ژان پل سارتر معتقد است: «کسی که سخن میگوید، در آن سوی کلمات، نزدیک مصداق کلمه است و شاعر در این سو؛ کلمات برای متکلّم، اهلی و رامند و برای شاعر، وحشی و خودسر. کلمات در نظر متکلّم، قراردادهایی سودمند و ابزارهایی مستعملاند که کمکم سائیده میشوند و چون دیگر به کار نیایند، به دورشان میافکند. در نظر شاعر، کلمات، اشیاء طبیعیاند که چون گیاه و درخت، به حکم طبیعت، بر روی زمین میرویند و میبالند» (سارتر، ۱۳۵۲: ۱۸).
شاعر در ابتدای برخورد با اشیا به جای اینکه چیزها را با نامشان بشناسد، به شناختی مستقیم از آنها دست مییابد و سپس به سوی دستهای دیگر از اشیاء که همان الفاظ است روی میآورد؛ آنها را لمس میکند، حس میکند و سرانجام کشف میکند که میان آنها با زمین، آسمان، آب و همهی اشیاء آفریده و حادث، پیوندی هست و از طریق این دریافت، به «تصویری لفظی» دست مییابد.
شعر در حقیقت از چگونگی به کارگیری و روباط بین واژه ها، پدید میآید. شاعر از شکل تا صوت و آوایی که یک کلمه در خود دارد و تأثیری که بعد از خواندنش به جا میگذارد، مد نظر قرار میدهد و در نوع روابط واژه ها با هم، درنگ میکند.
«ویکتور شکلوفسکی» از نظریهپردازان صورتگرا، به این اعتقاد داشت که «شاعر، تصویر را نمیآفرید؛ بلکه آن را مییابد و آن را از زبان معمول و معیار، به دست میآورد» (علوی مقدّم، ۱۳۷۷: ۲۳).
اگر بپذیریم که شعر برخلاف بسیاری از هنرها مانند نقاشی، خطّاطی، تئاتر و … براساس مختصات شنیداری (و نه مختصّات دیداری) به مخاطب عرضه و لذّت ناشی از ابتداییترین تأثیر آن، از طریق حسّ شنوایی حاصل میشود، حفظ نظم و ضرباهنگ کلمات (به عنوان یکی از ویژگیهای بیرونی شعر) ضروری مینماید.
به عقیدهی رومن یاکوبسن «خواننده شعر، در هنگام خواندن اثر به صورتی زنده، دو قسم آگاهی را تجربه میکند: قواعد سنّتی حاکم بر شعر و نوآوری هنری به هیأت تخطّی از این قواعد. یاکوبسن تصریح میکند که «نوآوری را دقیقاً در تقابل با زمینهی سنّت میتوان درک کرد» (اسکولز، ۱۳۷۹: ۱۳۱).
در زبان شاعرانه، با نوآوری روبهروییم. نوآوری شاعر، در زبانیست که به کار میگیرد، نه در تصویرهایی که ترسیم و ارائه میکند. در حقیقت، آنچه در این شعر اهمیّت دارد، نیز همین دگرگونی در کاربرد زبان است. آنچه شاعران را از یکدیگر متمایز میکند. شیوهی بیان، کاربرد ویژهی زبان و عناصر زبانی و تمهیدات و شگردهای کلامی است؛ برهمین اساس «ویکترو شکلوفسکی» اعتقاد داشت که: «شاعر، تصویر را نمیآفریند؛ بلکه آن را مییابد و آن را از زبان معمول و معیار به دست میآورد» (علوی مقدّم، ۱۳۷۷: ۳۳).
اهمیّت شاعر و شعر در این نیست که «چه» میگوید، بلکه در این است که اندیشهاش را چگونه بیان میکند. اینکه چگونه از ابزارهای زبان استفاده و به تولید مفاهیم وتصاویر شعری به شکلی نو بپردازد و بپردازد و اعتیاد ذهنی مخاطب را در مقایسهی مفاهیم، تصاویر، ساختهای شعری و هنری تولید شده و پیش ساخته با اثر جدید، دچار شگفتی و حتّی اختلال کند.
۲-۳-۱ تعریف شعر از دیدگاههای مختلف
شعر دفاع مقدس در ایران، آمیختهای از عشق، عرفان و حماسه است که شاعر در اثر خود، مضامینی چون وطندوستی و ایثار، غیرت ملی، توکل، یقین، وصال، لقاء الله، تجلی و قرب به خداوند و… را مطرح میکند.
۲-۳-۲ قالبهای متداول شعر دفاع مقدس
جنبش اجتماعی مردم این مرز و بوم و شکوفایی آن با تکیه بر اصل مذهبی و اعتقادی و تأثیر آن بر اندیشه و ذهن شاعران، موجب پدید آمدن فضای تازهای در شعر دههی شصت شده است که از یک سو در حرکت اجتماعی مردم و از دیگر سو، در فرهنگ و باورداشت مردم این مرز و بوم ریشه دارد. شعریست که در آن، انقلاب درونی و بیرونی، توأمان و دوشادوش هم حرکت میکنند و زیر ساخت و روساخت در آن، با هم و در کنار هم به حرکت درآمده و در جستجوی قالب و ساختار خاصّ خود است. «شعر شعاری، در سیر رو به رشد خویش در سالهای ۶۴ به بعد شاهد حضور شعری تازه و موفق در عرصهی مطبوعات و سپس دفترها شعریست» (سنگری، ۱۳۸۰، ج ۲: ۵۸).
شاعران این دهه با توجّه به ذوق، سلیقه، دانش و بینش خود، در گزینش یکی از دو نوع قالب کهن و نو در پی بیان خاصّ خویش هستند. شاعر این دهه از یک سو، با شعر و بیان نویی که با افسانهی نیما در سال ۱۳۰۱ آغاز شده و از پیچ و خم و فراز و فرود چندین دههی خود گذشته روبهروست و از سوی دیگر، با شعر کهن و معمول در قرون متمادی این آب و خاک. از اینرو، شاعران این دهه برای بیان عواطف درونی خویش و در آفرینش شعری همسنگ با انقلاب گرانسنگ اجتماعی و فرهنگی خود، به یکی از رویّههای جاری شعر، یعنی شعر نو یا سنّتی روی میآورند. در بررسی شعر دههی شصت، با دو گونه شعر مشخص و متمایز روبهرو هستیم؛ نخست شعر سنّتی مانند قصیده، غزل، مثنوی، دوبیتی و رباعی. دوم شعر نیمایی و سپید.
۲-۳-۲-۱ قصیده
قصیده از کهنترین قالبهای شعر فارسیست که تا پیش از انقلاب، کاربردهای محدودی داشت و بیشتر در زمینهی مدح و وصف و ستایش یا در مرثیه و نیز گاهی با درونمایهی حکمی و اخلاقی سروده میشد و قصیدهای که در آن مخصوصاً به مسایل اجتماعی توجّه شده باشد، بسیار اندک بود. تنها در دورهی مشروطیت است که شاعرانی چون ملک الشعرای بهار در این قالب، شعر اجتماعی سرودهاند. پس از پیروزی انقلاب نیز برخی از شاعران؛ برای بیان عواطف و احساسات درونی دربارهی انقلاب، به قصیده روی آوردند.
۲-۳-۲-۲ غزل
غزل، رایجترین قالب شعر دههی شصت است. غزلی که گاه از نظر زبان و بیان، با زبان «غزل از یک سو در شعر کهن و به ویژه غزلهای عرفانی حافظ و مولانا و بیدل ریشه دارد و از طرفی با بهره گرفتن از ترکیبسازی شاعران نوپرداز، به ارائه بیان تصویری خاص پرداخته که در خور شعر زمانه است. از آنجا که غزل، بهترین قالب برای بیان عواطف درونی شاعر است، شاعران این دهه، بیش از هر دوره به غزلسرایی گرایش دارند و به همین دلیل میتوان غزل را رایجترین قالب دههی شصت نامید» (ترابی، ۱۳۷۵: ۲۱۹).
شاعران غزلسرا علاوه بر توجّه به نوگرایی و استفاده از امکانات زبان رایج در بین مردم و نیز زبان محاورهای، فضایی گسترده به غزل این دهه میبخشند و آن را برای بیان عواطف درونی و معنوی و نیز روح حماسی جاری در جامعه به کار میگیرند. در این دهه، در کنار غزلسرایان بزرگ و مشهوری چون محمد حسین شهریار، هوشنگ ابتهاج، مشفق کاشانی و حمید سبزواری، شاعران جوان دههی شصت دیده میشوند که چه در کتابهای چاپ شده و چه در شعرهایی که در مجلّهها و جُنگهای ادبی منتشر کردهاند، موفّق به عرضهی غزلهای خوب و زیبایی شدهاند. در این میان، برخی فقط غزلسرایند و بیشتر به قالبهای کهن و به ویژه غزل، به شعر نو نیمایی و حتّی شعر سپید گرایش دارند و آثار خوبی نیز در این زمینه سرودهاند. «سوگسرودهها از بهترین غزلهای جنگ هستند که در رثای شهدا سروده شدهاند. در اغلب این سوگ سرودهها «شهادت» به عنوان حماسهای با شکوه ظهور پیدا میکند و شهید نیز به جای محبوب غزلهای کهن مینشینند. این قبیل از اشعار از عاطفه سرشارند و لطافت خاصی دارند» (فیاض منش، ۱۳۸۱: ۱۲۰).
۲-۳-۲-۳ مثنوی
شاید بتوان یکی از پویاترین و زندهترین انواع شعر دههی شصت را در میان مثنویهای این دوره جست؛ مثنویهایی که گاه در شکلی ساده و روان بر زبان شاعر جاری شده و به دلیل همین سادگی ظاهری، گروهی را به دنبال خود کشیده است و گاه در شکلی خشن و استوار که به سبب صلابت و گیراییاش، شاعری سختکوش میطلبد. «راحتی ظاهری قالب مثنوی و آزادی شاعر در آن، به دلیل نبودن قید و بند زنجیرهای قافیهای که در قصیده و غزل وجود دارد، موجب شده تا با تمام استقبال شاعران از این قالب، کمتر شعری در قالب مثنوی موفق از آب درآید. با این همه، در ههی شصت نیز مثل دهههای پیشین، شاعرانی چند، کوشیدهاند تا عواطف درونی خود را در این قالب ارائه دهند ولی کمتر موفق شدهاند. در این دهه تنها «احمد عزیزی» و «علی معلّم» هستند که کاری در خور و بایسته، در قالب مثنوی عرضه کردهاند» (یوسفنژاد، ۱۳۸۸: ۷۳).
۲-۳-۲-۴ رباعی و دوبیتی
رباعی شعری است چهار مصراعی که بر وزن “لاحول و لاقوه الابالله” سروده می شود و یک قالب شعر ایرانی است. «رباع در لغت به معنی چهارگان است و هر چیز را که دارا ی چهار جزء باشد میتوان رباع گفت. رباعی (با ی نسبت) در ادبیات یعنی شعری که دارای چهار مصراع است. رباعی در ادب فارسی با اسمهای مختلفی آمده است از جمله: دوبیتی، ترانه، چاردانه، چارخانه بیت و…؛ نه تنها «دوبیتی» و «ترانه» به جای رباعی به کار رفتهاند بلکه مفهوم و محدوده این سه درهم تنیده، به طوری که مشخص کردن مرز دقیق هر یک و تعیین مصداقهای آنان در مواردی دشوار است. آن چنان که از منابع مختلف برمیآید، یکی از اسمهای رباعی، دو بیتی است، که به عربی رفته و «الدوبیت» گفته میشود، بدین ترتیب عربها از واژه فارسی «دو بیت» و ایرانیان از کلمه عربی «رباعی» استفاده میکنند» (شمیسا؛۱۳۷۴: ۱۴-۱۳).
در مورد تفاوت دوبیتی و رباعی گفتهاند: «دوبیتی همان رباعی است جز اینکه وزنش با وزن رباعی فرق دارد و غالباً بر وزن مفاعیلن مفاعیل است» (نشاط، ۱۳۶۱: ۱۵۴). به لحاظ محتوایی نیز بین دوبیتی و رباعی فرق گذاشتهاند: «دوبیتی متضمن مضامین غنایی است، عشق، عرفان، یاد دوست، گریه، سوز جدایی، درماندگی، داغ دل و…؛اما در قالب بسیاری از رباعیها، فلسفه و چون چرا و گاه شکّ فلسفی دیده میشود» (تاکی، ۱۳۸۱: ۷۹). شاعران با بهره گرفتن از قالبهای رباعی و دوبیتی به بیان مضامینی چون شهادت طلبی، شجاعت، شهید، دلتنگی و تحسّر برای شهیدان و … پرداختهاند.
۲-۳-۲-۵ چهارپاره
چهارپاره در واقع دوبیتیهایی پیوسته هستند که «به بیان حماسی و درشتناکی هماهنگ با تپشهای مردم به ویژه در عرصهی جنگ و دفاع از مرز و بوم و آرمانهای خویش میپردازد» (ترابی، ۱۳۷۵: ۲۲۹).
۲-۳-۲-۶ قالبهای نو
شعر نو از نظر قالب سه نوع است: ۱٫ شعرنیمایی ۲٫ شعر سپید ۳٫ موج نو
شعر نیمایی: علی اسفندیاری که در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعرنو است. به همین جهت شعرنو را شعرنیمایی نیز گفتهاند. او وزن و قافیه را حفظ کرد اما دست شاعر را در استفاده از آن باز گذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراکنده در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را منتشر کرد.
«در حوزه شکل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شکل تسلط داشته باشد نه اینکه شکل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بکند که قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با کلمات مصراع پر کن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر کند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است. نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی میداند اما بر آن است که شکل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد کند. در نظر او شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد» (یاحقی؛ ۱۳۷۵: ۱۰۰). هر کلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط اینکه با کلمات دیگر بیگانه نباشد. «هر کلمهای، حتی کلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر به کار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بکار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» ترکیبات جدید بسیاری ساختند» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰: ۱۱۶).
شعر سپید: گونه ای از شعر نو فارسی است که در دهه سی شمسی و با مجموعهی هوای تازه از احمد شاملو ظهور پیدا کرد. تفاوت عمده این آثار با نمونه های قبلی شعر نو در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی جلوه دارد.
«پورنامداریان نیز به پارهای از رمزورازهای مـوسیقی شـعر شاملو اینگونه اشاره میکند: استفاده از مختصات نثر دورهء اول زبان فارسی، ضمیر مشترک «خود» و قید «هم»، تکرار حروف مشابه چه صامت و چه مصوت، آوردن کـلمات هـمقافیه و هـموزن در درون و در پایان مصاریع، تکرار یک کلمه، تقطیع شعر از نظر کتابت، که خواننده را وادار میکند تـا در خواندن رعایت قطع و وصل کلام را بکند، همچنین قراردادن کلمات هموزن یا بهنوعی رعایت قطع و وصل کلام را بکند، همچنین قراردادن کـلمات هـموزن یـا بهنوعی هماهنگ و همقافیه درجایی که توجه خواننده را جلب کند؛ و نکتهی بـعدی، چیدن عـبارات در شکلی که با ایجاد فضایی مناسب با موضوع در القای تصویر و عاطفه کمک کند. مورد اول مبهم است؛ یعنی معلوم نـیست کـه کـدامیک از مختصات نثر دورهء اول مورد نظر است. مرحوم بهار ویژگیهای نثر دورهی اول را ذکر کرده اسـت، ولی ایـن ویـژگیها موجد هیچ نوع موسیقی در کلام نمیشود، اگرچه گاهی برجستگیهای زبانی را درپی دارند؛ مثلا استفاده از کلمات آرکاییک از لحـاظ زبـانی در تـشخص شعر شاملو مورد توجه است. دربارهی مورد دوم هم پورنامداریان گفته است که با سکوت کـوتاهی بـعد از اینها و تکیهای که هنگام ادای آنها در کلام ایجاد میشود، موسیقی پدید میآید، اما در بسیاری جـاها نـه تـکیهای وجود دارد و نه مکثی» (دشتی آهنگر، ۱۳۸۸: ۱۲۸-۱۲۹).
شعر موج نو: این نوع شعر، نه تنها وزن عروضی ندارد، بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید هم آشکار نیست. در حقیقت منطق غیر نثری آن و تشبیهات و استعارات نوین آن یعنی مجموعاً زبان شعری، بدان آهنگی معنوی میبخشد که در نثر دیده نمیشود .
از ویژگیهای شعر موج نو میتوان به «کشف روابـط و مناسبات جدید و تجریدی میان اشیا و ایجاد تصاویر سوررئالیستی»، «استفاده از زبان پیـچیده و مبهم»، «گریز از وزن و قافیه و گرایش به زبان نثر»، «آشناییزدایی یا هنجارگریزی نحوی»، «تعهـّد گریزی و فردگرایی»، «بی توجـّهی به عنصر اندیشه، معنی و محتوا و گرایش به خیال، زبان و شـکل بـیان» و … را میتوان ذکر نمود (حسینپور، ۱۳۸۲: ۱۶۹-۱۷۷).
قالبهای شعر نو، دارای ویژگیهایی هستند که برخی از مضامین خاص را میتوان به راحتی با کمک آنها منتقل نمود. «از ویژگیهای اشعار نیمایی و سپید جنگ، استفاده از واژگان و تعبیرات مذهبی، رعایت ساختمان طبیعی کلام، استفاده از ضربالمثلها، به کار بردن ترکیبات زیبا و خوش نواختی چون سبز سرخ، مردان آفتاب و جبروت عشق است. شاعران جنگ با زبانی ساده و صمیمی وقایع جنگ را به تصویر کشیدهاند (فیاض منش، ۱۳۸۱: ۱۲۴).
۲-۳-۳ شعر بومی
شعر بومی شعری است که علاوه بر زبان و لهجهی بومی و محلی هر خطه، به آداب، رسوم و فرهنگ، زندگی و اندیشه ساکنان یک بخش جغرافیایی خاصی از کشور میپردازد.
به طور کلی شعر گیلان به دو شکل ارائه شده است:
الف. ترانهها :
در قالب دوبیتی گاهی سه بیتی در وزن هزج مسدس، یا ونهای نزدیک به وزن اصلی رایج در تمام گستره میهن پهناور ما سروده شده است (پرچمی، ۱۳۷۵: ۲۵).
ارزش این ترانهها تا به حدی است که منبع الهام بسیاری از آثار مشهور و پرآوازهی جهانیان در طول تاریخ و الگویی برای موسیقی دانان در آثار هنری آنان است. «بسیاری از نقاشان، هنرمندان، نویسندگان و حتی بیشتر فلاسفه تحت تأثیر مستقیم اینها قرار گرفتهاند. شعری پرشور گیراست که از این ترانهها نیرو و توان یافته باشد و داستانی دلانگیز که با روح این ترانهها در هم آمیخته باشند و چه بسا فلسفهها و مذاهبی در یک مملکت و در میان افراد یک ملت گسترش مییابد که از این خمیرمایه بیشتر گرفته باشد» (همایونی، ۱۳۷۹: ۲۳).
ب. سرودهها
سرودها که شامل سرود کشت و زرع – سرود بازی – سرود آیینی و سوگ سرود است در شکلهای مختلف گاهی دو سه بیت حتی در سرودهای نمایشی به سی چهل بیت میرسد (پرچمی، ۱۳۷۵: ۲۵).
بومی سرودها همچون دیگر انواع شعر عامه، از شاخصها و ویژگیهایی برخوردارند که آنها را برجسته و متمایز میسازد؛ البته گاهی خصلتها جنبه منفی داشته و موجب زوال آنها شده است. به نظر صادق هدایت این ترانهها خاصیت به خصوصی دارد که موسیقی علمی فاقد آن است «لطف و گیرندگی طبیعی در احساسات سادگی تشبیهات و طراوت شاعرانه و گاهی نیز مُهلم از افکار شاعرانهی حقیقتاً عالی میباشند که مقام جداگانه احراز مینمایند» (هدایت، ۱۳۸۱: ۲۰۲).
ج. ویژگیهای بومی سرودها
محتوای برخی از این اشعار به شکل سوال و جواب است، در گذشته دور کارگران مزرعهها، مجاور، با خواندن این اشعار به صورت آوازی مشاعره کرد، ساعات کارشان را کوتاه میکردند و به رهگذران نشاط میبخشیدند» (کبیر، ۱۳۸۱: ۱۵۱).
د. شباهت ترانهها در میان اقوام گوناگون
هر منطقه و هر قومی از این میهن ادبپرور و این مهد شعر و ادب دارای واکنشهای هنری خاصّ خویش است که با موقعیت جغرافیایی و زیستی آن پیوند دارد و غنیترین منبع مردمشناسی و شناخت تحوّلات و پیشرفت فکری هر قوم، تحقیق در شعر و ادب باور داشتهای آن است (پرچمی، ۱۳۷۵: ۱۳). «از آنجایی که شباهت این ترانهها به زمانی میرسند که خانوادهها ملل گوناگون با هم میزیستهاند» (هدایت، ۱۳۸۱: ۲۰۰). سبک و مضمون کاملاً شبیه هم باشند، پناهی سمنانی این پدیده را «کوچ و سفر ترانه» مینامند و عوامل از قیبل، مهاجرت، سفر به قصد تفریح و سیاحت، سفر برای امور کاری و بسیاری از عوامل دیگر در شکلگیری این پدیده مؤثر میداند (پناهی سمنانی، ۱۳۸۳: ۳۰).
طرح های پژوهشی انجام شده درباره تحلیل نمادهای بومی شعر دفاع مقدس در گیلان با ...