیررسمی
منبع: (مهندسین مشاور پرداراز، ۱۳۸۹: ۳۲)
شکل شماره۵: دلایل شکل گیری اسکان غیررسمی
لذا اسکان غیررسمی بیانگر شکست در سیاست های رسمی و عدم پاسخگویی به نیاز سرپناه کم درآمدهاست و باید گفت که ساکنین این سکونتگاه ها نه با انتخاب خود، بلکه از ناچاری به اینگونه اسکان روی آورده اند. آنها نه برای قاچاق و بزهکاری بلکه برای بقاء و ارتقاء زندگی شان آمده اند.
۸-۲- معیارهای شناسایی اسکان غیررسمی
ایجاد سکونتگاه های غیررسمی در شهرها را می توان جزیی از فرایند عدم تعادل شهری- منطقه ای و سازگاری دوگانه اقتصادی در جامعه تلقی کرد که منجر به تغییر مکانی جمعیت از نواحی فقیر و توسعه نیافته روستایی به سمت و سوی نواحی برتر شهری می گردد. در این جریان انتقال جمعیتی، به دلیل عدم پاسخگویی بازار رسمی، نواحی بی دفاع و فاقد نظارت شهری، عرصه اسکان این گروه های تازه وارد، که توان رقابت در بازار رسمی زمین و مسکن را ندارند، شده و با سرعت مهار نشدنی اشغال می گردند. هماهنگی با این نیاز اجتماعی، فرصت طلبی گروه های سودجو و رانت خواری زمین، به عنوان یک فعالیت اقتصادی، عامل تشدیدکننده محسوب شده و زمینه لازم در گسترش آن را پدید می آورد. شاخصه های چنین مناطقی معمولاً با عواملی نظیر فقدان خدمات پایه و اساسی، فقدان امنیت مالکیت زمین، سکونت خانوارهای کم درآمد و فقیر و وابستگی شدید به فرصت های شغلی غیررسمی بیان می شود(رفیعیان، ۱۳۸۲: ۲۸۹).
به دلیل گستردگی پدیده حاشیه نشینی در اغلب شهرها و خصوصاً شهرهای بزرگ برای آن که بتوان تصویری جامع و در عین حال تعمیم پذیر برای تمامی سکونتگاه های غیررسمی به دست داد، برخی از محققین خصوصیاتی را برای آن برشمرده اند. ویژگی های کلی اسکان های غیررسمی را می توان در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، کالبدی و فضایی زیر خلاصه کرد :
۱-۸-۲- ویژگی های کالبدی و فضایی
به نظر آبرامز اسکان غیررسمی، ساختمان یا بخشی از شهر که در آن ویرانی، نارسایی خدمات درمانی، تراکم زیاد جمعیت در واحدهای مسکونی، فقدان آسایش لازم و خطرات ناشی از عوامل طبیعی دیده می شود (داودپور،۱۳۸۴: ۲۸).
وزارت مسکن و شهرسازی از لحاظ کالبدی سکونتگاه غیررسمی را سکونتگاهی می داند که :
-
- ساخت و ساز این سکونتگاه ها به صورت خودرو یا بدون رعایت قواعد و اصول مصوب شهری با پروانه ساختمان شکل می گیرد.
-
- در اکثر واحدهای مسکونی آنها اصول فنی ساختمان رعایت نشده، هر چند از مصالح ساختمانی متعارف ساخته شده باشند.
-
- از لحاظ کاربری زمین کمبودهای چشم گیر، بازدارنده و ناکارآمد برای فعالیت های اقتصادی و اجتماعی، فضای سبز، معابر و… وجود دارد.
-
- از نظر شکل با باقی شهر سنخیت ندارند.
-
- دارای واحدهای مسکونی رو به ویرانی و فرسوده با تجهیزات ناقص در حاشیه شهرها هستند( وزارت مسکن و شهرسازی، ۱۳۸۰) .
“بهداشت نامناسب محیط، سیستم آبرسانی نامناسب، ایجاد واحدها بدون رعایت معیارهای فنی، روشنایی نامناسب معابر، فقدان پوشش معابر، کمبود و فقدان فضاهای آموزشی و مراکز بهداشتی، کم دوام و ابتدایی بودن مصالح اکثر ساختمان ها، رشد خودانگیخته و بدون برنامه ریزی و اعمال قوانین، چهره فضایی خاص در مرکز یا حاشیه شهر را می توان از ویژگی های کالبدی و فضایی این سکونتگاه ها نام برد” (داداش پور و علیزاده، ۱۳۹۰: ۳۶).
۲-۸-۲- ویژگی های اقتصادی
زاهدانی مفهوم حاشیه نشین را به معنای اعم، شامل تمام کسانی می داند که در محدوده ی اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصاد شهر نشده اند. جاذبه های شهرنشینی و رفاه شهری، این افراد را از زادگاه خویش کنده و به سوی قطب های صنعتی و بازارهای کار می کشاند، آنها اکثراً مهاجرین روستایی هستند که به منظور گذراندن بهتر زندگی راهی شهرها می شوند( زاهدانی،۱۳۶۹: ۱۰). از آنجایی که اکثر این مهاجرین روستایی فاقد تخصص و مهارت لازم شهری و بعضاً غیرماهر هستند، نمی توانند در بخش رسمی اشتغال داشته باشند و به همین دلیل جذب مشاغل غیررسمی می شوند.
“در واقع بخش غیررسمی هم به عنوان معضلی از توسعه نیافتگی و هم به عنوان راه حلی برای آن تلقی می شود. بهره وری پایین و کاربری بالای بیشتر فعالیت های غیررسمی، این فعالیت ها را به عنوان وسیله ای برای کاهش بیکاری جذاب می سازد"(برک پور و اسدی، ۱۳۸۸: ۲۴-۲۳). بدون تردید اقتصاد غیررسمی به میزان چشم گیری به ظرفیت جذب شهرها کمک می کند. از بین ویژگی های اقتصادی می توان به ورود به بخش غیررسمی، اتکاء به منابع محلی و درآمد خانوار، فعالیت محدود و کم، مهارت های اکتسابی خارج از نظام رسمی، عدم تشخیص در فعالیت ها به معنای فنی آن، تکنولوژی کاربر و قابل انطباق اشاره نمود(داداش پور و علیزاده، ۱۳۹۰: ۳۷).
ساکنین سکونتگاه های غیررسمی، این سکونتگاه های بی ضابطه را انتخاب کرده اند تا هزینه سرپناه را به حداقل رسانده و در مقابل، ارزش های بالاتری چون شیوه های زندگی و سایر اشکال سرمایه گذاری را به دست آورند. یکنواختی و عدم تنوع اقتصادی ساکنین سکونتگاه های خودرو که خود محصول جدایی گزینی فضایی اقشار و گروه های اجتماعی و تمرکز کم درآمدها در قلمروها و مجموعه های سکونتی مجزا است، از یک طرف موجب کاهش تماس های بین طبقاتی شده و از سوی دیگر مانع مهمی سر راه نفوذ عناصر و نهادهای مدنی در این سکونتگاه ها شده است( مهندسین مشاور پرداراز، ۱۳۸۹: ۳۳). پرویز پیران از نظر اقتصادی انسان حاشیه ای را مربوط به تحولات صنعتی و رشد تکنولوژی می داند و معتقد است انسان حاشیه ای مفهومی است برگرفته از مفهوم کارگران حاشیه ای که در حاشیه اقتصاد سرمایه ای به مشاغل پارازیت روی می آورند و این مشاغل نه با ثبات شغلی همراه هستند و نه با دستمزد معین و مرتب . از دیدگاه وی “انسان حاشیه ای از نظر اقتصادی دارای خصایص زیر است: