در روزگاری که مکاتبات اداری ، نگارشی و تألیف کتابها همه عربی بود ، یادگرفتن زبان عربی و تکلم به عربی افتخار بزرگی شمرده می شد و در جامعه ای که نژاد عرب ، نژاد برتر بود ، فردوسی به این کار سترگ دست می زند و در آن محیط و زمانه ی خفقان آور هویت ایرانی را زنده می کند . با افتخار به ایران و ایرانی بودن می بالد و زبان فارسی را دوباره پویا می کند و اثری می آفریند که نامش را تا ابد پرآوازه می کند تا زمانی که ایران و ایرانی پایدار است ، فردوسی و شاهنامه اش نیز پایدار است .
آثار فردوسی :
تنها اثر ارزنده ی فردوسی ، شاهنامه و بعضی ابیات پراکنده است . لکن منظومه ی یوسف و زلیخا ، متعلق به شاعری در قرن هشتم و نهم از دربار طغانشاه را نیز به غلط به او نسبت داده اند . در انتساب ابیات پراکنده ی فردوسی از جمله قطعه ها و غزلیاتی که در جنگها و تذکره ها به او نسبت داده شده و اته آن ها را جمع آوری کرده ، تردید هست .
اهداف فردوسی در سرودن شاهنامه
در مورد اهداف فردوسی در سرودن شاهنامه قاضی عسگر می گوید :
در برهه ای از زمان که حکیم توس می زیسته است و قرن های قبل و بعد از آن شاهد خلافت غاصبانه ی بین عبّاس و سلطه ی ایشان بر گستره ی ممالک اسلامی و ناظر بر ستم ایشان بر رعایا و ملت های تحت حکومتشان به ویژه بر ایرانیان هستیم. و می بینیم که – برخلاف اصول و برنامه اسلام – از سوی اعراب نسبت به غیرعرب و خصوصاً ایران تحقیر روا داشتته می شود و ایشان را « موالی » و « اعجمی » یعنی «برده» و « ناتوان در سخنگویی – یا زبان بسته » می نامند .
این تحقیرها و فشارها که از دوران بنی امیّه تا پایان حکومت بنی عبّاس ادامه داشت سبب واکنش های فراوان چه از سیاسی و چه نظامی و فرهنگی شد و این واکنش ها نه تنها در ایران که در بسیاری از نقاط تحت سلطه ی آنان بوجود آمد . از آن جمله در شمال آفریقا – مصر – فاطمیان، امیران خلافت عباسی را کنار زدند و به عنوان خلفای رسول الله (ص) حکومت آن سرزمین را در دست گرفتند و نظامی قدرتمند بر پا داشتند که تا دو قرن با سیاست مدبّرانه ادامه داشت و چنان جاذبه ای داشتند که بسیاری از مسلمین را چه بعنوان تشیع و پیروی از خاندان پیامبر و اهل بیت و چه به عنوان مخالفان حکومت عباسیان گرد خود جمع آوری کردند تا آن جا که حکیم الهی و ادیب بارع ناصر خسرو قبادیانی به ایشان گروید تا پایان عمر و در خدمت ایدئولوﮊی ایشان جانفشانی نمود .
در این دوران در واکنش به سلطه ی سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عرب که نابجا خود را جانشینان پیامبر اکرم (ص) اعلام می کردند و در پوشش این باور هـرگونه فسـاد و تـجاوز را در حق مـسلـمین به ویژه عجمان – ایرانیان – روا می داشتند ، قیام های فراوانی بر پا شد . از آن جمله قیام نظامی – دینی ابومسلم که سبب انقراض حکومت بنی امیه شد ، خیزش عقیدتی شعوبیه که پیامهای سیاسی و نظامی و فرهنگی به دنبال داشت ، قیام های سپید جامگان ، خرّمدینان و قیام های منجر به تشکیل حکومت های یعقوب و عمر و طاهر ذوالیمینین و علویان طبرستان و آل بویه. و اگر زیر بنای این واکنش ها را فرهنگی بدانیم باوری به گزاف نداشته ایم چه این گونه مبارزه تأثیر بسزایی در بازگشت به خویش مردم داشت و این زیر بنا بر اساس اسلام و سنّت های ملّی شکل گرفته بود و حکیم توس با توجّه به این فراز سخن ، سرایش شاهنامه را آغاز کرد ، که به عنوان بیان تاریخ ، همه ی توان گذشته ی این ملّت را به یاد می آورد .
انگیزه ی دیگر حکیم را در آفرینش حماسه ی تاریخ می توانیم حکومتهای مسلّط بر ایران آن روز و ستم ها و اجحافی که بر ملت روا می داشتند بدانیم . با این توضیح که با ورود اسلام بدین کشور و نورافشانی اعتقاد توحیدی بر اندیشه ی این ملّت ، ایرانیان تازه مسلمان چشم می داشتندتابرادری وبرابری و عدالت اجتماعی برگستره ی این مملکت سایه افکند و تضّادهای طبقاتی که پیش از اسلام و در زمان نزدیک بدان دوران ساسانیان با شدت تمام وجود داشت و توده ی مردم را به بـردگی و اسـتثمار می گرفت ، محو گردد و رخت بربندد و آثارش زدوده شود . اما ابتدا حکومت غاصبانه ی بنی امیه پای گرفت و پس از جنایات بین امیه قدرتی فاسد تر و مفسدتر به نام بنی عباس چتری از ابر سیاه بر آسمان عالم اسلام کشید و شاهان ایران از سامانیان تا غزنویان و پس از ایشان اگر چه مستقیماً منصوب آن ها نبودند و حکومت ها را با زور و شمشیر و خدعه و کشتار پیشینیان به چنگ می آوردند امّا باجگزار خـلفـا بودنـد و فـرمان حکومـت از دست خلیفه می گرفتند و لقب از او می خواستند .
محمود سبکتکین با همه قدرت و مدعا برای گرفتن لقب و فرمان حکومت چه هدایای سنگینی به حضور «القادر» می فرستد و پس از او فرزندش مسعود در ابتدا اجازه از وی می گیرد و با فوت او از جانشینش « القائم » رخصت سلطنت می گیرد . اصـولاً این امـرای تـرک غـلامـانی بودنـد که از آسـیای مرکزی به بردگی ایرانشان می آوردند و پس از مدّتی مدعی سلطنت می شدند و چه جنایاتی که از این بردگان نو دولت و نوخاسته بر سر این مملکت نمی آمد . و این تنها سلسله ی غزنوی نبود که چنین بود بلکه تا هزاره ی دیگر و حکومت مفسد قاجاریه جز برهه ی زمانی کوتاه –دوران سلطنت کریمخان – این وضعیت ادامه داشت .
توجیـهی که نظـامی عروضـی از حرمان حکیم توس از دستگاه سلطنت محمود ترک می کند،تنها اعتقادات مذهبی حکیم است . در حالیکه جز این مطلب ، انگیزه ی بزرگ دیگریست که نظامی به لحاظی از بیان آن ابا دارد و آن اینکه : سراسر شاهنامه تمجید و بزرگداشت پهلوانان ایرانی است و سخن از رادمردی ها و فتوت های آنان و نبردها و جنگ های این پهلوانان که همه با ترکان و حامیان و دست نشاندگان است . فردوسی همه جا پهلوانان دلیران را پیروز و ترکان را شکست خورده و گریزان از میدان های رزم تصـویـر می کـند . این معـنی را تاریـخ سیسـتان به اشاره چنین یـاد می کند: « حدیث رستم بر آن جمله است که بوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد ، و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی برخواند ، محمود گفت : همه ی شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم ، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست . بوالقاسم گفت : زندگانی خداوند دراز باد ، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد ، اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید . این گفت و زمین بوسه کرد و برفت . ملک محمود وزیر را گفت : این مردک مرا به تعریض دروغ زن خواند ، وزیرش گفت : باید کشت »
سلطه ی این ترکان بیگانه است که نهضت گرانی چون حکیم توس را به مبارزه ی فرهنگی بر می انگیزد .
بر همه ی ایـن انگیزه هـای میهنی و انسانی ، می توان انگیزه زیر بنایی اندیشه ی مبارزه ی فردوسی یعنی اعتقاد و تشیع و ایمان به حقانیّت خاندان علی بن ابی طالب (ع) را افزود که یکی از دلایل ادبی و فرهنگی و سیاسی این بزرگمرد است – چنانکه اصولاً در طول تاریخ اسلام از آن که سرمشق شیعه مبارزات ائمه ی دوازده گانه بود و نیز با نابسامانی های روزگار و حکومت ها می ستیزیده است . ابیاتی که بهانه ی محمود غزنوی برای حرمان حکیم شدوتشیع وی را دلیل است در دیباچه ی شاهنامه مشهود می باشد .
در برآوردن این منظور و در مبارزه با سلطه ی این دو گروه یاد شده بر کیان مردم ایران علاوه بر مضامین کلام و اعتبار و عظمت فرهنگ گذشته این سرزمین را به یاد می آورد و گوشزد سلطه گران می نماید و معتقد است حفظ زبان راهی اصولی جهت حفظ کیان ایران است .
بناهای آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
ج۵ ب۳۸۵۹-۳۸۶۰
البته خود فردوسی در آغاز کتاب در قسمت « گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه » می گوید شاهنامه کتابی است که هرکس که زیر سایه ی شاهنامه بنشیند و از آن استفاده کند سایه ی آن او را از گزند باز می دارد ، و در ادامه چنین می گوید :
سخن هرچه گویم همه گفته اند بـر بـاغ دانـش هــمه رفـته اند
اگـر بـر درخـت برومـند جـای نیابم – که از بر شدن نیست پای –
تـوانـم مگـر پایگـه ســاخـتن بـر شـاخ آن سـرو سـایه فـکن
کسی کو شـود زیـر نخـل بلند همان سـایه زو بـازدارد گـزنـد
از این نامـور نامـه ی شـهریار به گیـتی بمـانم یـکی یـادگـار
تو این را دروغ و فسانه مدان بـه یکـسان روشـن زمانه مدان !
از او هر چه اندر خورد با خرد دگـر بـر ره رمـز مـعـنی بـــرد
یکی نامه بـُد ، از گـه باسـتان فـراوان بـدو انـدرون داســــتان
پراگنده ، در دست هر مـوبدی از او بهـره ای ، نـزد هر بـخردی
یکی پهلوان بـود ، دهقـان نژاد دلیـر و بـزرگ و خـردمنــد رای
پـﮊوهـنده ی روزگار نـخسـت گذشـته سـخـنها هـمه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخورد بیـاورد و ایــــن نامه را گرد کرد
بپـرسـیدشـان از کـیان جـهان وز آن نــــــامداران و فرخ مهان
که :«گیتی به آغاز چون داشتند که ایدون به ما خوار بگذاشتند؟
چگونه سرآمد به نیک اخــتری برایشان بر ، آن روز گندآوری ؟»
بگفتند پیشش یکــایک مــهان سخنهای شاهان و گــشت جهان
چو بشنید از ایشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افگــــــــند بن
چنین یادگاری شد اندر جـهان بر او آفــرین از کـــهان و مهان !
ج۱ ب ۱۲۸-۱۱۱
و در جایی دیگر دلیل خود را از سرودن شاهنامه چنین می گوید :
بپیوستم این نامه ی باستان پسندیــــده از دفتر راستان
که تا روز پیری مرا بر دهد بزرگی و دینار و افسر دهد
ج۵،ب۳۸۸۸-۳۷۹۷
منابع فردوسی در سرودن شاهنامه
فردوسی از منابع مختلف در نظم شاهنامه بهره برده است . از مهمترین آن منابع کتاب اوستا و تألیفات دیگر مربوط به اوستا چون بندهشن و دینکرت است . از یشتها ، یسنا ، و وندیداد الهام گرفته است . فردوسی سخن از یزدان و اهریمن و روایات راجع به زردشت و داستان آفرینش و حکایات کیومرث و شاهان کیان و جمشید و فریدون را از اوستا گرفته است.
از دیگر منابع او کتاب معروف « خوتای نامگ » یا خداینامه است که به عربی آن را سیرالملوک یا سیرملوک الفرس نامیده اند که آن کتابی بود در تاریخ و کارنامه ی پادشاهان ایران از کیومرث تا خسروپرویز . منشأ داستان های آن اوستا و روایات شفاهی ایّام قدیم بوده است .
از دیگر منابع ، شاهنامه هایی بوده که پیش از او تألیف شده است . چون شاهنامه ی مسعودی مروزی ، شاهنامه ی ابوالمؤید بلخی ، هزار بیت از شاهنامه ی دقیقی توسی و سرانجام از همه مهمتر شاهنامه ی ابومنصوری است که به حکم محمد بن عبدالرزاق توسی فراهم آمده بود .
نیز از دیگر منابع کتاب او منابع ذهنی و نقلی شامل شنیدگی ، مشاهدات عینی و خاطرات اشخاص است که از آن ها نیز استفاده نموده است و همه جا با دقّت و امانت قابل توجّهی به همه ی منابع که از آن ها استفاده کرده است ، اشاره می نماید و در بیان مطالب آن کتابها کمال دقّت و امانت را رعایت می کند .
اگرچه شاهنامه عصاره و چکیده ی فرهنگ و تمدّن ایرانی است ، امّا موحّد بودن و مسلمانی فردوسی این کتاب عظیم را به زیور مفهومِ آیات و احادیث اسلامی نیز مزین نموده است . او به فرهنگ ایرانی علاقه ی فراوان دارد و شاهنامه در واقع یک دوره از تاریخ ایران از آفرینش تا سقوط حکومت ساسانی است . مسلمان بودن او بیانش را بسیار به قرآن و حدیث نزدیک می کند . او نوعی یگانگی بین فرهنگ ایرانی و اسلامی به وجود می آورد و به مسائل اخلاقی و اجتماعی رنگ و بوی اسلامی می دهد و ابیات شاهنامه گاهی نزدیک به آیه و حدیث و گاهی ملهم از آن است .
سال شمار زندگی فردوسی و پنج دوره ی شاهنامه سرایی وی
فردوسی در ۳۲۹ به دنیا آمد ، به دنبال داستان های مستقلی که در جوانی سروده بود ، در سال ۳۷۰ در چهل سالگی بعد از دستیابی به شاهنامه ی ابومنصوری نظم آن کتاب را آغاز کرد و در ۳۸۴ نخستین تدوین کتاب را به پایان رسانید . در شصت و پنج سالگی (به سال ۳۹۴یا۳۹۵) که بیست و پنج سال از آغاز نظم کتاب گذشته بود ، به تشویق فضل بن احمد اسفراینی وزیر، یا به ابتکار خود تصمیم به اهداء آن به محمود گرفت و بعد از شش سال در ۴۰۰ هجری که هفتاد و یک ساله بود تدوین دوم شاهنامه را که حاصل کار سی ساله بود به محمود هدیه کرد . پنـج سـال بعد در ۴۰۵ که عمرش نزدیک به هشتاد و احتمالاً هفتاد و شش شده بود ، با ملاحظه ی قدرنشناسی محمود ابیاتی متضمّن نکوهش او و برباد شدن امیدها و رنج سی و پنج ساله ی خود بر شاهنامه افزود .
از نظر اهمیّت موضوع ، پنج دوره ی شاهنامه سرایی فردوسی و سیر تدوین و تکمیل شاهنامه و سروده های هر دوره را به صورت روشن تر باز گو می شود :
سالهای جوانی : در آن سالها ، قبل از دست یابی به شاهنامه ی منثور ، برخی از داستان های منفرد را سروده بود . ملاک تشخیص این که کدام داستان ها جداگانه و خارج از متن اصلی سروده شده ، ناهماهنگی زبان آن ها با بخشهای پیش و پس از آنها و نیز سیر طبیعی حوادثی است که از شاهنامه ی منثور گرفته شده است .
سالهای کار و کوشش : فردوسی در چهل سالگی حدود سال ۳۷۰ ، نظم شاهنامه را بر اساس شاهنامه ی منثور آغاز کرده و در ۳۸۴ نخستین تدوین کتاب خود را به پایان رسانیده است . در این نسخه داستان های مستقلی را نیز که قبلاً سروده بود جای داده است .
سال های انتظار : از سال ۳۸۴ تا ۳۹۵ پنجاه و چهار تا شصت و پنج سالگی فاصله ی پایان تدوین نخستین شاهنامه ، تا تصمیم فردسی به اهداء آن به نام محمود ، که به گفته ی خود در جستجوی خریدار گنج بود ، شاعر بخشهای دیگری را سروده که اشاراتی به سالهای شصت و شصت و یک و شصت و سه سالگی عمر وی ملاک شناخت آن هاست . در این مدت قطعاً در سروده های قبلی نیز تجدید نظرهایی کرده است .
سال های امید (دومین تدوین شاهنامه) : به مدّت شش سال از شصت و پنج تا هفتاد و یک سالگی ( از ۳۹۵ تا ۴۰۰ ) فردوسی تجدید نظر اساسی در شاهنامه کرده ، و با افزودن مدایحی از محمود و ابیاتی سازگار با اعتقادات مذهبی او در اوّل و آخر کتاب، و در آغاز و انجام برخی داستان ها ، و افزودن گشتاسبنامه ی دقیقی ، نسخه ی کامل را در حدود سال ۴۰۰ به محمود هدیه کرده است .
سال های پیری و نومیدی : در سنی نزدیک به هشتاد ، و احتمالاً در هفتاد و شش سالگی که ۳۵ سال از آغاز نظم شاهنامه می گذشت ، بعد از نومیدی از قدرشناسی محمود ، که بعد از عزل و قتل فضل بن احمد اسفراینی و نصب احمد بن حسن میمندی به وزارت محمود بوده ، ابیاتی حاکی از گله و ناخشنودی از محمود و هجو او به کتاب خود افزوده است . (ریاحی ، ۱۳۷۲ : ۶۹ )
ریاحی در خاتمه می گوید : « متاسفانه هیچ نسخه ی دست نخورده و خالصی از تدوین های چندگانه ی شاهنامه در دست نیست و این فرضها و استنباط ها ، بر مبنای تلفیق ابیات خاتمه ی شاهنامه از نسخ موجود است . » (همان ، ۵۰)
نمیرم از این پس که من زنده ام
نگارش پایان نامه در رابطه با فردوسی در شاهنامه- فایل ۲