بیاریم و آسوده شد لشکرت[۱۸۱]
همانطور که پیشتر اشاره شد سبئوس نیز روایت می کند که بهرام چوبین جمعی از مردم شجاع و جنگی شرق را نیز همراه خود کرد[۱۸۲] و از این نظر با روایت فردوسی سازگار است.
در روایت فردوسی هنگامی که دو لشکر به هم رسیدند و آن دو، چشمشان به هم افتاد؛ بهرام چوبین از دیدن خسروپرویز بسیار خشمگین شد و به یارانش گفت که این (خسروپرویز) روسپی زاده با تنبلی و سستی به این مقام رسیده است. در لشکر او جنگآور نامداری وجود ندارد و او را شکست خواهد داد. هنگامی که گردوی برادرش بهرام چوبین را که قد بلند و سیه چرده بود به خسروپرویز نشان داد، خسروپرویز به بندوی و گستهم گفت که بهرام چوبین را اهریمن (نره دیو) فریب داده است، و قصدش جنگ است، اما که میداند پیروز جنگ کیست. بهرام چوبین دارای لشکری بسیار قوی است اکنون اگر موافق باشند باید از او دلجویی کرد، زیرا بهتر از این است که با شکست در جنگ از او اظهار بیچارگی نمود؛ اگر او سخن به اندازه گوید کارهای زشتش فراموش خواهد شد، گوشه ای از جهان را به او میبخشد، و بر وی منت می گذارد. در نتیجه این جنگ به آشتی تبدیل خواهد شد. گستهم نیز صحبت های او را پذیرفت. بنابراین خسروپرویز برای مذاکره پیشقدم شد. بهرام چوبین را از دور خواند؛ شروع به ستایش او نمود، و وی را وعدهی سپهدار ایران شدن داد. بهرام چوبین سخنهای او را شنید و از پشت اسب به وی تعظیم کرد:
سخنهاش بشنید بهرام گرد
هم از پشت آن باره بردش نماز
عنان ابلق مشک دم را سپرد
همی بود پیشش زمانی دراز[۱۸۳]
گزارش فردوسی از تعظیم کردن بهرام چوبین به خسروپرویز از پشت اسب دلالت بر مقام و اهمیت شاهی از دیدگاه ایرانیان آن روزگار دارد، اما به هر حال نمی توان به عنوان واقعیتی تاریخی آن را پذیرفت، زیرا بلافاصله پس از آن، بهرام چوبین، نکوهیدهترین توهینها را نثار خسروپرویز کرد که هیچگونه نزدیکی با آن تعظیم ندارد. به علاوه، بهرام چوبین نیز بعید است که با تعظیم کردن مقابل شاه در دل سپاهیانش تخم شک را کاشته باشد؛ همچنین اصولاً ملاقات مستقیم خسروپرویز و بهرام چوبین هم به دلیل خطرات احتمالی، بسیار بعید به نظر میرسد. تئوفیلاکت هیچ اشارهای به ملاقات مستقیم آنها نمیکند، و همانگونه که پیشتر گفته شد تنها گزارش می کند که پیامهای زیادی بین ایشان رد و بدل گشت، که نتیجهای هم در بر نداشتند.[۱۸۴] در روایت فردوسی، بهرام چوبین با توهین به خسروپرویز پاسخ داد، وی را الان شاه خواند و تهدید کرد که به دارش خواهد زد. خسروپرویز با شنیدن این پاسخ متوجه شد که او دل از تاج و تخت بر نمیدارد. خسروپرویز، در پاسخ، رفتار بهرام چوبین را سرزنش کرد و خود را که نوهی خسروپرویز و پسر هرمزد چهارم بود، بهترین گزینهی پادشاهی دانست؛ اما بهرام چوبین دوباره به وی توهین کرد، خود را شاه خواند و مردم را با خسروپرویز دشمن دانست. خسروپرویز باز وی را سرزنش کرد؛ از اسب خود فرود آمد و شروع به راز و نیاز با پروردگار نمود. از خداوند خواست تا او را به تخت برگرداند و در عوض، او پس از پیروزی به آذرگشسپ رود و ثروت زیادی را نصیب آنجا سازد؛ حتی قول داد اسیران سپاه بهرام چوبین را پرستندهی آتش کند و با این کار دل موبدان را خوشنود گرداند. سپس خسروپرویز دوباره به سرزنش بهرام چوبین پرداخت و بهرام چوبین در پاسخ او را خوارکننده پدرش (هرمزد چهارم) دانست، و وی را فرزند همان پدر ظالم دانست که شایستگی نشستن به تخت ندارد. سپس خود را خواستار انتقام هرمزد چهارم و شهریار ایران دانست؛ پس از آن، خسروپرویز را متهم کردکه داغ بر چشم پدر گذاشته و فرمان آن را داده است و حال ادعای پادشاهی جهان را دارد.[۱۸۵]
که تو داغ بر چشم شاهان نهی
و زان پس بیایی که شاهی مراست
کسی کو نهد نیز فرمان دهی
ز خورشید تا پشت ماهی مراست
خسروپرویز در جواب او گفت:
بدو گفت خسرو که هرگز مباد
نبشته چنین بود و بود آنچ بود
که باشد به درد پدر بنده شاد
سخن بر سخن چند خواهی فزود[۱۸۶]
خسروپرویز، بهرام چوبین را کسی خواند، که با دروغ قصد نشستن به تخت دارد.
در ادامه روایت فردوسی شاهد رد و بدل شدن کلمات بین خسروپرویز و بهرام چوبین هستیم، که گنجاندن تمامی آنها در اینجا علاوه بر اینکه ممکن است حوصلهی خواننده را به سر آورد، تکرار مکررات میباشد و باعث فاصله گرفتن از موضوع اصلی میگردد، اما با این حال تمامی نکات مهم از صحبت این دو استخراج و در ادامه ارائه میگردد:
۱- خسروپرویز پادشاهی خود را موهبت ایزدی میدانست[۱۸۷] ۲- خسروپرویز پدرش هرمزد چهارم را پادشاهی با عدالت میخواند و خود را وارث بخت و تخت وی میدانست ۳- بهرام چوبین را کسی میدانست که در ابتدا بر هرمزد چهارم شورید و خود را کسی که میخواست انتقام پدر را از بهرام چوبین بگیرد.[۱۸۸] ۴- بهرام چوبین به قیام اردشیر بر اردوان اشاره کرد و گفت اینک که پانصد سال از حکومت ساسانیان گذشته است تخت و تاج دوباره به ما بر میگردد؛ تهدید کرد که نام ساسانیان را از دفترها پاک خواهد کرد زیرا پادشاهی شایسته اشکانیان است. ۵- خسروپرویز مردم ری را که زادگاه بهرام چوبین بود، مورد سرزنش قرار داد و آنها را یاریکنندگان اسکندر دانست.[۱۸۹] ۶- خسروپرویز، اردشیر را جانشین واقعی کیان میدانست ۷- بهرام چوبین گفت که بیخ و بن کیان را خواهد کند.[۱۹۰] ۸- خسروپرویز بهرام چوبین را فرد بی نشانی میدانست که به لطف شاه به چنین مقامی رسیده و خود ادعای شاهی کرده بود. ۹- بهرام چوبین خسروپرویز را متهم به داغ نهادن در چشم پدر کرد و خاقان چین را یاور خود دانست.[۱۹۱] ۱۰- بهرام چوبین گفت که بزرگی را از پارس به ری خواهد آورد. به جهان عدالت بر پا خواهد کرد و آیین میلاد (مهرداد) را تازه خواهد کرد. خود را از تخمهی آرش و نبیرهی گرگین خواند و یادآور شد که او سپاه بزرگ ساوه شاه را شکست داده بود.[۱۹۲] ۱۰- خسروپرویز گرگین را شخصی نه چندان معروف خواند، و بهرام چوبین را کسی دانست که مهران ستاد با معرفیش به شاه وی را از خاک سیاه به آنجا رساند. ۱۱- خسروپرویز علت وضعیت بد هرمزد چهارم را کارهای نادرست بهرام چوبین اعلام کرد.[۱۹۳] ۱۲- خسروپرویز سپاه بهرام چوبین را بندگان خود دانست، آرش را که بهرام چوبین جد خود میدانست، بندهی منوچهر شاه خواند؛ بهرام چوبین، در پاسخ ساسان را شبان و شبانزاده خواند. ۱۳- خسروپرویز گفت که دارا خود تاج بزرگی را به ساسان سپرد. در پایان صحبت آنان به نتیجهای نرسید و برگشتند. در هنگام برگشت یکی از آن سه ترک خواست خسروپرویز را با کمند بگیرد، اما بندوی و گستهم با تیغ و کمان مانع شدند، و بهرام چوبین آن ترک را به این خاطر که به شاه بی احترامی کرده بود سرزنش کرد: