پاسخ به این سؤال که ابن سینا بر اساس چه مبانی قائل به اولویت نظر در حصول سعادت است؟
۱-۵. سابقه پژوهش:پیشینه
از آنجای که سعادت و شقاوت از مسائلی است که ذهن هر انسان جویای حقیقت را به سوی خود جذب می کند،سعادت و شقاوت کم و بیش موضوع تحقیق و تفحص طالبان علم قرار گرفته است ولی طی بررسیهایی که اینجانب انجام دادم مشخص شدکه تحقیقی مشابه(پایان نامه ،کتاب یا مقاله) با عنوان این رساله موجود نیست. ولی پایان نامههایی به صورت کلی با موضوع سعادت و شقاوت از نگاه قرآن و حکمای اسلامی (به صورت عام یا به صورت مقایسهی بین دو فیلسوف نه به صورت خاص از نظر ابن سینا) و بدون بررسی نسبت تأثیر نظر و عمل دفاع شده است که در یک دستهبندی کلی میتوان این آثار را به سه دسته تقسیم نمود:
آثاری که به بحث سعادت و شقاوت پرداخته اند از جمله:
۱)مقایسه و تطبیق آراء صدر المتالهین شیرازی و ابن مسکویه در مورد مسأله سعادت و شقاوت،دانشگاه قم. ۲) کمال انسان از دیدگاه شیخ اشراق و ابن سینا، دانشگاه امام صادق(ع). ۳)سعادت و شقاوت از دیدگاه فلاسفه بزرگ اسلامی(ابن سینا، ملاصدرا، شیخ اشراق) و با توجه با آیات و احادیث، دانشگاه تهران.۴) سعادت از دیدگاه حکیمان مسلمان، دانشگاه تهران.۵) سعادت و شقاوت از دیدگاه اسلام(فلسفه و کلام، قرآن و حدیث)، دانشگاه تربیت مدرس.
آثاری که به بحث لذت و ألم پرداخته اند از جمله:
لذت و الم اخروی از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا، دانشگاه قم.
آثاری که به بحث عقل عملی و عقل نظری پرداخته اند از جمله:
کارکردهای عقل نظری و عقل عملی از دیدگاه حکمای اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
۱-۶. روش تحقیق:
روش این تحقیق، روش کتابخانهای، روش توصیفی- تحلیلی است و آراء ابن سینا در باب سعادت و شقاوت ،عقل نظری و عقل عملی و نسبت این دو در سعادت انسان را تحلیل خواهد نمود.مباحث این پایاننامه از نظر منبع تمام کتابهایی که از شیخ در دسترس بوده است را در بر می گیرد. روش کار به این صورت خواهد بود که ابتدا در قسمت کلیات آراء افلاطون،ارسطو و فارابی در باب ماهیت وچیستی سعادت و شقاوت حقیقی مطرح می گردد سپس سعی خواهد شد ماهیت وچیستی سعادت و شقاوت حقیقی را از نظر ابن سینا بررسی نماییم . در این قسمت هرچند کم و بیش به تحلیل مباحث مربوطه پرداخته ایم اما چون هدف اصلی ما در فصل دوم رساله پیگیری می شود لذا از بسط و تفصیل و نقد آراء صرف نظر نمودیم . در ادامه در فصل دوم ابتدا با بررسی آراء شیخ در باب حقیقت و ماهیت نظر و عمل ،به بحث اصلی رساله یعنی چگونگی نسبت نظر و عمل در سعادت نهایی انسان پرداخته ایم.
۲.چند نکته در احوال شیخ
ما درباره زندگى و سرگذشت ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسین بن علی بن سینا[۱] (۳۷۰- ۴۲۸ق/۹۸۰- ۱۰۳۷م) معروف به ابن سنا و ملقب به حجه الحق و شیخ الرئیس، بیش از هر فیلسوف مسلمان دیگری آگاهی داریم. و این به برکت زندگى نامهای است که ابوعُبید جوزجانى (۴۳۸ق/۱۰۴۶م) شاگرد وفادار وی به رشته تحریر در آورده است .بخش نخست این زندگی نامه تقریر ابن سینا و بخش دوم آن گزارش و نوشته خود جوزجانى است.
لذا از آنجایی که ابن سینا فیلسوف مشهوری است و اکثر خوانند گان کم و بیش با زندگی نامه و آثار این فیلسوف آشنایی کافی دارند و کتابها و مقالات فراوان ومفیدی درباره زندگی شیخ به چاپ رسیده ، به نظر می رسد که مطرح نمودن زندگی نامه وی در این رساله ضرورتی ندارد. به همین منظور از پرداختن به زندگی شیخ و شرح احوال وی صرف نظر نموده و به معرفی کتابها و مقاله هایی مفیدی که در این زمینه نگاشته شده است اکتفا می کنیم.
کتابهای مناسب جهت آشنایی با سرگذشت و احوال شیخ:
۱-مدخل ابن سینا در دایره المعارف بزرگ اسلامی۲-یک رساله خطی در ۲۲صفحه تحت عنوان«رساله فی إثبات أن الشیخ من أکابر علماء الإمامیه الإثنی عشریه» در کتابخانه مجلس ۳- «نُکَتٌ فى احوال الشیخ الرئیس ابن سینا»احمد فؤاد اهوانى ۱۹۵۲م چاپ شده در قاهره، ۴- گذارشهای ابن خلّکان در وفیات الاعیان (۲/۱۵۷- ۱۶۲) ۵- درباره زندگى ابن سینا می توان مطالب و گذارشهای مفیدی در عیون الانباء اثر ابن ابى اصیبعه و تاریخ الحکماء اثر ابن ابى قفطى پیدا نمود.
۶- در مورد ملیت وی رجوع شود به مقاله: ملیت ابن سینا، صدیقی، غلامحسین مجله حافظ ، مهر ۱۳۸۵ ، شماره ۳۵ .۷- در مورد تاریخ تولد وی رجوع شود به:میلاد ابن سینا ، محیط طباطبائی، سید محمد، مجله یغما ،فروردین ۱۳۳۳، شماره ۶۹. ۸ - در مورد مذهب او رجوع شود به مقاله:مذهب اعتقادی بوعلی سینا،دکتر احمد بهشتی،اندیشه های فلسفی،شماره چهارم،زمستان۱۳۸۴
در مورد مؤلفات ابن سینا رجوع شود به:۱-مؤلفات ابن سینا،الاب جورج شحاته قنواتی با مقدمه دکتر ابراهیم مدکور،دار المعارف مصر،قاهره۲- یحیی مهدوی، فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا
اما از آنجایی که در این رساله به بررسی آراء شیخ در باب اهمیت عمل پرداخته شده است گزارش مختصری در باب اهمیت عمل و گرایشهای عرفانی نزد وی ارائه می شود و کتابها یا رساله هایی که در آنها شیخ به نوعی مباحث مربوط به عمل را مطرح نموده است را معرفی می کنیم.
گرایش عرفانى شیخ :
درباره توجه ابن سینا به عرفان و راه و روش صوفیانه و ارتباط او با این مسلک از دیرباز در میان صوفیه اختلاف نظر بوده است. برخى از بزرگان عرفان او را نمونه کامل عقلگرایى به شمار آورده و اعتقاد او را به کفایت و اعتبار براهین عقلى در شناخت حقایق هستى مورد طعن و ملامت قرار دادهاند ( سنایى،۱۳۵۹، ص ۳۰۰، همو،۱۳۶۲،ص۴۳)( مولوی،۱۳۶۳،ج۲،ص ۳۰۸) ( جامى، ۱۳۶۲،ص ۴۴، همو،۱۳۶۱، ۴۲۰- ۴۲۱)، ولى از سوی دیگر برخى از اهل سلوک و معرفت از همان روزگار به دیده ارادت و قبول در احوال شیخ مىنگریستهاند و او خود نیز نسبت به این طایفه اعتقاد و توجه خاص داشته است. در کتاب منتخب نورالعلوم از رفتن بوعلى سینا به دیدار خرقانى سخن رفته است ( مینوی،۱۳۶۳، ص ۱۳۵-۱۳۶) همچنین شرحى از ملاقات و گفت و گوی ابن سینا با ابوسعید ابوالخیر در اسرار التوحید(ابن منور،۱۳۶۶،ص ۱۹۴- ۱۹۵ )آمده است عین القضاه همدانى در چند مورد سخنان شیخ الرئیس را نقل و برای بیان مطالب خود به آنها استناد و استشهاد مىکند. ابوالحسن شُشتری در قصیدهای که در شرح سلسله طریقه خود ساخته، شیخ را در سلسله اسناد طریقه سبعینیه مىآورد و نام او را در ردیف اسامى کسانى چون هرمس، سقراط، افلاطون،…، حلاج و ابن مسره قرار مىدهد (ابن خطیب،۱۳۹۷ه.ق،ج۴،ص ۲۱۰- ۲۱۱). در میان مستشرقین نیز کسانى چون لویى ماسینیون، لویى گارده، و از همه بیشتر هانری کربن در تحقیقات خود درباره شیخ الرئیس کلاً به آثار عرفانی او نظر داشته و هر یک از آنان بر تمایلات عرفانى و باطنى او به نوعى توجه و تأکید داشتهاند.[۲]
اما اگر از سخن بزگان چه مخالفان و چه موافقان غض بصر نموده و سخنان ایشان را ملاک قضاوت قرار ندهیم ، با توجه به شواهد و آثار به جای مانده از خود ابن سینا می توان قاطعانه ادعا نمود که وی به مباحث عرفانی و عملی توجه نموده و بخش ذوقى فلسفه از همان عصر ابن سینا و به وسیله خود او در دو سه نمط آخر اشارات به صورت زیربناى عرفان نظری اسلام درآمده است.به گونه ای که می توان ادعا نمود که ابن سینا در حکمت ذوقى اسلامى پیش کسوت شهاب الدین سهروردى بوده است. و این احتمال را قوّت مىبخشد که چنانچه عمر بیشترى مىداشت، به طور قطع از عناصر و اندیشههاى اشراقى نیز بیشتر بهره مىبرد؛ کارى که حکماى پس از او همچون شیخ اشراق، میرداماد و ملّا صدرا به خوبى از عهده آن برآمدند.اکنون به برخی از شواهدی که پشتوانه ی این مدعا است اشاره می کنیم :
در ضمن برخى از آثار او، مانند الإشارات و التنبیهات، به برخى از مباحث عرفانى و ذوقى مانند «مقامات العارفین» برمىخوریم و یا در میان نوشتارهاى برجاى مانده از او به رسالهها و کتابهاى مستقلّى همچون: منطق المشرقیین، رساله فى العشق و سه داستان سمبلیک حىّ بن یقظان، رساله الطیر و سلامان و ابسال مىرسیم که حاکى از گرایشات اشراقى او است.
این مواردی که اشاره شد فقط نوشته های مشهور شیخ است و الا قنواتی در کتاب مؤلفات ابن سینا ،در باب تصوف ۴۱ اثر از او را برمیشمرد از جمله:رساله فی سر القدر،رساله فی اسماء الله،رساله فی الفیض الإلهی،فی العشق،فی العلم اللدنی،فی بیان المعجزات و الکرامات،فی الکلمات الصوفیه،فی الزهد، فی ماهیه الصلاه، فی معنی الزیاره . وی همچنین در باب نفس و معاد که به مباحث عملی نزدیکترند به ترتیب ۳۱ و ۶ کتاب و رساله را نام می برد . او حتی کتابی را در اخلاق تحت عنوان« الاخلاق» به شیخ نسبت می دهد
اصطلاحات عرفانى ابن سینا و تعاریفى که براى آنها در نمطهاى آخر اشارات کرده است تفاوت محسوسی با اصطلاحات عرفانى عارفانی چون ابو القاسم قشیرى و جنید بغدادى و ابو نصر سراج طوسى ندارد
یکی از شواهد گرایش او به عرفان این است که او برای انسان چنان جایگاهی در هستی قائل است که میتواند صاحب ملکه تسلط بر بدن شده و در طبیعت نیز تصرف نماید (ابن سینا،۱۴۰۰،ص۲۲۵) تا حدی که تصریح مى کند که از فروع علم الهى (فلسفه )؛علم به چیستی و کیفیت صدور معجزات و کرامات از انبیاء و اولیاء الهى است.[۳] (ابن سینا،۱۳۲۶ه.ق،ص۱۱۴)
اینکه عارف بزرگی چون ابوسعید ابوالخیر حتى در مسائل مربوط به عرفان و تصوف از بوعلى سینا جواب مىخواهد حکایت از آن دارد که در آن روزگار او را در این باب صاحب نظر و راه شناس مىدانستهاند.
دیگر اینکه نظریه کلى ابن سینا در باره سیر استکمالى نفس از مرحله عقل بسیط هیولانى به درجه عقل بالملکه و عقل بالفعل و وصول به درجه عقل بالمستفاد و اتصال به عقل فعّال در حقیقت از سخنى که عرفا در بیان سیر صعودی روح و رسیدن به مقام قرب و شهود گفتهاند، چندان دور نیست، و تفاوت آنها فقط در اصطلاح و عبارت است .
نکته دیگر اینکه روزگار او مقارن با دورانى است که افکار صوفیانه و طریقه های عرفانی در سراسر جهان اسلامى رواج داشته و به صورت حرکت فکری و فرهنگى دامنهداری، طبقات مختلف جامعه را در بر گرفته بود و طبعاً کسى چون او نمىتوانست از تأثیرات این جریان کلى و فراگیر برکنار و نسبت بدان بىتوجه بماند.
نظر ابن سینا درباره عقول مختلف و دخالت آنها در چگونگی حصول معرفت و وصول به حق تا حدی جنبه عرفانی این حکیم را آشکار می سازد و معلوم می دارد که نسبت به اشراق و کشف و شهود عقیده مند است. (جهانگیری،ص۹)
وی شهود عرفا و کرامات اولیا را از دید عقلی ممکن می دانسته است. و در برخی از رساله ها و کتاب هایش به توجیه فلسفی آنها پرداخته است.(ابن سینا،۱۴۰۰،ص۲۲۵)
البته ذکر این نکته ضروری است که منظور ما از سخنانی که در باب عرفان ابن سینا گفتیم این نیست که ابن سینا عملا به سیر و سلوک پرداخته و راه روش صوفیان را در پیش گرفته است زیرا با اینکه تقریبا هیچ یک از دوران زندگی شیخ مجهول نیست، روایتی دال بر این مطلب در دست نیست .بلکه او از آغاز تا پایان زندگی اش فیلسوف و پای بند عقل و استدلال بوده است. به قول دکتر فروزانفر هر چند شیخ خدمات نمایانی به تصوف کرده است اما نمی توان وی را از طبقه صوفیان و سالکان برشمرد.(جهانگیری،ص۹) بلکه مراد ما این است که شیخ نه تنها به مخالفت با طریقه صوفیه نپرداخته بلکه با نگاه ارادت به روش ایشان نگریسته و گاه خود با نگاه عرفانی به مسائل پرداخته است.
۳.مفاهیم
۳-۱. سعادت و شقاوت در لغت
از آنجایی که همه انسان ها به طور فطری در پی سعادت خویش اند و هیچ کس را نمی توان یافت که سعادت طلبی خویش را انکار کند ، ابتدا چنین به نظر مىرسد که کوشش در بیان معنى «سعادت» و تعریف آن از قبیل توضیح واضحات است. زیرا همچنان که اشاره شد یکی از فطرتهایی که جمیع نوع بشر مخمر بر آن هستند ویک نفر از نوع بشر یافت نمی شود که برخلاف آن باشد و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک ،آن را تغییر نداده و در آن خللی وارد نمی کند فطرت عشق به کمال و سعادت است. در تمام حرکات و سکنات و زحمات و جدیتهای طاقت فرسا که هر یک از افراد نوع بشر بدان مشغولند عشق و میل به سعادت و کمال است که آنها را به این اعمال وا می دارد اگر چه در تشخیص کمال و سعادت دچار اختلاف و اشتباه شوند.
اماتعریف صحیح «سعادت» بسیار دشوار است و نشان آن این است که انسانها در طول تاریخ در شناخت و تعریف سعادت حقیقی دچار اختلاف شده ونظرات مختلفی در این باب ارائه نموده اند. بعضی سعادت انسان را در کام یابی و لذات دنیوی پنداشته اند و بعضی در اقتصاد و ثروت و بعضی قدرت و مقام را مایه سعادت دانسته اند، گروهی سعادت بشر را در علم و اخلاق جستجو نموده اند و گروهی در زهد و ریاضت.
به نظر می رسد علت اصلی این اختلاف و تشتت پیچیده بودن انسان و کثرت خواسته ها و نیازهای اوست.شهید مطهری علت دیگری برای دشوارى تعریف سعادت ارائه می دهد . او معتقد است که سعادت با امورى از قبیل لذت و آرزو و موفقیت و رضایت بستگى کامل دارد. تعیین مفهوم صحیح «سعادت» از میان این مفاهیم، خالى از اشکال نیست. اگر سعادت را «آسایش» تفسیر کنیم صرفا جنبه منفى به آن دادهایم، مثل این است که گفته باشیم سعادت عبارت است از خلاصى از رنج. ولى اگر سعادت را «سرور و بهجت» تفسیر کنیم جنبه مثبت به آن دادهایم یعنى سعادت تنها رنج و تعب و مشقّت نداشتن که مفهومى عدمى است نمىباشد، حالتى است اثباتى و ایجابى و وجودى. اگر تفسیر اول صحیح باشد تقابل سعادت و شقاوت از قبیل تقابل عدم و ملکه است، و اگر تفسیر دوم صحیح باشد تقابل آنها از قبیل تقابل تضادّ است.(مطهری، بی تا، ج۷ ،ص۵۳ )
لذا هر چند انسان در ابتدای امر پرداختن به چیستی و ماهیت سعادت را از قبیل توضیح واضحات می انگارد اما دشواری تعریف سعادت و اختلاف نظرهای فراوان در این حوزه سبب می شود که در تشخیص مصداق سعادت نهایی دچار اشتباه شده و کارهایی را انجام دهد که او را از سعادت نهایی دورتر کند هر چند که گمان او بر این باشد که این اعمال او را به سعادت مورد نظرش می رسانند. بر این اساس ضروری است که ابتدا مفهوم سعادت نهایی و مصداق آن را روشن سازیم.
اگر چه به دست آوردن حقیقت سعادت،که شرح آن خواهد آمد ،در گرو شناخت مفهوم لغوی آن نیست، اما از آنجایی که غالبا بین معنای اصطلاحی یک واژه و معنای لغوی آن ارتباط معنایی وجود دارد و از طرفی گاه منشأ اشتباه، خلط مفهوم لغوی و اصطلاحی و یا اشتراک لفظی است؛ لازم است قبل از بحث از حقیقت و ماهیت سعادت و شقاوت این واژه ها را از لحاظ لفظی و لغوی مورد بررسی قرار دهیم. لذا ما در این رساله ابتدا به ذکر معنای لغوی این واژه ها، و سپس به اجمال به ذکر آراء افلاطون، ارسطو ،فارابی در این باب می پردازیم و در ادامه در فصل اول مفهوم و چیستی سعادت را به تفصیل از نظر ابن سینا بررسی می کنیم.
سعادت در لغت:
سعادت که به دو واژه«فوز» و «فلاح» نزدیک است در زبان فارسی مرادف با خوشبختی، نیک بختی و اقبال است .از این رو به جای سعادت واژه های خوشبختی، نیک بختی و رستگاری را به کار می برند.سعادت در انگلیسی مرادف با «happiness »و در لاتین مرادف با«eudamonia» است.اما از آنجایی که سعادت در اصل یک واژه عربی است باید معنای لغوی و چگونگی کاربرد آن را در زبان عرب جستجو نمود.
کلمه سعادت از ریشه «سعد» گرفته شده است «سعد» در کتب لغت عرب به معانی متعددی از جمله( یاری رساندن،خوشبخت شدن،به رستگاری رسیدن و نیک بختی) آمده است چنانچه در جمله ی «أسعدک الله» به معنای یاری کردن و کمک رساندن استعمال شده است و گاهی به بالهای پرنده از آن جهت که او را در پرواز یاری می دهند «ساعدین» گفته می شود. در آیه شریفه « و اما الذین سعدوا ففی الجنه» سعد به معنای خوشبخت بودن به کار برده شده است. شقاوت بر خلاف سعادت به معنای نگون بختی و تیره روزی است ریشه کلمه شقاوت از «شقی» گرفته شده است. در آیه شریفه «قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا» به معنای بدبختی آمده است. اکنون معنای دو واژه سعادت و شقاوت را در کتاب های مشهور لغت عرب بررسی می کنیم:
لسان العرب:سعادت به معنای یمن و خوشبختی و مقابل آن شقاوت است و جمع آن سعداء و به بال پرنده هم سعد گفته می شود(ابن منظور،۱۴۱۴ق،ج۳،ص۲۱)
کتاب العین:سعادت نقیض نحس است.( (خلیل بن احمد،۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۲)
مجمع البحرین:سعادت نقطه مقابل شقاوت است.( (طریحی،۱۳۷۵ش، ج۳، ص۶)
مفردات راغب اصفهانی:سعادت یاری شدن انسان از جانب خداوند در اعمال خیر است و ضد آن شقاوت است .این کلمه به معنای یاری کردن هم استعمال می شود و به بالهای پرنده از آن جهت که او را در پرواز یاری می دهند «ساعدین» گفته می شود و در انسان از مچ به بالا را سعد می گویند چون سبب یاری او می شود. (راغب اصفهانی،۱۴۱۲ق، ص۴۱)
قاموس قرآن:سعد و سعادت به معنى نیکبختى است چنانکه شقوه و شقاوت به معنى بدبختى است (قرشی،۱۳۷۱ش،ج۳، ص۲۶)
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم:سعادت ضد نحس ودلالت بر خیر و سرور می کند. اصل در این کلمه همان اقتضای خیر و فضل و صلاح داشتن است. مقابل آن شقاوت است که به معنای رنج و سختی و ممنوعیت از خیرو کمال است (مصطفوی،۱۳۶۰ش، ج۵، ص۱۲۷)[۴]
اگر اقوال یاد شده را بررسی نموده و به اشتراکات و اختلاف های ایشان توجه نماییم ،به این نتیجه می رسیم که سعادت و شقاوت در نزد اهل لغت دو معنا دارند؛یکی خوش بختی و نیکویی که ضد آن نحس به معنای نکبت و بدبختی است و دیگر مساعدت و یاری کردن که ضد آن به معنای عدم یاری کردن است که متناسب با عدم توفیق الهی است.
اما اگر خوب توجه کنیم این دو معنای مذکور دو معنای جدا از هم و بدون ارتباط با یکدیگر نیستند زیرا سعادت به حسب ریشه لغوى، متضمّن مفهوم عون و کمک است و عرب از آن جهت به کسى کلمه «سعید» را اطلاق مىکند که علل و اسباب به کمک و معاونت او آمده باشد.علت این امر این است که نزد عرب در معنای سعادت توفیق و یاری از جانب یک نیروی مافوق و برتر نهفته است.
نشان صحت این ادعا اینست که در اکثر کتابهای لغت پیش یا پس از ذکر معنای لغوی سعادت، در معنای کلمه سعادت یاری شدن انسان توسط پروردگار را دخیل می دانند. یعنی گویا در نظر ایشان کسی می تواند مصداقی برای مفهوم سعید باشد که از جانب خداوند یاری شود. از جمله:
مفردات راغب: سعادت یاری شدن انسان از جانب خداوند در اعمال خیر است (راغب اصفهانی،۱۴۱۲ق ص۴۱۰ )
قاموس قرآن:سعد و سعادت آنست که کارهاى الهى انسان را در رسیدن به خیر یارى کند (قرشی،۱۳۷۱ش، ج۳، ص۲۶ )
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: تعبیر قرآن از « سعدوا» به صیغه مجهول دال بر اینست که سعادت از جانب خداوند و به تأیید اوست. (مصطفوی،۱۳۶۰ش ج۵، ص: ۱۲)
لسان العرب: از ازهری نقل می کند که سعید بر کسی اطلاق می شود که از جانب خدا یاری شود. (ابن منظور،۱۴۱۴ق ج۳،ص۲۱۳)
طرح های پژوهشی انجام شده درباره نسبت نظر و عمل در سعادت انسان از نگاه ...