“
شکل ۱
هم آمیختگی
تمایز یافتگی
۱۰۰
۷۵
۵۰
۲۵
۰
یک شخص با تعریفی نیرومند از خود ( این عقاید من است… این من هستم… این کاری است که می خواهم انجام دهم، نه آن…) عقیده ی محکم و تعریف شده ی روشنی را بیان میکند. افرادی که در انتهای پایینی مقیاس قرار دارند، افرادی هستند که عقل و احساسشان چنان در هم آمیخته است که زندگی شان به وسیله ی احساسات اطرافیان اداره می شود؛ در نتیجه به آسانی در شرایط استرس زا، دچار اختلال میشوند و سطوح بالایی از اضطراب مزمن را در دوره های مختلف زندگی خانوادگی تجربه میکنند و مستعدترین افراد برای مشکلات حاد روانی مانند اسکیزوفرنیا هستند ,که البته در این گونه موردهای حاد، به طور مثال وابستگی بین مادر و کودک تبدیل به یک رابطه ی هم زیستی[۷۴] می شود به طوری که هیچ یک بدون دیگری قادر به ادامه ی زندگی نیستند. آن ها به خاطر نیاز عاطفی و ترس شان، فردیت خود را برای اطمینان از پذیرش دیگران قربانی میکنند. این افراد یک «خود کاذب»[۷۵] از خویش به نمایش میگذارند که ممکن است به اشتباه یک خود واقعی تصور شود. در حالی که این خود، چیزی نیست مگر عقاید و ارزشهای متعلق به دیگران.
این افراد به راحتی در ائتلاف ها و مثلث سازی خانواده درگیر میشوند. مثلث[۷۶] خانوادگی، عامل متعادل کننده ی یک سیستم عاطفی است. در خلال دوره های مختلف زندگی خانواده، زمانی که سطح اضطراب پایین و شرایط بیرونی آرام است. سیستم دو نفره یا « واحد دوتایی» میتواند به تبادل متقابل و آسوده احساسات مبادرت ورزد. اما وقتی اضطراب به دلیل فشارهای روانی درونی یا بیرونی در یک سیستم دوتایی به سطح معینی میرسد، شخص سومی ( که به طور معمول نسبت به سایر افراد آسیب پذیر است) وارد رابطه می شود و بدین ترتیب نقش، از رابطه ی دوتایی به رابطه ی سه تایی منتقل می شود (مینوچین، سالوادور ترجمه: ثنایی ذاکر, ۱۳۹۰).
مثلث ها در خانواده تهدیدی جدی برای تمایز یافتگی اعضا محسوب میشوند. همچنین ، والدینی که در سطوح پایین تمایز یافتگی قرار می گیرند، به طور معمول در موقعیت های استرس زا، فشار روانی خویش را به فرزندی که از بقیه تمایز نایافته تر است منتقل میکنند که به این فرایند، «فرایند فرافکنی خانواده»[۷۷] میگویند. فرزندی که در معرض فرافکنیهای خانواده قرار میگیرد، ممکن است برای اجتناب از فرافکنی ها و سپر بلا شدن، از طریق فاصله گرفتن فیزیکی، تمام ارتباط های خود را با خانواده ی اصلی خویش قطع کند و به این شکل بخواهد به هویتی مستقل برای خود دست یابد، در حالی که این اجتناب یا دوری که در نظریه ی سیستم های خانواده «گریز عاطفی»[۷۸] نامیده می شود، نتیجه ی تمایزیافتگی نیست، بلکه استقلالی ناسالم، فریب دادن دیگران و فرار از بند پیوندهای عاطفی حل نشده است و نه یک رهایی حقیقی. در واقع تمایز یافتگی افراد به میزان فاصله ی فیزیکی آن ها از خانواده ی اصلی بستگی ندارد. این احتمال وجود دارد که فردی که دور از خانواده زندگی میکند هنوز به استقلال عاطفی نرسیده باشد، به عنوان مثال فرد با شنیدن اندکی تغییر در لحن صدای یکی از والدینش از پشت تلفن به شدت نگران شود یا تحت تاثیر قرار بگیرد و یا اینکه برای تصمیم گیری در مورد اکثر مسائل جزیی نیاز به مشورت با خانواده داشته باشند. در مقابل ممکن است فردی که در کنار خانواده به سر میبرد، توانسته باشد به سطوح بالایی از تمایز یافتگی دست یابد.
آن دسته از افراد بسیار اندک که در انتهای بالایی مقیاس قرار می گیرند، از نظر عاطفی بالغ اند؛ آن ها میتوانند بنا به میل خودشان فکر یا احساس شان را در تصمیم گیری ها دخالت دهند. از آنجایی که عملکرد عقلی یا ذهنی آن ها در خلال دوره های پر تنش، به نسبت مسلط (غالب) باقی میماند، و در خصوص اینکه چه کسی هستند و چه اعتقادهایی دارند، از یقین بیشتری برخوردارند، لذا برای قضاوت و تصمیم گیری ها، مستقل از آشوب های عاطفی اطرافشان، از آزادی بیشتری برخوردارند. در میانه ی این مقیاس، اشخاص با درجه نسبی از تمایزیافتگی یا هم آمیختگی قرار می گیرند (نیکخواه, ۱۳۹۰).
طبقه بندی افرادتمایز یافته بر اساس مقیاس بوئن :
به طور خلاصه می توان برای افرادی که در هر یک از سطوح مقیاس «تمایزیافتگی خود» قرار می گیرند، ویژگی هایی را برشمرد که این ویژگی ها عبارتند از:
(۲۵-۰): در این سطح که نشان دهنده هم آمیخته گی شدید است افراد دارای بالاترین میزان مشکلات و نشان گان بیماری هستند. آن ها برای خوشحال کردن دیگران تلاش زیادی میکنند به گونه افراطی از دیگران حمایت میکنند و به دنبال حمایت هم هستند. انرژی این افراد بر حصول امنیت در ارتباط با دیگران متمرکز است و برای آن ها انرژی ای برای رسیدن به اهداف شخصی زندگی باقی نمی ماند، در واقع فردیت برای سیستم بزرگتر قربانی می شود. احساسات و واکنش های توأم با ترس بر آن ها غالب است و از توانایی کمی برای تصمیم گیری یا حل مشکلات خود به طور مستقل برخوردارند.
(۵۰-۲۵) : زندگی افراد این سطح نیز هنوز تابع سیستم عاطفی محیط و واکنش به سایر اشخاص شکل میگیرد. در این سطح، رفتار کنترل شده و هدف دار وجود دارد. ولی به منظور کسب تأیید دیگران است و انرژی آن ها بیشتر در راه ارتباط ها صرف می شود تا هدف های شخصی. زندگی این افراد، جز در زمانهای استرس، کارکرد بهتری نسبت به گروه قبل دارد. آن ها درصورت هماهنگی سیستم ارتباطی خانواده یا محیط با اهدافشان، میتوانند بهترین کارکرد را داشته باشند.
(۷۵-۵۰) : افراد این سطح، هنوز، در بیان افکار و احساس واقعی شان به اشخاص مهم زندگی خود در چالش هستند، اما تلاش میکنند تا هویت مستقلی داشته باشند. در عین حال، ممکن است در مواردی که تصمیماتشان مورد تقبیح آن افراد مهم قرار بگیرد، بر اساس واکنش های عاطفی تصمیم گیری کنند. این افراد، هم از ارتباط ها و هم از اهداف شخصی، رضایت کسب میکنند.
(۱۰۰-۷۵) : افراد بسیار اندکی در این سطح قرار می گیرند. آن ها قادرند به طور خودکار افکارشان را از احساسات جدا کنند. این افراد، بر اساس تفکر تصمیم می گیرند، و میتوانند مرزها و حریم هایش شخصی سالمی در روابطشان برقرار کنند. در عین حال، قدرت آن را دارند که صمیمیت دوستی های نزدیک را به هم تجربه کنند. این افراد انعطاف پذیر و مقتدرند و در شرایط متعارض، قدرت تحمل استرس را دارند.
بوئن بیان میدارد، کسانی که در سطح تمایز یافتگی ۷۵ قرار دارند. از تمایز یافتگی بسیار بالایی برخوردارند و مجموع افرادی که بالای سطح تمایزیافتگی ۶۰ قرار می گیرند، درصد ناچیزی از کل جامعه را تشکیل میدهند (گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت ترجمه شاهی براواتی, ۱۳۸۸).
باید به این نکته توجه شود که در این قیاس مفهوم به هنجار بودن حذف شده است. احتمال دارد کسانی که در انتهای پایینی مقیاس هستند، تعادل عاطفی زندگیشان را حذف کنند و عاری از نشانه های بیماری باشند، لذا به ظاهر، ملاک مشهور به هنجار بودن را داشته باشند. اما این افراد، نه تنها نیز نسبت به افرادی که در سطوح بالاتر مقیاس هستند، آسیب پذیری بیشتری در برابر استرس دارند، همچنین تحت شرایط استرس زا مستعد بروز نشانه های بیماری هایی هستند که دوره بهبودیشان طولانی تر از کسانی است که در انتهای بالایی مقیاس قرار دارند.
“