حکم های هر یکــی نوعــی دیگــر این خــلافِ آن ، ز پایان تا به سـر
در یکی گفته که جــوع و جــود تو شرک باشد از تــو با معــبود تــو
جز توکل جـــز کــه تسلــیم تمام در غم و راحت همه مکرست و دام
در یکی گفته که واجب، خدمت است ورنه ، اندیشه توکّل تهـــمت است
(مولوی،۱۳۸۳ ، دفتر اول ، ابیات۴۶۴-۴۶۳ ؛ ۴۶۹-۴۶۷)
۴-۲- مقام رضا در مثنوی معنوی
در مقام رضا ، سالک گاه از دعا هم روی بر می تابد ؛ که دعا ، طلب تغییر قضا و جستن قضای نیک است و در این مقام برای سالک ، طلبی نمی ماند :
بشنو اکنون قصـه آن رهــروان کــه ندارند اعتراضی در جهـان
زاولیا اهل دعا خـود دیگــرند گه همی دوزند و گاهی می درنـد
قوم دیگر می شــناسـم ز اولیا که دهــانشان بسته باشد از دعـا
از رضا که هست رامِ آن کـرام جستن دفعِ قــضاشان شد حـرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص کفرشان آید طلب کردن خـلاص
حسن ظنی بر دل ایشان گـشود که نپوشد از غــمی جامه کـبود
(مولوی،۱۳۸۳ ، دفتر سوم ، ابیات ۱۸۷۸-۱۸۸۳)
ای شده اندر سفر با صد رضا خود به پای خویش تا سوءالقضا
در خیالش مُلک و عزّ و مهتری گفت عزرائیل : رو ، آری ، بری
(مولوی،۱۳۸۳ ، دفتر اول ، ابیات ۱۹۴-۱۹۳)
۴-۲-۱- رضا در معنی ثبات احوال عرفانی
ای بدی که تو کنی در خشم و جـنگ با طرب تـر از سماع و بانگِ چـــنـگ
ای جفایِ تو ز دولــت خــوب تــر وانتقامِ تــو ز جـــان ، محبــوب تـر
نارِ تو اینست ، نورت چـــون بــود؟ ماتم این ، تا خود که سُورت چون بود؟
از حلاوت ها که دارد جَــــورِ تــو وز لطافــت کـــس نیابد غـــورِ تـو
نالم و ترســم کـــه او باور کـــند وز کَــرَم آن جــور را کــمــتر کـند
عاشقم بر قهر و بر لطفش بــه جــدّ بوالعجـب من عــاشـق این هر دو ضد
والله ار زین خار در بُســتان شـــوم همــچو بلبل زیــن سبــب نالان شوم
این عجب بلبل که بگــشاید دهــان تا خـــورد او خـــار را با گلســـتان
این چه بلبل؟ این نهنگ آتشی اسـت جمله ناخوش ها ز عشق او خوشی است
(مولوی،۱۳۸۳ : دفتر اول ، ابیات ۱۵۷۳-۱۵۶۵)
۴-۲-۲-استقبال مکروهات و مصائب
ناخوشِ او خوش بُود در جانِ مــن جــان فدای یارِ دل رنجـان من
عاشقم بر رنج خویش و دردِ خویش بهرِ خشنودی شاهِ فــرد خویش
خاک غم را سرمه سازم بهرِ چــشم تا ز گوهر پُر شود دو بحر چشم
اشک ، کآن از بهرِ او بارند خـلــق گوهرست و اشک پندارنـد خلق
من ز جانِ جان شکایـت می کنــم من نیَم شاکی روایت مــی کنم
دل همی گــوید از او رنجــیده ام وز نفاق سست می خـندیده ام
(همان : ابیات ۱۷۸۱-۱۷۷۷)
۴-۳-رضا و توکل در دیوان حافظ شیرازی
۴-۳-۱- اقسامِ معانی رضا در دیوان حافظ شیرازی
۴-۳-۱-۱- دشنام دوستی= رضای معشوق
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لبِ لعلِ شکرخا را
(حافظ،۱۳۷۴ : ۷)
دشنام گفتن در این بیت حافظ مفهومی معادل قهر حق تعالی را دارد و از این منظر می توان مفهوم این بیت حافظ را با بیت معروف مولوی در مثنوی :
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
یکسان دانست.
«دشنام فرمودن یعنی دشنام گفتن مضمون این بیت حاکی از دشنام دوستی سنّتی شعرای قدیم ایران است.» (خرمشاهی،۱۳۶۸ ، ج۱ ، ص ۱۱۶) دوست داشتن دشنام و درشت گویی های دلیرانه و تؤام با ناز و عتاب زیبارویان و معشوقگان از مضامین شایع و قدیمی غزل فارسی است و اوجش را در غزل سعدی می پیماید که می سراید (همان ، ج۲ ، ص۶۶۸) :
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
(سعدی، ۱۳۸۴ : ۴۰۸ )
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام ده کز لبِ شیرین دعاست
راهنمای نگارش پایان نامه درباره بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان حافظ ...