وان کس که با عمامهسر، مویِسر گذاشت
مندیل اوست سوی دَرَک ریسمان او
وان تـاجـری کـه رد مظــالم بمـا نــداد
مســکن کـند بقـعر سقـر کاروان او
تنهــا برای ما و تــو یزدان درســت کرد
خلــد برین وان چمــن بیکــران او
آن خـانههای خلوت و غلمان و حور عین
وان قــابهای پر ز پلــو زعفـران او
در ابیات بسیاری که شاعر به جای اهالی یک شهر و کشوری نام خود کشور و یا شهر رامیبرد، همچون ابیات ذیل که از غرب و شرق به جای اهل غرب و شرق بکار رفته است:
الغربُ مُستَنَدٌ إلی التَدبیرِ وَ الشَرقُ مُعتَمدٌ عَلی التَقدیرِ
(الزهاوی، ۱۹۷۲،ج۱ : ۲۷۷)
(مردم غرب تکیه بر علم و تدبیر دارند و مردمان مشرقزمین هنوز در گیر و دار تقدیر هستند.)
در این ابیات غرب و شرق با علاقۀ محلیه به جای غربیها و شرقیها بکار رفته است. همانگونه که در ابیات زیر بهار به جای سیاستمداران انگلیسی، خود انگلیس را مورد خطاب قرار داده است:
انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی ز آسیا آواره گردی وز اروپا پا شوی
(بهار ،۱۳۵۸،ج۱ : ۷۲۰)
مجاز عقلی: از جمله مجازهای عقلی که در اشعار بهار و زهاوی بکار رفته است میتوان به ابیات زیر اشاره کرد:
قَد أذهلَ الشَعبَ عَن حَقِّه الهوی وَ الغُرورُ
(الزهاوی،۱۹۵۵: ۲۴۵)
(خواسته های نفسانی و تکبر بیجا باعث شده مردم حقوقشان را فراموش بکنند)
اسناد فعل «اذهل» (سرگرم شدن به چیزی که باعث فراموشی کار اصلی میگردد) به غرور و تکبر مجاز عقلی با علاقۀ سببیه است، چرا که غرور خود باعث فراموش کردن حق نمیگردد، بلکه سبب میشود که مردم حقیقت عقبماندگی و ضعف و ناتوانی خود را نبینند و در این چاه آنقدر فرو روند که حقوق خود را فراموش کنند. زهاوی در بیت دیگری درباره حاکم چنین میگوید:
غَرَّبَ الأبریاءَ بَثَّ الجَواسیـ ـسَ علی الناسِ أسعَفَ الفِجارا
(الزهاوی، ۱۹۷۲،ج۱: ۸۳)
(نیکان را از خود دور و تبعید کرد و جاسوسان را در میان مردم فرستاد و زشتیها را گسترش داد.)
در این ابیات حاکم خود مستقیما باعث تبعید دانشمندان و گسترش جاسوسان و پلشتیها نمیشود، بلکه پادشاه با دستورات خود، سبب بوجود آمدن چنین رویدادهایی میگردد و عامل اصلی خود مردم و یا عمال حاکم هستند. بنابراین علاقه در این بیت سببیه است. در بیتی دیگر بهار حوادثی را که در کشور رخ میدهد با بهره گرفتن از مجاز با علاقۀ سببیه مستقیما به محمدعلی شاه نسبت داده و چنین میگوید:
خانه محتشم آباد که از همت او شیون و غلغله در خانۀ مسکین و گداست
(بهار،۱۳۵۸،ج۲ : ۳۷۰)
همچنین در بیتی دیگر چنین میگوید: (بهار ،۱۳۵۸، ج۱: ۳۰۴)
تا توانی ظلم کن کاین روزگار بی کتاب حامی هر بی کتاب است ای مشار السلطنه
در این ابیات حمایت از افراد بیحساب و کتاب بودن را به روزگار اسناد داده است، و این اسنادی است غیرحقیقی، چرا که روزگار زمانی است برای رواج ناعدالتی و هرج و مرج و خود نمیتوان دلیل اصلی آشفتگیهای اقتصادی گردد، بنابراین علاقه در این بیت زمانیه است.
۲٫۱٫۲٫۴٫ استعاره
همانگونه که ذکر گردید، استعاره خود بخشی از مجاز است؛ و آن تشبیهی است که یکی از ارکان تشبیه در آن حذف گردیده و خواننده به کمک شباهتهای ممکن قابل حدس که علاقه نامیده میشود، به رکن دیگر آن پی میبرد. در واقع استعاره « تشبیه فشرده است و کارآمدترین ابزار تخیل وبه اصطلاح ابزار نقاشی در کلام است، یعنی حقیقت مبتذل و تکراری است و با کمک استعاره از آن میگریزیم.» (شمیسا، ۱۳۸۱: ۱۵۴) بنابراین « باعث ایجاد پویایی حرکت و حیات فوق العاده در کلام میگردد وآن را از ایستایی و سکون میرهاند.» (قائمی، ۱۳۸۸: ۱۰۱) البته استعاره از تشبیه و مجاز مرسل بلیغتر است زیرا در آن ادعای اتحاد وجود دارد. همچنین «یکی از وظایف استعاره در طنز آن است که در زمینه نشان دادن بیرسمیها، دنیایی از اغراق بیافریند… در عین حال بر ابهام شاعرانه در طنز میافزاید و قدرت تاثیر بیشتری هم به معانی میبخشد.»(بهزادی اندوهجردی، ۱۳۷۸: ۱۵۹) و با تصویرپردازی جدیدی که خلق میکند، باعث توسع در زبان میگردد.
علاوه بر این بنابرآنچه که ابوهلال عسگری در تعریف استعاره میگوید: نقل العباره عن موضع استعمالها فی اصل اللغه الی غیره لغرض. (المعتوق،۲۰۰۶: ۱۰۱) نوعی هنجارگریزی است «هنجارگریزی معنایی بر وجه استعاری متن تاثیر میگذارد. هرچه گریز از معنا بیشتر باشد، روابط استعاری گستردهتر میشود.» (سجودی و کاکه خوانی،۱۳۸۷: ۳۰۶)
سجودی استعاره را، که مبتنی بر مشابهت است محور جانشنی و مجاز را، که مبتنی بر مجاورت است محور همنشینی میداند و دربارۀ هنجارگریزی آن چنین مینویسد: « شکلگیری گفتمان ممکن است به دو طریق معنایی صورت پذیرد، یک موضوع ممکن است بر حسب"شباهت” و یا به واسطۀ “مجاورت” به دنبال موضوع دیگری بیاید. روش استعاری مناسبترین نام برای شباهت و روش مجازی مطلوبترین برچسب برای مجاورت است که موجزترین نمود خود را به ترتیب در استعاره و مجاز مییابند.» او شاعر را کسی میداند که تعادل بین زنجیره های همنشینی و جانشینی را تعمداً و آگاهانه بر هم میزند و از این طریق نقش شعری زبان شکل میگیرد. (همان: ۳۰۳)
استعاره خود به چند نوع تقسیم میشود: استعارۀ تصریحیه و مکنیه، استعارۀ اصلیه و تبعیه، استعاره تمثیلیه.«بلیغ ترین نوع استعاره ابتدا تمثیله و سپس مکنیه است، زیرا قرینه آن مجاز عقلی است و منظور از بلیغ بودن افزایش تأکید در اثبات است.» (مراغی، بی تا: ۲۸۵) در استعارۀ تصریحیه بر خلاف استعارۀ مکنیه، مشبه حذف و مشبه به همراه با قرینهای که مانع از حقیقی بودن عبارت میکند، بیان میگردد، همچون ابیات مورد اشاره: