عباسمیرزا ۱۱۲
امیرکبیر ۱۱۳
سپهسالار ۱۱۵
امینالدوله ۱۱۶
جمعبندی ۱۱۸
گفتار سوم: تکوین گفتمان ناسیونالیسم ۱۱۹
مقدمه ۱۱۹
حاملان ناسیونالیسم ۱۲۰
میرزا ملکم خان ناظمالدوله ۱۲۰
میرزا فتحعلی آخوندزاده ۱۲۷
میرزا آقاخان کرمانی ۱۳۴
جمعبندی ۱۳۸
فصل پنجم: منازعههای گفتمانی عصر مشروطه
و شکلگیری گفتمانی نو ۱۴۱
گفتار اول: منازعههای گفتمانی در عصر مشروطه ۱۴۲
پیدایش گفتمان مشروطیت ۱۴۲
منازعات گفتمانی ۱۴۵
الف- گفتمان تجدد ۱۴۷
- عناصر گفتمان تجدد ۱۴۷
١- مشروطه گرائی ۱۴۸
۲- ناسیونالیسم باستانگرا ۱۴۹
۳- سکولاریسم ۱۴۹
ب- گفتمان مشروعه ۱۵۰
- عناصر گفتمان مشروعه ۱۵۲
۱- قانون و قانونگذاری ۱۵۳
۲- بحث آزادی و برابری ۱۵۳
۳- شوراء و رأی اکثریت ۱۵۴
۴- نظام سیاسی مطلوب ۱۵۵
ج- گفتمان عدالت خواهان مشروطهطلب ۱۵۶
سرانجام مشروطه ۱۵۹
نتیجهگیری ۱۶۳
گفتار دوم: تکوین گفتمان ناسیونالیسم در عصر پهلوی ۱۶۵
زمینه های شکل گیری گفتمانی جدید ۱۶۵
۱- تجدد گرایی ۱۶۷
۲- دیکتاتور مصلح (تجددگرائی آمرانه) ۱۶۹
۳- ناسیونالیسم و وحدت ملی ۱۷۱
برآمدن گفتمان پهلویسم ۱۷۴
گفتمان ناسیونالیستی در دوره رضاشاه ۱۷۵
۱- وحدت و یگانگی ملی ۱۷۶
۲- باستان گرایی ۱۷۶
۳- تعلق به وطن (وطن پرستی) ۱۷۷
سخن پایانی ۱۷۹
منابع مآخذ ۱۸۲
مقدمه
سیر تحولات جامعه ایرانی با آنچه در غرب رخ داده بسیار متفاوت است در نتیجه، مجموعه تحولاتی که در غرب باعث شکل گیری ناسیونالیسم شد، دارای تفاوتی بنیادین از نظر ماهیت و منشاء با تحولاتی بود که در ایران با حصول انقلاب مشروطیت جنبه عینی به خود گرفت. جامعهی ایرانی در آستانه مشروطیت با مسائلی در عرصه های مختلف حیات خود (اقتصادی- سیاسی- اجتماعی) روبه رو بود که ماهیت آنها متفاوت از مسائلی بود که جامعه اروپایی طی قرون مذکور با آن مواجه شد. و این تحولات منجر به ظهور اروپا با سیمای عصر مدرن گردید- بحران سیاسی در اروپا که خود را در چالش قدرت دولت با قدرت روحانی پاپ و نهایتاً تلاقی جامعه مدنی اروپا با قدرت سلطنت مطلقه نشان داد، با بحران های سیاسی موجود در ایران متفاوت بود و حتی نفس چالش قدرت دولت با قدرت روحانی و نتیجه حاصل از آن نیز در ایران اساساً با آنچه در غرب رخ داد تفاوت داشت.
تحولات صورت گرفته در حوزۀ اقتصاد اروپا هم که در نهایت منجر به شکل گیری طبقه جدید بورژوازی شد و این طبقه نقش بسیار مهمی در تاریخ، فرهنگ و اقتصاد غرب بازی کرد در ایران رخ نداد و به نظر برخی از اندیشمندان حوزۀ مطالعات ایران، سخن به میان آوردن از طبقه ای خاص در دوران قدیم ایران بسیار سخت است. به هر حال تحولات صورت گرفته در اروپا منجر به گسترش سطح آگاهی عمومی و آموزش و تأثیر آن در فرایند آگاهی جوامع گردید. اما در مورد ایران باید گفت که چالشهای جامعه ایرانی زمانی شکل گرفت که ایران به طور ناخواسته و به اجبار به عرصه رقابتهای جهانی کشیده شد و ضعف آن در مواجه با نیروهای بیگانه نمود یافت و همچنین خود آگاهی ایرانیان به ضعف خود نیز در پی این مواجهه آغاز شد. بنابراین در تحولات ایران صرف نظر از عواملی درونی، شرایط و اقتضائات بیرونی که حاصل دنیای عصر مدرن بود، تأثیر بسزایی داشت.
قدرت قاجاریه در طول قرن ۱۹ هم از سوی نیروهای خارجی و هم از سوی نیروهای داخلی ضربه پذیر گشته بود، نیروهای خارجی که عمده ترین آنها روس و انگلیس بودند، وابستگی و شرایط نیمه استعماری را به دولت ایران تحمیل کرده بودند و با انعقاد قراردادهای یک جانبه و سنگین، اراضی وسیعی از خاک ایران را جدا کرده بودند و به این ترتیب ضربه مهلکی بر اعتبار ملی ایرانیان وارد آمده بود و اینها همه حاصل تماس با غرب بود، در جهانی که دولتهای غربی آهنگ توسعه و پیشرفت خود را به شدت سرعت بخشیده بودند، ایرانیان شاهد ضعف و در حاشیه رقابت جهانی ماندن کشور خود بودند. در بعد داخلی نیز عصیان و خودسری قبایل و ایلات، حکام ولایات، آشوبهای مرزی و… منجر به افزایش هرج و مرج و ناامنی در داخل کشور می شد. از همین رو و در پی این تحولات در ایران نیروهایی شکل گرفتند که خواستار اصلاح شیوۀ حکومت قاجارها بودند. مهم ترین این نیروها یکی روحانیون بودند که علی رغم سازش اولیه با حکومت قاجارها، کمکم متقاعد شدند که سیاست های دولت عامل تضعیف جامعه اسلامی و مسلمانان در برابر کفار است. در گزارش های انگلیسیان آمده است:
«ملایان متعصب همه جا علیه کفار به مسلمانان وعظ می کنند و می گویند که تجارت، معدن، بانک، جاده، دخانیات را به اروپائیان فروخته اند چه دیدی که کشتزارهای غلّه و زنان، مسلمان را هم ببرند» (آدمیت، ۱۳۵۵، ۲۸)
گروه دیگری که خواهان تغییر در وضع موجود بودند، افرادی بودند که به انحاء مختلف با اندیشههای غربی آشنا شده بودند و به ساخت، نهادها و اساساً اندیشهی مسلّط برقدرت سیاسی معترض بودند، ورود اندیشه های جدید از جمله ناسیونالیسم نیز توسط همین گروه انجام گرفت، این گروه به واسطه آشنایی با اندیشه های غربی و وارد کردن آنها به جامعه خواستار ایجاد اصلاحاتی در ساختار حکومت بودند و استبداد حکومت را به نقد می کشیدند از نظر اینها شیوۀ استبدادی، حکومت کارکرد خود را از دست داده بود.
بنابراین لزوم اصلاح و حتی تحدید آن ضروری به نظر می رسید. پس جنبش مشروطیت در واقع پاسخی بود که از سوی جامعه ایران به تمامی بحران های موجود در ساخت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی داده شد. و مفاهیم ناسیونالیستی نوین نیز در گفتمان مشروطیت تولد و رشد یافتند.
قابل ذکر است که در دورۀ پیش از مشروطه واژۀ ملت دارای مفهومی دینی بود و متضمن هیچ رابطه سیاسی با دولت نبود و تنها واژۀ «رعیت» بیان کنندۀ نوعی رابطه سیاسی با دولت بود و البته این نوع رابطه هم از نوع رابطه حاکم و محکوم بود، اما در عصر مشروطه و تحت تأثیر عناصر گفتمان تجدد مفاهیم سنتی به چالش کشیده شدند و مفاهیمی چون قانون، دموکراسی، آزادی، ملت و ناسیونالیسم رواج یافتند.
«با انقلاب مشروطه تلاش شد که یک دولت- ملت تأسیس شود و رابطه شاه- رعیت به رابطه دولت- شهروند تبدیل شود و این در بعد داخلی بود و در بعد خارجی نیز سعی شد تا کشوری با سرزمین مشخص، مرزهای معین وجود داشته باشد که دولت آن نماینده ملت و پاسبان تمامیت ارضی آن سرزمین باشد (آشوری، ۱۳۷۶: ۱۸۷)
ناسیونالیسم در این دوره با اندیشه دموکراسی و آزادی خواهی پیوند محکمی دارد طرفداران این نحله فکری به دنبال آن بودند که با ایجاد مؤسسات جدید و کوتاه کردن دست استبداد و استعمار کشوری قوی پدید آورند که بتواند در مقابل همسایگان قدرتمندش ایستادگی کند و موجبات رفاه مملکت را فراهم آورد. جنبش مشروطه خواهی در ایران امیدها و آرزوهایی را برانگیخت که اکثر آنان هیچ گاه برآورده نشدند در این رساله ما دلایل ناکامی گفتمان مشروطه را ذیل منازعات گفتمانی صورت گرفته در آن عصر توضیح داده ایم. همچنین عاملی دیگری که به شکست مشروطیت کمک کرد، مداخلات خارجی بود و این مداخلات به مثابه آخرین تیر به پیکر بی جان مشروطه عمل کرد.
به دنبال شرایط شکل گرفته در دوران بعد از مشروطه (تهدید استقلال ملی، بروز جنبش های اجتماعی، و شیوع شورش و هرج و مرج در سراسر کشور و مشکلات و تنگناهای اقتصادی و….)، گفتمان جدیدی در عرصه اجتماع و سیاست ایران ظهور کرد. روشنفکران این دوره که یا از فعالین پیشین مشروطه بودند یا محصلین و ایرانیان ساکن در غرب، دیگر امیدی به اصلاحات تدریجی و ساخت دموکراتیک و ترویج آزادی های اساسی نداشتند و به نظر ایشان جاذبه های دموکراسی در برابر واقعیت های خشن جامعه عقب ماندۀ ایران رنگ می باخت. و تحولات سیاسی- اجتماعی جامعه ایران، دال هائی چون استقلال، امنیت، لزوم وحدت ملی و لزوم تمرکز قدرت را در گفتمان روشنفکران ایرانی بعد از جنگ جهانی برجسته می کرد. بدین ترتیب رضاخان با تکیه بر گفتمان جدید روشنفکران و متأثر از عقب ماندگی و معضلات کشور و اعتقادات شخصی ناسیونالیسم را محور حرکت های خود در ایران قرار داد. فوران در مورد رضاخان می نویسد:
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره https://okba.ir/wp-admin/post.php?post=232816&action=edit&classic-editor