به گرد یار صبا هم نمی رسد اهلی
چو نامه روی سفید و درون سیه تا چند؟
کسی به هرزه کند عمر خود تبه تا چند؟
وگرنه دیدن رخسار مهر و مه تا چند ؟
هلاک یک نظر و مست یک نگه تا چند؟
که یوسف دل مسکین اسیر چه تا چند ؟
ز شوقش این همه فریاد و آه و وه تا چند؟
تو را دو دیده ز امید او به ره تا چند؟
وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن / بحر مجتث مثمن اصلم
موضوع کلی: گرفتار شدن عاشق در دام عشق ونبود ن راه نجات
غزل مردّف با ردیف اسمی.
۱-سفید موی کنایه از سالمند وپیر./ سیه نامه کنایه از گناهکار./مصراع دوم تشبیه، /
۳-سوختن چون شمع، تشبیه./ کنج غم، تشبیه بلیغ اضافی./ مصراع دوم استفهام انکاری./
۴-دیدار، چهره وصورت./ رخسار مهر ومهف تشخیص است./
۵-طریقت، کنایه از راه عرفان وخداشناسی./ تلمیح به داستان یوسف وبرادران رجوع کنید به غزل ۳۰۰/ اشاره دارد به آیه:« «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ » (یوسف/۱۷-۱۶)
و شامگاهان گریان نزد پدر خود [باز] آمدندگفتند اى پدرما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش کالاى خود نهادیم آنگاه گرگ او را خورد ولى تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمىدارى./
۶-صبا، باد خنک صبحگاهی./ به گرد کسی یا چیزی نرسیدن، کنایه از با شتاب رفتن./ دیده به راه بودن، کنایه از منتظر بودن./
غزل ۴۲۶
شادم که وجودم همه سیلاب عدم برد
هر کو ستمی برد هم اندک فرجی یافت
تا چند جفا کز ستمت مرغ حرم هم
پنهان ز حسودان قدحی گرم کن ای شیخ
اهلی ز خیال دهنت هیچ عجب نیست
کز کوی تو بنیاد بلا خانه ی غم برد
مسکین دل من بود که تا بود ستم برد
فریاد ز بیداد تو بر مرغ حرم برد
کز دست لئیمان نتوان نام کرم برد
گر غنچه صفت سر به گریبان عدم برد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن / بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
موضوع کلی: سختی ها ومشکلات راه عشق وتحمل کردن آن ها برای نیل به وصال
غزل مردّف با ردیف فعلی.
۱-سیلاب عدم، تشبیه بلیغ اضافی./ بنیاد بلا، استعاره ی کنایی./ شاد وغم، و وجود وعدم، تضاد./تکرار قافیه ی عدم./
۲-فرج گشایش در کار، / دل مسکین، تشخیص./تکرار ستم، صنعت تصدیر./
۳-تکرار مرغ حرم./
۴-گرم کردن، کنایه از تندروی کردن، خشمگین شدن، به شوق آوردن./ لئیمان، افراد پست./
۵-تشبیه دهان به غنچه./ سر به گریبان عدم فرو بردن، کنایه از مردن./
غزل ۴۲۷