در انگلستان، در قرن هیجدهم رابطه جنسی قبل از زناشویی در میان زنان آن روزگار رواج داشت. فحشا به قدری دامنگیر گشته بود که مانند آن را جهان تا قبل از زمان آن به خود ندیده بود. «تعداد روسپیان لندن به ۵۰۰۰۰ نفر برآورد شده بود. بخش اعظمی از مردم لندن، بی آن که از لحاظ قانونی ازدواج کرده باشند، با هم می زیستند».[۹۴]
۴-۷-ازدواج نوعی داد و ستد
تا سال ۱۹۲۹ در انگلستان، سن قانونی ازدواج برای طبقه ذکور، چهارده سال و برای طبقه اناث، دوازده سال بود. به طور معمولی و عادی، ازدواج یک داد و ستد تلقی می شد که در آن پول عامل سیاسی به شمار می رفت. مقبولیت یک مرد یا زن از نقطه نظر ازدواج بر این اساس بود که هر یک در حال حاضر یا در آینده از چه درآمدی برخوردار باشند. «والدین روز و شب در فکر بودند که به چه نحوی می توانند دخترانشان را به مردان پولدار شوهر بدهند». «زناشویی، پس از تطبیق جهیزیه عروس با درآمد کنونی یا آینده داماد، ترتیب داده می شد».[۹۵]
۴-۸-عدم حق تحصیل
حق تحصیل یکی از حقوق بنیادی بشر برای هر فرد می باشد. شاید بتوان گفت: یکی از مهمترین علل فروتری بانوان در تمام کشورها و اعصار، محرومیت آنان از آموزش و تحصیل بر اساس قانونی بشری است که به دست مردان نوشته شده است. در انگلستان بین سال های ۱۵۵۸-۱۶۲۵تعلیم و تربیت منظم دختران در نتیجه انحلال صومعه های زنان تارک دنیا، به وسیله هنری هشتم، به کلی دچار اختلال شده بود. درهای مدارس ابتدایی، به روی دختر و پسر باز بود ولی آموزشگاه های ملی و دانشگاه ها، فقط برای پسران و مردان بود. بدین روی «دختران انگلیسی قرن هفدهم فرصت تحصیلات متوسطه را کمتر می یافتند و به آموزگاران سرخانه متکی بودند، به طوری که در میان هزاران دختر، بندرت یک زن دیده می شد که درست خواندن و نوشتن را بداند».[۹۶]
۴-۹-تنزل مقام زن در قرن ۱۸نسبت به قرن ۱۲
جایگاه زن در انگلیس حدود سال ۱۷۵۰آنچنان تنزل یافته بود که با مقام او در قرن دوازدهم تناسب نداشت.
۴-۱۰-درخواست کسب حقوق سیاسی
در نیمه اول قرن نوزدهم تقاضا برای برابری زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی به صورت بارزی مطرح شد و جنبش سیاسی زنان برای کسب حقوق سیاسی در سال ۱۸۶۵ آغاز گردید. در سال ۱۸۶۹ «جان استورات میل» فیلسوف سیاسی معروف انگلیسی کتابی تحت عنوان «اسارت زنان» را نوشت که مورد استقبال عمومی قرار گرفت. وی نخستین لایحه برای اعطا حق رأی به زنان را به پارلمان انگلیس تقدیم کرد.
-
- جایگاه زن در فرانسه
در قرن هفدهم جامعهی بورژوازی فرانسه، نقش زنان را به خانه محدود کرد و حاکمیت مرد در نظام پدر سالاری از طرف جامعه پذیرفته شد. در مقابل محدودیت جنس مؤنث و حاکمیت جنس مذکر، مقاومتهایی از جانب زنان صورت گرفت و جنبش هایی ایجاد شد. آن چه موجب اعتراضزنان به نظام فرانسه شد، را می توان به طور مختصر نام برد، که عبارتند از:
۵-۱-بی توجهی به جایگاه زن به عنوان انسان و عضوی از جامعه
زنان در انگلیس جایگاه اجتماعی نداشتند و همردیف کودکان محسوب می شدند«در سال ۱۴۱۷ که شهر«روان» فرانسه در محاصره انگلیس قرار گرفته بود. اهالی شهر در مضیقه غذایی بودند و در این هنگام ابتدا آذوقه و سپس اسبان و سگان و گربه هایشان را خوردند؛ و برای صرفه جویی در مواد غذایی، زنان و کودکان و پیرمردان را از شهر بیرون افکندند. آورگان نیز کوشیدند تا از میان صفوف لشگریان انگلیسی راه عبوری بیابند، لیکن موفق نشدند وگرسنه و بی پناه میان دوستان و دشمنانشان باقی ماندند و جان سپردند. در آن محاصره ۵۰۰۰۰ فرانسوی از دنیا رفتند».[۹۷]
۵-۲-توجه زن به ظاهر خویش
در بین سال های ۱۳۸۰-۱۴۲۲(جنگ های صد ساله انگلستان و فرانسه) زنان به ظاهر خویش بسیار اهمیت می داند. به طوری که در میان فقر و تنگدستی عامه، افراد طبقات بالا، خود و خانه هایشان را با شکوه تمام می آراستند. «زنان بزرگزاده کلاه های مخروطی را، که به سان برج کلیسا بود، دوست می داشتند و با پوشیدن ژاکت های تنگ و شلوارهای رنگین گشاد، خود را باریک اندام می ساختند. استفاده از ابریشم و پارچه های زربفت موجب افتخار بود».[۹۸]در قرن شانزده و هفده نیز فرانسویان تمام توجهشان به ایجاد فریبندگی ظاهری بود حتی «لویی سیزدهم که خیلی زود موهای خود را از دست داد، کلاهگیس را رایج ساخت».[۹۹] در این زمان زن و مرد در بولهوسی با یکدیگر رقابت می کردند. در زمان لویی چهاردهم که دوران سختگیری در آداب و بی قیدی در اخلاق بود، جامه ی شخص نشانی از جاه و مقام او شمرده می شد. نخستین مجله مد لباس در سال ۱۶۷۲ انتشار یافت. البته در پشت شکوه کلاه های مردان و دامن های بلند زنان، بسیاری اعمال خشن و ناهنجار پنهان بود. «مردان آب دهان به کف اتاق ها می انداختند و حتی در روی پلکان های کاخ لوور ادرار می کردند. شوخ طبعی جنبه خشونت و زخم زبان به خود می گرفت. بانوان در زمان لویی چهاردهم نیمی از عایدی املاک خود را در راه تدارک جامه های گرانبها، کالسکه، و ملتزمان رکاب صرف می کردند».[۱۰۰]
۵-۳-بی توجهی به جایگاه زن
مونتونی فردی اشراف زاده، سیاسی و نویسنده ای معروف در فرانسه بود که در رساله کنتران(بر ضد فرمانروایی فردی) شور و هیجان جمهوریت را به جامعه الغاء کرد و در سال ۱۵۶۱ به عضویت پارلمان بوردو در آمد. وی در همنشینی با فلاسفه نظراتی در باره واسطه گری در ازدواج توسط شخص ثالث نوشت تا استحکام خانواده بر پایه عقلی باشدکه محبت به ارمغان می آورد نه عشقی که زود به پایان برسد. همو حدود هزار و پانصد صفحه کتاب نوشته است که تقریباً هیچ سخنی از زنش به میان نمی آورد. البته شاید این امر جزو آداب آن زمان باشد.
۵-۴-کار مضاعف زن در حوزه عمومی و خصوصی
زنان در فرانسه علاوه بر کار در خانه، اشتغال به فعالیت های دیگر داشتند تاآزادی و بی مسئولیتی مردان را جبران نمایند، به عنوان نمونه «همسر مونتنی اشتغال خاطر شوهرش را قبول داشت و خود به امور خانه و زمین و حتی حساب ها می پرداخت، زیرا مونتنی علاقه ای به کار و پیشه نداشت».[۱۰۱]این امر موجب آسیب هایی بر جسم زنان می گردید و امری تکلف آمیز به شمار می آمد.
۵-۵-تحمیل ازدواج از طرف خانواده ها
فرانسوای اول در سال ۱۴۹۴ بدنیا آمد و در سال ۱۵۰۶ در دوازده سالگی بود که کلود دو فرانس، دختر هفت ساله لویی دوازدهم را نامزد او کردند. فرانسوای اول در سن بیست سالگی با کلود ازدواج کرد. البته در تاریخ فرانسه برخی دختران از ازدواج های تحمیلی سرباز می زدند مانند ژان خواهر زاده فرانسوای اول که مادرش با ضرب تازیانه خواست او را به عقد دوک کلیوز در آورد ولی ژان سرسختی نمود و در دوازده سالگی پس از آن که چندین بار تازیانه خورد، بیانیه ای به امضاء خویش منتشر کرد که «هرگاه او را به زناشویی با دوک کلیوز وادارند، وی این ازدواج را معتبر نخواهد شناخت. اما به این خاطر که ازدواج او به مصلحت کشور بود، وی را کشان کشان به کلیسا بردند ولی ژان پس از اجرای مراسم زناشویی، بی درنگ پا به فرار گذاشت».[۱۰۲]
۵-۶-ازدواج یا معامله
در کار ازدواج عموماً کسب، حفظ و انتقال مال، به مراتب مهمتر شمرده می شد و بخصوص در طبقه اشراف بیشتر ازدواج ها چیزی جز معامله مالی نبود، بدین روی جامعه متنعم فرانسه زنبارگی و روابط جنسی نامشروع را معذور می داشت، به طوری که هر کسی که موقعیتی توانگر داشت، معشوقه ای هم در برداشت؛ «مردان به دلبری های خود در خوابگاه زنان همان اندازه افتخار می کردند که به دلاوریهای خویش در جولانگاه جنگاوران. زنان نیز اگر دلداده ای جز شوهرانشان برای خود نمی یافتند، احساس می کردند که وجودشان چون ویرانه ای متروک مانده است؛ چه بسا شوهران هوسرانی که دیده بر بی وفایی های همسر خود فرو می بستند».[۱۰۳]
۵-۷-تسلط مردان
در فرانسه و عهد لویی چهاردهم نیز مرد اختیار کامل زن خود را از جمله جهازی که به خانه آورده بود، داشت و در تمام طبقات اراده شوهر قانون بود.
۵-۸-محرومیت از حق مادری
در قوانین فرانسه «زن پس از جدا شدن از همسر، کوچکترین حقی نسبت به فرزندانش نداشت».[۱۰۴]
۵-۹-ارزش زنان در دربار
مقام و موقعیت زنان در دربار لویی چهاردهم کسب رضایت پادشاه و درباریان بود. اصول اخلاقی دربار مبتنی بود بر رعایت ادب در روابط نامشروع، افراط در قماربازی و خود آرایی، و ولع جنون آمیز در کسب جاه و مقام بود.
۵-۱۰-جایگاه زنان هوشمند
در فاصله سال های ۱۶۶۰-۱۷۶۰ در فرانسه، مظهری از حد اعلای تمدن بشری بود. در آن اجتماع تعداد زنان هوشمند از هر دوران دیگر بسی فزونتر بود. «سالون ها به مردان آموخته بودند که نسبت به ظرافت طبع و سلیقه زنان حساس باشند و زنان را پرورش دهند تا از عهده جوابگویی نیروی تفکر مردان بر آیند. زنان فرانسوی حتی بیش از نویسندگان و هنرمندان مایه افتخار تاریخ آن دوران بودند».[۱۰۵]
۵-۱۱-به تصویر کشیدن حقارت زن در جامعه
در بیان حقارت زنان، در جامعه گاه برخی فیلمنامه نویسان، اوضاع جامعه را به تصویر می کشیدند یا در صدد بودند تا این موضوع را در فرهنگ جامعه تثبیت نمایند، بدین روی فیلم ها و تئاترهایی ساخته شد که نیش و کنایه آن برای همیشه در دل زنان باقی می ماند. در این فیلنامه ها، زنان را فرمانبردار محض مردان قرار می داد و رسم همسری خوب و لایق بودن را تنها به زنان می آموخت و در این راه از هیچ سختی گیری علیه آن ها در ایجاد انضباط کوتاهی نمی کرد؛ به عنوان مثال مولیر در عصر لویی چهاردهم در فرانسه نمایشنامه «زنان متصنع مضحک» را در اعتراض به آداب نزکت و سخن پردازی آن گروه از مردان و زنانی ساخت که مانند بت ها با یکدیگر برخورد می کردند، ولی نام نمایشنامه، نشان دهنده نوک تیز پیکان به سمت بانوان است یا موضوع اصلی نمایشنامه «مکتب شوهران» در سال ۱۶۶۱در مورد نحوه پرورش دختران، برای رسیدن به صفات همسری خوب و لایق است. در این نمایشنامه بر خلاف نام آن، به موضوع زنان و به انقیاد در آوردن آن ها، توسط مردان اشاره دارد. در قسمتی از این نمایشنامه فردی به نام سگارنال برادرش آریست را توصیه می کند که باید همسرش را وادار نماید لباس سنگین و برازنده بپوشد . . چون زنی متین در منزل بماند و تمام همت خود را صرف کارهای خانه داری نماید؛ در اوقات بیکاریش زیرجامه ها را رفو کند یا خود را با بافتن جوراب های مردانه سرگرم سازد. وی . . . نباید بدون آن که کسی مراقبش باشد این طرف و آن طرف برود. مولیر بار دیگر در نمایشنامه «مکتب زنان» در سال ۱۶۶۲ به اندیشه های خود در باره حسادت و آزادی زنان ادامه می دهد و با لحنی تند بیان می دارد که زن مهار نشده، از دست رفته است و تنها راه تضمین وفاداری همسر نگاهداری او در زیر مراقبت سخت و ممانعت از پرورش فکری اوست. در این نمایشنامه به نقص وجود زنان اشاره می کند و آن ها را مظهر بی عدالتی و مجسمه بی خردی بر می شمرد که روحشان پلید و فهمشان نارساست. همو زن را شکننده ترین، ناپایدارترین و دروغی ترین موجود می داند و در ادامه می گوید: «با همه این احوال، ما مردان، به خاطر این جانوران، هر چه از دستمان بر آید فروگذار نمی کنیم. زنان بیدار فرانسه پس از به اجراء در آمدن نمایشنامه زبان به اعتراض گشودند و این نمایشنامه را به عنوان رسواترین چیزی که در عالم تئاتر به وجود آمده است، تقبیح کردند. برخی، آن را به باد لعن و تکفیر گرفتند. عده ای از قضات آن را تهدیدی بر اخلاق و ایمان عمومی دانستند و خواستار تحریم آن شدند ولی پادشاه با کمال وفاداری، به پشتیبانی مولیر پرداخت و او را به شام خصوصی دعوت کرد و بر مستمری سالیانه اش به مبلغ ۱۰۰۰ لیور، نه به عنوان«کمدین» بلکه به خاطر«مقام شایسته شاعری» او، در حقش مقرر داشت. اعتراضات مردم به خصوص زنان از پیروزی این نمایشنامه نکاست. حتی امروزه نمایشنامه «مکتب زنان» در عالم تئاتر فرانسه، مقام نخستین کمدی بزرگ را یافته است».[۱۰۶] بدین روی مولیر در قالب طنز و بذله گویی و با بهره گرفتن از لطافت هنر، زن را به حقارت کشانده و به عنوان بالاترین مقام کشوری بر آن صحه گذاشته و جامعه نیز آن را پذیرفته است. همو در نمایشنامه ای دیگر به نام «زنان فاضله» لبه تیز شمشیر زبانش را به سوی بانوان دانشمند گرفته است و علم پژوهی در زنان را خرق عادتی ناراحت کننده، بیان می کند که ازدواج با این گونه زنان عاقبت خوشی ندارد. مولیر علاقه جنس مؤنث به صرف و نحو و نقل گفته های بزرگان و بحث در باره فلسفه را نوعی تظاهرات جنسی می شمرد. در آثار مولیر آن چه موجب جلب توجه هر فرانسوی با سوادی می شود، اشارات فلسفی در قالب هجوی تند و هزلی شیرین است. مولیر در فلسفه اخلاقی خود، نسبت به زنان تحصیلکرده بیش از اندازه بدبین بود. با بررسی این موضوع، نمی توان چنین پنداشت که محتوای نمایشنامه به تنهایی نشان دهنده شخصیت مولیر می باشد، بلکه اندیشه و افکار وی جزئی از میراث فرهنگی عصرش بوده که وی آن را به تصویر کشیده است. البته نمایشنامه مولیر تأثیر معکوس داشت و «بانوان پس از نمایشنامه «زنان فاضله» علاقمند به فلسفه شدند و فلسفه دکارت را در مجالسشان مطرح نمودند. فلسفه در بین آن ها متداول شد و بحث پیرامون مقالات فلسفی رونق خاصی یافت».[۱۰۷]
۵-۱۲-کمی دستمزد زنان تا قرن نوزدهم
جنس مؤنث کلیه رموز و فنون خانه داری را فرا می گرفت و به کار می بست، به پرورش کودک می پرداخت و در خارج از خانه در انجام کارهای مزرعه شریک بود. در شهرها اعم از این که زن در خانه یا در دکان بود، قسمت بیشتر ریسندگی و بافندگی را برای اصناف بزاز انجام می داد. به صنعتگران اجازه استخدام زنان و دختران داده شده بود، لیکن در اصنافی که متشکل از هر دو جنس بود، زنان به ندرت به مقام استادکاری می رسیدند. برای انجام کار مساوی با مردان از دستمزد کمتری بهره مند بودند. در قرن نوزدهم نیز زن جایگاه واقعی خود را نیافت. «زنان در فاصله دو وضع حمل، یعنی زمانی که می توانستند سرپا بایستند، به عنوان کارگر کارخانه بر مردان ترجیح داده می شدند، زیرا دستمزد کمتری طلب می کردند یا در واقع می شد دستمزد کمتری به آنان پرداخت».[۱۰۸]
همانطور که گذشت زنان در نقاط مختلف جهان و مقاطع تاریخی بدلیل جنسیتشان، متحمل ظلم ها و ستم هایی بودند که از طرف جامعه و با عنوان فرهنگ و آداب ورسوم بر آن ها وارد می شد و فرودستیشان را طبیعی و همگانی و اجتناب ناپذیر جلوه می داد، موجب ایجاد احساس حقارت در آن ها می گردید. جامعه او را مایه مصیبت و بدبختی فرض می نمود. بدین روی زنان تلاش نمودند تا با تغییر شرایط اجتماعی، سرکوب را تغییر دهند و از میان بردارند. معترض بودند از این که در محیط ها و جوامعی قرار گیرندکه حق آن ها نادیده انگاشته می شود و همچون کودکان و بردگان با آن ها برخورد می گردد اما جامعه در هنگام ضرورت از توان جسمی و فکری آن ها بهره می برد و پس از رفع ضرورت آن ها را کنار می گذارند. بدین روی آنان خواستار تغییر و تحول هایی در وضع موجود شدند. این امور موجب گردید تا زمینه های شکل گیری جنبش وسیع و سازمان یافته زنان ایجاد شود.
بخش دوم
ریشه ها و عوامل پیدایش مکتب فمنیسم
مقدمه:
در قسمت قبل به خاستگاه تاریخی و جغرافیایی پیدایش فمینیسم اشاره شد، حال علل ایجاد این نگرش ها به صورت وسیع تر و عمیق تر مورد دقت قرار می گیرد. هر حادثه و جریانی را باید به عنوان پاره ای از سلسله طولانی حوادث و جریانات تاریخی که با رابطه علت و معلولی به هم پیوسته و به صورت یک رشته واحد در آمده است، مورد مطالعه قرار داد و به جستجوی علل و عوامل پدید آورنده آن پرداخت و بررسی آن موضوع به صورت مستقل و جدا از قضایای پیرامون آن صحیح نمی باشد. البته این نقد و بررسی باید خالی از حب و بغض ها باشد تا تحریف یا تطبیقی در آن ایجاد نگردد. جنبش های فمنیستی نیز از این مقوله جدا نیستند و برای رسیدن به زمینه هایی که منتهی به این جنبش گردیده است، باید جهات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، اقتصادی و مذهبی دوران شکوفایی این جنبش و نیز رابطه مستقیم و غیر مستقیم این عوامل در تأثیر گذاری بر یکدیگر به دقت مورد بررسی قرارگیرد. زیرا بدون مطالعه عمیق ودقیق زمینه های شکل گیری وپیدایش نظریه «مؤنث گرایی» و عوامل دخیل در تحولات آن، نمی توان تنها به تأیید یا انتقاد از مبانی و اصول فمینیسم اکتفا نمود یا با بیان مطالب کلی و عدم تبیین مسائل اساسی به حل مشکلات زنان پرداخت.
در این فصل سعی بر آن است که برخی از ریشه ها و علل پیدایش این نظریه و نیز سیر تحولی آن به طور مختصر مورد بررسی قرار گیرد تا ضمن آشنایی با علت های ایجاد جنبش زنان، به رفع نکات منفی و تثبیت نقاط مثبت پرداخته شود. از جمله این عوامل عبارتند از:
۱- آراء و نظرات فلاسفه در مورد زنان
فمینیسم در تقسیم بندی اولیه در دو بعد نظری و عملی مطرح است. فمینیسم در بعد نظری به صورت یک نظریه و در بعد عملی به صورت جریان اجتماعی دیده می شود. به نظر می رسد یکی از تأثیرگذارترین عوامل به خصوص در بعد نظری، مبانی فلسفی است. نمونه بارز این تأثیر را در موج سوم فمینیسم می توان دید که در قالب یک نظریه پست مدرن، به صورت نگرشی فلسفی در آمده است.