*مشبهٌبه هزار آوا برای درخت از جهت خواندن:
به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی
درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی(۸۲۰۷)
*زبان بریدن ؛ کنابه از ساکت و خاموش کردن:
چون سخن گوید ادیبان را بیاموزد سخن
چون سخن خواند فصیحان را فرو بندد زبان(۵۴۹۵(
ونیز نک ابیات : ۸۱۸۵، ۲۸۱۵، ۶۱۰۸ و ۷۲۷۱
*زبان تیز کردن؛ کنایه از با خشم وتندی زبان گشودن، طعنه زدن، زبان درازی کردن(عفیفی ، ۱۳۷۲: ذیل زبان تیز کردن):
وانکس که زبان کرد به بد گفتن او تیز
در دست اجل خشک لب و خشک زبان باد(۷۱۷(
*زبان گشادن؛ کنایه از سخن فصیح گفتن:
باده گیران زبان بسته گشادند زبان
باده خوران پراکنده نشستند به هم(۴۸۷۹(
*گشاده زبان؛ صفت هنری و کنایه از فصیح و فصیح گو:
در خزانهی او پیش من گشاده ومن
گشاده دست و گشاده دل و گشاده زبان(۵۶۶۶)
زر
-
- با واژهی زر ۳۳ تصویر شامل ۱۲ تشبیه، ۵ استعاره، ۳ تشخیص و ۱۳ کنایه ساخته شده است:
*مشبهٌبه رخ عاشق از جهت زردی:
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
ای پسر زین سپس از دزد بود ما را بیم(۴۸۴۷(
چون موی شدم لاغر و چون زر شدم زرد
چون چنگ شدم چفته و چون زیر شدم زار(۳۳۰۴(
*مشبهٌبه برگ رزان از جهت زردی:
تا گه خزان زرد بود گه بهار سبز
آن زر کند ز برگ رزان، وین زگل حریر(۳۸۰۰(
چون زر شدند رزان، از چه ؟ از نهیب خزان
به کینه گشت خزان، با که ؟ با ستاک رزان(۵۹۵۸)
*زر خفچه؛ مشبهٌبه پشت و بر تذرو از جهت سرخی:
چو زر خفچه همه پشت و برش آتش رنگ
چو نخل بسته همه سینه دایره اشکال(۴۳۱۰)
*زر ساو؛ مشبهٌبه گیا از جهت زردی:
باد را کیمیای سوده که داد
که ازو زر ساو گشت گیا(۴۸(
*زر سیم اندود ؛ مشبهٌبه هرچه از آتش اخگرشود از جهت روشنی و تیرگی:
سیم زراندود گردد هر چه زو گیرد فروغ
زر سیم اندود گردد هر چه زو اخگر شود(۹۶۴(
*زر عیار؛ مشبهٌبه آتش از جهت سرخی:
برکشیده آتشی چون مطرد دیبای زرد
گرم چون طبع جوان و زرد چون زر عیار(۳۵۳۰(
*مشبهٌبه بیشهها از شنبلید از جهت زردی:
بیشههای کرزوان از لاله زار و شنبلید
گاه چون بیجاده گردد، گاه چون زر عیار(۲۰۷۵)
*مشبهٌبه دیده اندر چشم هربیننده از جهت زردی:
از فراوان دیدن هرای زر امروز گشت
دیده اندر چشم هر بینندهای زر عیار(۱۱۱۹(
-
- هرا: گلولههای طلا و نقره را گویند که در زین و یراق اسب به کار برند اعم از لجام و سینه بند و غیره(دهخدا، ۱۳۹۰: ذیل هرا).
*رز کانی؛ مشبهٌبه گوهر(آتش سده) از جهت زردی:
یکی گوهری چون گل بوستانی