می کنند، به طوری که سیستم عصبی می تواند به طور مناسب کار کند. تعادل تحریک و مهار جهت کنترل فعالیت نورونها در سیستم عصبی ضروری است و اختلال در مکانیسمهای مهار یا تقویت مکانیسمهای تسهیل کننده تحریک میتوانند سبب تشنج شوند
(Scharfman, 2007).
عدم تعادل بین تحریک و مهار در شرایط صرعی ممکن است از تغییر فعالیت ذاتی برخی نورونها و یا از تغییرات سیناپسی ناشی شود. تغییر در عملکرد نوروترنسمیترهای گلوتامات و گابا، بیش از سایر نوروترنسمیترها در پاتوژنز صرع مشارکت دارند. گلوتامات نوروترنسمیتر تحریکی عمده در مغز پستانداران است که در ترمینالهای پیشسیناپسی از گلوتامین توسط گلوتامیناز فعّال شده با فسفات[8]، همچنین از 2- اگزوگلوتارات توسط گلوتامات دهیدروژناز و
2- اگزوگلوتارات آمینوترانسفراز سنتز می شود (Meldrum et al., 1999). عمل سیگنالینگ گلوتامات در غشای نورونی، از طریق ماکرومولکولهای گیرندههای تخصص یافته میانجی
می شود. اتصال گلوتامات به محلهای خاص روی مولکول گیرندهاش سبب تغییر کنفورماسیون می شود که جریانات یونی یا آبشارهای انتقال سیگنال را در نورون شروع می کند.
گابا، مهمترین نوروترنسمیتر مهاری در مغز پستانداران، نقش مهمّی را در مدولاسیون تحریک پذیری نورونی بازی می کند. علاوه بر این، گابا در تکوین اوّلیه مغز شرکت می کند و تعیینکننده مهم عملکرد عصبی– رفتاری است. گابا توسط آنزیم L– گلوتامیک اسید دکربوکسیلاز[9] از گلوتامات سنتز می شود (Badawy et al., 2009). اثرات فیزیولوژیک گابا توسط سه دسته از گیرندهها میانجی می شود. گیرندههای یونوتروپیک گابا A و گابا C و گیرندههای متابوتروپیک گابا B. گیرندههای گابا A و C، کانالهای یونی دریچهدار لیگاندی هستند که نورونها را توسط افزایش رو به داخل کنداکتانس کلر هایپرپلاریزه می کنند و اثر مهاری سریعی دارند. گیرنده گابا A به صورت پسسیناپسی روی دندریتها، غشای سوماتیک و بخش اوّلیه آکسون قرار دارد. گیرندههای گابا B گیرندههای لینک شده به G- پروتئینها هستند که نورون ها را توسط افزایش دادن کنداکتانس پتاسیم و مهار ورود کلسیم هایپرپلاریزه می کنند و اثر مهاری آهستهای دارند. این گیرندهها روی هر دو پایانه های آکسون مهاری و تحریکی قرار دارند (Delorenzo et al., 2005).
1-4- کانالهای یونی دخیل در صرع
داروهای ضدصرع در برابر تشنج به وسیله تعدیل کردن تحریکپذیری عصبی از طریق اثر بر روی کانالهای کلسیمی، کانالهای سدیمی و انتقال نوروترنسمیترهای گابائرژیکی و گلوتاماتارژیکی اثر خود را میگذارند (Hardman, 2001).
کانالهای کلسیمی وابسته به ولتاژ، بسته به پتانسیل غشایی که در آن فعّال میشوند به دو دسته تقسیم میشوند (Twombly et al., 1988):
-
- کانالهای کلسیمی با ولتاژ فعّالسازی پایین [10](LVA) یا T-Type
-
- کانالهای کلسیمی با ولتاژ فعّالسازی بالا [11](HVA)
کانالهای کلسیمیT-Type و Q/P شرکت کنندگان اصلی در ایجاد تشنجهای غائب هستند (Jouvenceau et al., 2001).
داروهایی که کانالهای کلسیمی نوع T را مهار می کنند، ممکن است برای درمان انواع گستردهی از تشنج مفید باشند. شواهدی که این نتیجه را تأیید می کنند داروهای ضدصرع فنی توئین[12]، زونیسامید[13]، والپروات سدیم [14]و داروهای ضدصرع دسته سوکسینیماید[15] هستند که مهارکننده کانالهای کلسیمی نوع T هستند (Twombly et al., 1988).
1-4-1- کانالهای کلسیمی نوع T
کانالهای کلسیمی با ولتاژ فعّالسازی پایین یاT-Type از لحاظ عملکردی با دیگر اعضای خانواده کانالهای کلسیمی دریچهدار وابسته به ولتاژ متفاوت است و چند ویژگی منحصر به فرد دارند.
-
- در یک دوره دپولاریزاسیون طولانی جریان عبوری از این کانالها گذرا است.
-
- کانالهای کلسیمی نوع Tبه دلیل آستانه ولتاژ پایین به صورت منحصر به فرد بعد از یک دپولاریزاسیون کم غشایی شروع به باز شدن می کنند. این کانالها نخستین پاسخگو به دپولاریزاسیون هستند. این توان پاسخگویی، آنها را قادر به تنظیم تحریکپذیری می کند.
-
- همپوشانی فعّال و غیر فعّال شدن کانالهای کلسیمی نوع T در پتانسیل نزدیک به پتانسیل استراحت غشای نورونی، احتمال بروز جریانات پنجرهای[16]را به وجود می آورد. که در آن بخشی از کانالهای نوع T در حالت باز باقی میمانند و به موجب آن یک جریان پایه رو به داخل از یونهای کلسیم رخ میدهد که در ایجاد الگوی فعالیت نورونی شرکت می کند (McRony et al., 2001).
جریانات پنجرهای نقش مهمّی در تعیین تحریکپذیری عصبی ایفا می کنند. از جمله بر مسیرهای سیگنالینگ وابسته به کلسیم، پتانسیل غشا و الگوی تولید پتانسیل عمل نورونها اثر میگذارند، در حالی که بر فرکانس فعّالیت تونیک مؤثّر نیستند (Williams et al., 1997).
-
- ورود کلسیم از طریق کانالهای کلسیمی نوعT ، یک آبشار دپولاریزاسیون را ایجاد
می کند که سبب القاء اسپایکهای کلسیمی تحت عنوان “Low threshold calcium spikes” می شود که به موجب آن الگوی ” Burst firing ” ایجاد می شود (Todorovic et al., 2013).
- ورود کلسیم از طریق کانالهای کلسیمی نوعT ، یک آبشار دپولاریزاسیون را ایجاد
1-5- داروهای کنترل صرع
متداولترین روش پیشگیری و درمان صرع استفاده از داروهای سنتزی ضدصرع است که با تأثیر بر زیرساختارهای سلولی دخیل در عملکرد سیناپس ها و کانالهای یونی، از بروز الگوی فعّالیت صرعی در کانون صرع جلوگیری کرده و یا گسترش آن به سایر نواحی و بروز تشنج را مهار میکند (Bialar and White, 2010). تحقیقات نشان دادهاند تنها در 50% از بیماران، علائم بیماری با داروهای ضدصرعی معمول و در دسترس، درمان شده است. از 50% باقیمانده، حدود 20% به طور مؤثّر درمان نشدهاند، یا درمان با اثرات جانبی شدید همراه بوده و حدود 30% از بیماران نیز مبتلا به صرع مقاوم هستند (Madsen et al., 2009). تنها راه درمان مؤثّر برای مهار تشنجات صرعی استفاده از داروهای سنتزی ضدصرع است که یک متخصص باید در انتخاب یک دارو اثر بخشی، ایمنی، هزینه، تحمل و عوارض جانبی را مدنظر قرار دهد. البته برای استفاده از دارو دو نکته مهم وجود دارد: سن شروع بیماری و درجه شدّت حملات، که به آستانه تخلیهپذیری مغز بستگی دارد.
1-5-1- مکانیسم عملکرد اتوسوکسیماید
اتوسوکسیماید دارویی انتخابی برای درمان صرع غائب است (Glauser et al., 2010). پیشنهاد شده است مکانیمسی که از طریق آن اتوسوکسیماید بر تحریکپذیری عصبی تأثیر میگذارد شامل مسدود کردن کانالهای کلسیمی نوع T است که بسته شدن آن باعث کاهش جریان کلسیمی می شود، و ممکن است شامل اثرات این دارو بر روی ردههای دیگری از کانالهای یونی هم باشد. تراکم این نوع کانالها در دندریت نورونها است (Coulter et al., 1989). ممکن است عملکرد کانالهای کلسیمی نوع T، تأثیرات اتوسوکسیماید بر ترشح GABA را در برگیرد. Luhman و همکارانش در سال 1995 نشان دادند که یک اختلال در مهار GABA در قشر مغز موش مدل ژنتیکی صرع غائب بروز می کند. همچنین تعدادی جهش در
گیرندههایGABAA با صرع غائب کودکی مربوط استMacdonald et al., 2010) ). اتوسوکسیماید با کاهش دادن جریانات سدیم در سلولهای تالاموکورتیکال موش صحرایی، صرع غائب را مهار میکند (Leresch, 1998). همچنین این دارو به هایپرپلاریزه کردن سلولهای انتورینال کورتکس تمایل دارد و به طور روشن، تحریک پذیری آنها را کاهش
میدهد (Polack and Charpier, 2009). اتوسوکسیماید از طریق دستگاه گوارش کامل و سریع جذب میشود، در کبد متابولیزه میشود و فاقد سمیت کبدی است. از طریق کلیهها دفع شده و به پروتئینهای پلاسما متصل نمی شود (Katzung et al., 2010). به دنبال Infusion مستقیم اتوسوکسیماید به داخل تالاموس موش های صحرایی که صرع ژنتیکی دارند، ضعف و کاهش تأخیر در تخلیه های Spike-Wave بروز می کند، امّا در تزریق سیستمیک، نتیجه آن توقّف فوری تخلیه است (Polack and Charpier, 2009).
شکل 1-1- ساختار مولکول اتوسوکسیماید
1-6- مکانیسمهای اساسی عوارض جانبی داروهای ضدصرع در دوران جنینی
استفاده توأم و طولانی مدّت از داروهای ضدصرع باعث اثرات ناخواسته زیادی در افراد مبتلا و به خصوص در زنان باردار می شود که اثرات خود را در کوتاه مدّت و دراز مدّت به صورت ناهنجاریهای آناتومی و نقصهای رفتاری نشان می دهند. نوروترنسمیترها، کانالهای یونی، رسپتورها و آنزیم های متابولیک در مغز، مسئول تنظیم فرآیندهای لازم برای رشد مغز هستند و مکانیسم عمل داروهای ضدصرع، اثر بر روی همین سیستمها است (Rogawski and Loscher, 2004). داروهای ضدصرع ممکن است باعث تغییر در رشد و نمو مغز شوند که به وسیله تأثیر بر مرگ سلولی برنامهریزی شده، تکثیر سلولی[17]، تمایز سلولی[18]، مهاجرت سلولی[19]، نوروژنز، آرایش درختی آکسون[20]، سیناپتوژنز و پلاستیسیته سیناپسی و احتمالاً میلینه شدن اثر خود را میگذارند و میتوانند زمینه ساز نقایص نورولوژیکال بالقوه شوند (Ikonomidou and Turski, 2009). بسته به نوع دارو، تعداد دارو، غلظت و زمان مصرف دارو، کودکانی که در دوران جنینی در معرض داروهای ضدصرع قرار میگیرند، در مقایسه با جمعیت کنترل، دو تا سه برابر بیشتر در معرض خطر ابتلا به ناهنجاریهای مادرزادی هستند (Pennell, 2008). در مادرانی که از داروهای ضدصرع استفاده می کنند، مقدار دارویی که از طریق شیر دادن به نوزاد منتقل می شود نسبت به مقدار دارویی که در دوران بارداری و از طریق جفت منتقل می شود بسیار کمتر است. در انسان تقریباً تمام داروهای ضدصرع آزادانه از سدّ جفت عبور می کنند و در جنین جمع میشوند (Desantis et al., 2011). با این حال داروهایی مانند لاموتریژین، توپیرامات، پریمیدون، زونیسامید، فنوباربیتال و اتوسوکسیماید پتانسیل بالقوّهای برای حضور در شیر مادر دارند (Hovinga and Pennell, 2008).
اثرات جانبی دریافت داروهای ضدصرع بر جنین و نوزاد، از مكانيسمهاي مختلف مانند اختلال در متابوليسم فولات و متيونين، شكلگيري اپوكسيد و ايجاد راديكالهاي آزاد، ایجاد هيپوكسي- ایسکمی، آپاپتوز نوروني و سركوب نوروني ناشی ميشود. در این بین، اختلال در متابولیسم فولات و متیونین، تشکیل اپوکسید و رادیکالهای آزاد و ایجاد هیپوکسی- ایسکمی توسط داروهای ضدصرع میتوانند زمینهساز ناهنجاریهای آناتومی شده و سرکوب نورونی و آپاپتوز نورونی بیشتر در ایجاد نقصهای رفتاری نقش دارند (Meador et al., 2005).
1-7- افسردگی
افسردگی یک عارضه شایع در بیماران مبتلا به صرع است. انواع مختلفی از عوامل بیولوژیکی ممکن است زمینه ساز صرع همراه با افسردگی باشند. در بیمارانی که به تازگی صرع آنها تشخیص داده شده است، افسردگی هفت برابر بیشتر از افراد غیر صرعی است
(Mazarati et al., 2007).
1-7-1- ارتباط صرع و افسردگی
صرع لوب تمپورال [21]و افسردگی در چندین مکانیسم شامل اختلال در مسیرهای سروتونرژیک، نورآدرنرژیک، گابائرژیک و گلوتامینرژیک وجوه اشتراک دارند (Mazarati et al., 2007). در بیماران مبتلا به اختلال عاطفی، اثربخشی مهارکنندههای بازجذب انتخابی سروتونین با
فعّالسازی متابولیسم منطقهای در ناحیه لیمبیک همراه است. افزایش خطر افسردگی به شدّت با اختلالات متابولیک و ساختاری ناشی از صرع مرتبط است و در افسردگی شدید، کاهش قابل توجّهی در حجم هیپوکمپ مشاهده شده است. تشنجات صرعی نه تنها خطر ابتلا به افسردگی را افزایش می دهند، بلکه شواهد موجود نشان میدهد که صرع، برخی تغییرات نورولوژیک مغز، از جمله تغییر در سیستمهای نوروترنسمیتری مونوآمینی را که زمینه ساز افسردگی است باعث می شود. تشنج باعث کاهش در بیان ژن گیرنده سروتونین، افزایش حسّاسیت به افسردگی و کاهش تحرّک در آزمون شنای اجباری موش صحرایی می شود. با وجود ارتباطات آشکار، مکانیسمهای افسردگی در بیماران مبتلا به صرع، به طور ضعیف درک شدهاند. درجه اهمیت واکنش روانی به حمله صرعی و نیز جزئیات اساس نوروبیولوژیک در افسردگی ناشی از آن بخوبی روشن نشده است (Mazarati et al., 2007).
1-7-2- علل بروز
عوامل ژنتیکی، استفاده طولانی مدت از برخی داروها مانند داروهای کنترل فشار خون؛ قرصهای خواب و یا قرصهای پیشگیری از بارداری، وجود اختلالات نوروترنسمیتری در سطح سیناپسها و ابتلا به بیماریهایی مانند بیماری قلبی؛ سکته مغزی؛ دیابت؛ سرطان و آلزایمر، صرع یا میگرن میتوانند علائم افسردگی را در بعضی افراد ایجاد کنند (Koh et al., 2007). علاوه بر سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین در بیماران افسرده اختلال دارند.
تشنجهای صرعی مکرّر میتوانند اختلالات عاطفی و مشکلات روانی را ایجاد کنند (Dodrill, 2004; Levin et al., 1988). بسیاری از بیماران مبتلا به انواع صرع، همچنین اختلالات عاطفی و شخصیتی نشان میدهند (Dodrill, 2004). از این اختلالات، افسردگی و اضطراب از همه شایعتر هستند که بیش از 50% بیماران مبتلا به صرع، این اختلالات را دارند (Ettinger et al., 1998). بیماران مبتلا به صرع حالت پرخاشگری، بهویژه در طی دوره تشنج یا بعد از تشنج دارند (Devinsky and Vasquez, 1993).
افسردگی یکی از شایعترین اختلالات همراه در بیماران مبتلا به صرع است. فاکتورهای مختلف بیولوژیکی ممکن است زمینه ساز صرع همراه با افسردگی باشد. احتمال یک ارتباط نوروبیولوژیکی بین صرع و افسردگی وارد بحثهای اخیر در مورد این موضوع شده است (Gilliam et al., 2007; Kanner, 2005). میزان بروز افسردگی حاد در بین بیماران مبتلا به صرع، در محدوده 8 تا 48% است (Hermann et al., 2000). Caplan و همکاران در یک مطالعه بر روی 171 کودک مبتلا به صرع دریافتند که میزان شیوع اختلالات عاطفی و اضطراب، 33% در مقایسه با 6% در کودکان گروه کنترل بدون صرع بود (Caplan et al., 2005). شیوع افسردگی در بیماران مبتلا به تشنج کنترل نشده 20 تا 55% است که به میزان قابل توجّهی بیشتر از میانگین جمعیت (13 تا 21%) است. افسردگی به شدّت میتواند بر کیفیت زندگی تأثیر بگذارد (Koh et al., 2007). گزارش شده است که افکار خودکشی و علائم روانی نامطلوب، کیفیت مرتبط با سلامت زندگی را به میزان بیشتری نسبت به فرکانس و شدّت تشنج تحت تأثیر قرار می دهند (Johnson et al., 2004).
1-7-3- ساختارهای مغزی مشترک در افسردگی و صرع
شواهد بسیاری وجود دارند که از این فرضیه حمایت می کنند که صرع و افسردگی به عنوان بیماریهای همراه هستند (Kanner, 2005). نواحی مشترک مغزی درگیر در پردازش احساسی شامل سیستم لیمبیک و اتصالات پیچیده آن، بخشی از این شواهد را تشکیل میدهد (Kanner, 2005).