۲- تکلم حضرت با آن کلام با آن معارف معجزه قاطعی بود برای رد تمام اتهامات که به حضرت مریم سلام الله علیها است چون آن طفل چند روزه اگر بخواهد کلام کوچک بی فایده ای بگوید بنی اسرائیل بهانه گیر هر آینه از مریم قبول نمی کردند پس خداوند متعال با معجزه ی خود به دلالت التزامی کلام حضرت عیسی علیه السلام، شأن و منزلت حضرت مریم را به همه نشان داد .
اگر این تکلم به معارف را معجزه بگیریم که بر زبان مبارک حضرت عیسی علیه السلام جاری شد با بیان اول مطلب مقداری فرق می کند ولی اشاره به دو نکته، خالی از لطف نیست .
۱-همان طور که علماء، چه متکلمین و چه فلاسفه شیعی در کتب خودشان بیان کردند که معجزه نقض قوانین الهی نیست یعنی معجزه اجتماع و افتراق نقیضین ویا اجتماع ضدین نیست بکله به حسب ظاهر، محال عادی است که توانایی بر این کار فقط از جانب شخصی که مأذون است صادر می شود و چون هر معلولی علتی دارد معجزه هم علتی دارد لکن علل معجزه از ما مخفی شده است و امکان کشف برای ما تا روز قیامت نیست به عنوان مثال شکافتن دریا نقض قانون علت و معلول نیست بلکه علتی دارد که برای ما مخفی است . و این علت نزد حضرت موسی علیه السلام از طرف خداوند متعال است و همچنین سخن گفتن حضرت عیسی علیه السلام در آن سن علتی دارد که خداوند علیم به آن عالم است و از جهت ما مخفی است چون تا به حال ندیده ایم و نخواهیم دید – اگر خدا بخواهد – که کودکی با چند روز عمر این گونه سخن بگوید .
۲-معجزه بدست هر کسی اتفاق نمی افتد و خود شخص در معجزه دخیل است به عنوان نمونه اگر کسی بیاید و تنه ی درخت خرما خشک را با دست بزند هیچ وقت نمی شود در همان لحظه سبز بشود و رطب تازه بدهد بلکه این معجزه دستی می خواهد نظیر دست حضرت مریم که فرمود: وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا [۳۹۵]
پس این معارف زبان مبارکی همچون زبان وجود مبارک حضرت عیسی می خواهد و این انسان در آن لحظه مقامی داشت که همه نسبت به آن جاهل هستند و این آیات از قرآن چنان علیِّ حکیم هستند که دست امثال ما به آن نمی رسد و سرّ این کلام را (من خوطب به) می داند .
حضرت عیسی اولین و آخرین نمونه قرآن نیست بلکه حضرت اسماعیل چنین حالتی در سنین کودکی دارد فرمود حضرت ابراهیم : رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ[۳۹۶] حضرت اسحاق نمونه دیگر است فرمود : فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَهً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیمٍ[۳۹۷] غلام در کلام عرب یعنی نوجوانی کسی که هفت سال را تمام کرده است حضرت اسماعیل و اسحاق در سنین کم بین ۷ تا ۱۵ سالگی حلیم و علیم بودند .
شایان یادآوری است که در مورد آیه دوم اختلاف است که حضرت اسماعیل یا حضرت اسحاق است .
نمونه دیگر قرآن حضرت یوسف علیه السلام ایشان در همان سنین به معارف رفیعی نائل می شود فرمود : وَ جاءَتْ سَیَّارَهٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ یا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ [۳۹۸]همین غلام می فرماید : إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ[۳۹۹] سپس حضرت یعقوب می فرماید که این رویا را برای برادرانت تعریف نکن چون مکری برای تو می کنند و شیطان دشمن آشکار انسان است . بعد می فرماید : وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلى آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ حَکیمٌ [۴۰۰]یعنی و این گونه است که خداوند تورا برمی گزیند و علم تاویل به تو تعلیم می کند و نعمت خود را بر تو و آل یعقوب تمام می کند همان طور که بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد همانا پروردگارت علیم و حکیم است .
شاید سوال شود که (یجتبیک و یعلمک) دو فعل مضارع هستند و دلالت بر حال ندارند بلکه دلالت بر مستقبل دارند یعنی در آینده به نبوت می رسد حتی اگر بگوییم حضرت یوسف در آینده به مقام نبوت می رسد ولی ایشان در همان سنین که غلام بود مورد وحی خدا قرار می گیرد : فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ[۴۰۱]یعنی وقتی حضرت یوسف را بردند و تصمیم گرفتند که در چاه بیاندازند و به او وحی کردیم که حتما به آنها خواهی گفت در مورد این کارشان در حالی که آنها نمی دانند .
جواب دیگر : ایشان قبل از اینکه به جوانی برسد خداوند به او علم تاویل تعلیم می دهد فرمود : وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
اینکه گفتیم قبل از اینکه به جوانی برسد چون در آیه بعد می فرماید : وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ [۴۰۲] مرحوم علامه می فرماید : بلغ أشده یعنی انسان به وقت بدنی کاملی می رسد یعنی آثار کودکی و ضعف کودکی از بین می رود و این از سن ۱۸ سالگی تا میان سالی است [۴۰۳]
بیان مرحوم علامه در مورد (بلغ أشده)
ایشان ذیل همین آیه می فرماید : مراد رسیدن به آخر سن جوانی نه اینکه به وسط یا به نهایت آمدن جوانی که چهل سال است . دلیل این مطلب که در مورد حضرت موسی علیه السلام می فرماید : وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ [۴۰۴] کلمه (استوی) دلالت می کند به وسط سن جوانی رسیده است چون در این آیه : إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ [۴۰۵] تکرار کلمه (بلغ) در (بلغ أربعین سنه) دلالت می کند که انتهای سن جوانی است[۴۰۶]
پس ما به او علم و حکم دادیم اوائل سن جوانی یعنی حدود ۲۰ سال است. معنای علم در علم الانبیاء گذشت و معنای حکم ذیل تعریف حکمت گذشت . در ادامه می فرماید : (کذلک نجزی المحسنین) یعنی این گونه با علم و حکمت جزای نیکوکاران را می دهیم یعنی یوسف نیکوکار بود که ما به او علم و حکمت دادیم . مرحوم علامه می فرماید : آنچه که خداوند از حکمت داد یعنی دارای ریب و شک نمی شود و آنجه که از علم به او داد مبتلا به جهل نمی شود و این معلوم است که این مواهب الهیه کار (نعوذبالله) عبث و جزاف نیست چون آن نفوسی که به آن علم و حکم داده می شود با آن نفوس خطاکار که در جهل غوطه ور هستند مساوی نیستند. و این کلام (وکذلک نجزی المحسنین) برهان مسئله است به این دلیل که خداوند متعال در جزای آنها به آنها علم و حکمت می دهد نه اینکه بدون هیچ مقدمه ای صاحب علم و حکمت می شوند چون : وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ[۴۰۷] یعنی زمین خوب و حاصلخیز محصول خود را می دهد و زمینی غیر صالح فقط گیاه بد می دهد .
فخر رازی در مفاتیح الغیب بیانی دارد اشاره به این مطلب است . می فرماید : تحقیق مطلب آن است که نفس ناطقه به لحاظ جوهری برای فراگرفتن معارف کلی و انوار عقلی خلق شده است مگر اینکه با ادله عقلی و براهین روشن و مکاشفات روحانی برای ما به اثبات رسیده که ارواح بشر از لحاظ ماهیت با هم مختلف هستند بعضی دقیق و بعضی بلید هستند بعضی از نفوس، آزاده و بعضی ذلیل و بنده هستند بعضی شریف و بعضی خسیس هستند بعضی از ارواح متمایل به عالم روحانی و بعضی متمایل به عالم جسمانی هستند این اقسام کثیر هستند و هر کدام دارای مقاماتی است که قابلیت شدت و ضعف، نقصان و کمال هستند پس اگر نفسی، جوهری شریف و دارای استعداد زیاد در قبول انوار عقلی و لوائح الهی است همین ها از این نفس از همان کودکی صادر می شود چون انسان در کودکی بهتر مسلط به جوارح خود است اگر بزرگ شد اگر از همان اول جوارح انسان عادت کردند به کارهای خوب این شخص به کمال می رسد و وقتی اعمال صالح از شخص صادر شد باعث کامل شدن معارف و تقویت انوار در این شخص می شود پس قول خداوند به اینکه می فرماید: (بلغ أشده) اشاره به اعتدال جسم دارد و قول خداوند : (آتیناه حکما و علما) اشاره دارد به کمال نفس در قوه ی عملی و علمی است و الله أعلم[۴۰۸])
نقد بیان فخر رازی:
ایشان می فرماید جوهر نفوس از لحاظ ماهیت متفاوت خلق شدند ولی در قرآن وقتی اشاره به خلق نفس می کند می فرماید : مانفوس را مستوی الخلقه آفریدیم و او را ملهم به فجور و تقوای از این فجور کردیم هر کس به تزکیه بپردازد به فلاح می رسد و هرکس آن را در زیر غرائز و معاصی دفن کند به خیبت و خسران می رسد: فرمود وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها [۴۰۹] پس بیان ایشان تمام نیست اگر نفوس این گونه خلق شده اند پس گاهی در نفوس معصیت کار نیست و نفوس متقین امتیاز و فضیلتی بر دیگر نفوس ندارند. از بیان فخر رازی بوی جبر استشمام می شود در حالیکه قرآن می فرماید (قدافلح من زکاها) فاعل (زکاها) آن شخص که به فلاح می رسد و فاعل (دساها) آن شخص که به خسران می رسد قرآن خود شخص را عامل فلاح و خسران می داند .
درست است که فضل و رحمت خدا است که باعث تزکیه انسانها می شود وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ[۴۱۰] ولی این فضل و رحمت خداوند متعال ارسال رسل است فرمود : لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ [۴۱۱]
و رحمت خدا در قالب صلوات بر مومنین ظاهر می شود می فرماید: هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً [۴۱۲] ولی کسانی مورد تزکیه و رحمت و فضل خدا قرار می گیرند که مومن حقیقی باشد آری چنان مومنانی خداوند ولی آنها است و همیشه آنها را از ظلمات خارج می کند و به سوی نور هدایت می کند ولی کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت هستند که آنها را از نور خارج می کنند و به سوی ظلمات می کشند فرمود: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ [۴۱۳]
البته محیط تربیتی و فضای زندگی اثر طبیعی خود را دارد به همین جهت انسان دائما در حال شکل دادن به نفس است و طبق آن شاکله عمل می کند فرمود : قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبیلاً [۴۱۴]و ممکن است بعضی در فضای نامطلوب باشند ولی رحمت خداوند به آنها می رسد و انها هم اجابت می کنند همان طور که فرمود شما در ضلال مبین بودید و ما پیامبر را فرستادیم تا شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت به شما تعلیم بدهد بعضی چنان در گمراهی هستند که به پیامبران خود می گفتند چه ما را وعظ کنی چه وعظ نکنی برای مساوی است قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ [۴۱۵] خداوند متعال هم در مورد آنها می فرماید : ای پیامبر چه آنها را انذار کنی چه انذار نکنی به حال آن یکسان است . وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ [۴۱۶]چون تو منذر کسی هستی که تبعیت از قرآن بکند و از رحمان خشیت داشته باشد در این صورت به او مغفره و اجر کریم بشارت بده . إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَریمٍ[۴۱۷]
کلام فخر رازی اشکالاتی دیگری هم دارد که جای این نوشته نیست .
در نتیجه حکمت الهی نوعی از شعور است که عمل همراه با علم و نورانیت است .
۳- حکمت غیر از کتاب وحی شده بر پیامبر و غیر از علم الهی
بنابر آیات متعدد حکمت غیر از کتاب و علم الهی است مانند این آیه که در مورد حضرت داود علیه السلام است : فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ [۴۱۸]
کتاب همان شریعتی که بر پیامبران نازل می شد از آن تعبیر به کتاب می شود چون بر پیروان انبیاء لازم و ضروری است مانند این آیه : وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ [۴۱۹]یعنی در تورات این چنین امر کردیم به همین جهت در مورد تورات می فرماید : وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّهٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ[۴۲۰] از این دست در آیات زیاد است که از ماده (کَتَبَ) هستند .
پس کتاب یعنی شریعت خالص هر پیامبر است . علم الهی هم منظور همان علم انبیاء است که در فصل گذشته بحث شد .
۴- مامور بودن انبیاء به تعلیم حکمت
چون انبیاء تحت تعلیم خداوند حکیم قرار می گیرند پس به حکمت امور عالم می شوند و بعد از تسلط بر حکمت ها مامور هستند که به مردم یاد بدهند همان طور که در علم الهی اشاره شد که این نوع از علوم را در اختیار مردم قرار بدهند . فرمود : لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ [۴۲۱]
امثال این آیه در قرآن آیات متعددی وجود دارد و این حکمت هم در اختیار اهل بیت پیامبران و مردم قرار می گرفت فرمود : وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً [۴۲۲] یعنی : ای زنان پیامبران متذکر شوید از آنچه که در بیوت شما خوانده می شود که آیات خداوند و حکمت الهی است همانا خداوند لطیف و خبیر است پس انبیاء علیهم السلام خود عالم به حکمت هستند و به وسیله حکمت الهی مودّب و مؤید می شوند چنین کسی بنابر روایت امام صادق علیه السلام مخلص بوده تا ینابیع حکمت از جاری شده است .
پس نباید گمان کرد همان لحظه ای که انبیاء مبعوث به رسالت شدند دارای حکمت و علم می شوند بلکه انبیاء تحت تربیت خداوند حکیم هستند تا برای این منصب مهیا می شود حتی امثال حضرت عیسی علیه السلام که در روزهای اول فرمود : قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا در فصول گذشته بیان شد که دوران تربیت ایشان قبل از اینکه در رحم مادر قرار بگیرد انجام گرفت و همچنین حین ولادت و کل عمر تحت هدایت الهی است . این سنت خداوند متعال است . در نهایت بحث حکمت که اینحا مطرح شد برای تمام انبیاء علیهم السلام است.
حضرت عیسی علیه السلام کلمه الله و روح الله
یکی دیگر از آیات قرآن که نشان دهنده فضای خصوصی انبیاء که محل تربیت خاص الهی است آیاتی است که حضرت عیسی علیه السلام را کلمه الله و روح الله معرفی می کند . إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْه[۴۲۳]
قبل از بحث در مورد کلمه و روح الهی در مورد ذیل ایه نکته ای شایان ذکر است .
اینکه می فرماید : آمنوا بالله و رُسُله) چون آیه محل بحث در رد تثلیث است . وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا) خداوند متعال فرمود که حضرت عیسی علیه السلام بنده خداست به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید . نکته محل دقت این است نه اینکه به صرف اینکه حضرت عیسی مخلوق خداست مومن باشید بلکه به این مومن باشید که حضرت عیسی علیه السلام صرف مخلوق بودن نیست بلکه کلمه الله و روح الله است یعنی به این مومن باشد تا بدانید که امثال حضرت عیسی چه مقامی نزد حضرت حق دارند .
نکته دیگر این است که این آیه با موضوع نوشته مرتبط است به جهت اینکه اشاره به خلقت حضرت عیسی دراد علامه در ذیل آیه محل بحث می فرماید : و قد تقدم البحث عن الایه فی الکلام علی خلقه المسیح[۴۲۴]) یعنی امثال این آیه نزد علامه طباطبایی به خلقت حضرت عیسی اشاره دارد .
۱-معناشناسی کلمه الله
کلمه در لغت یعنی ابراز آن چه که در باطن است[۴۲۵]. و چون حضرت عیسی علیه السلام مظهر صفات باری تعالی است از جمله اسم قدرت حضرت حق فرمود ایشان کلمه الله است .
مظهر قدرت خدا است چون وقتی حضرت مریم سلام الله علیها از قول فرشته خدا در مورد بچه دار شدنش تعجب کرد فرمود : قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا[۴۲۶]
یعنی همان طور که پروردگارت فرمود این برای من آسان است و او را نشانه برای مردم قرار می دهم و رحمتی است از ما ، و این امری است انجام یافته .
اینکه فرمود (امر مقضیاً) به خاطر اینکه اگر به شی بگوید باشد آن شی می شود فرمود: وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [۴۲۷] یعنی وقتی در آیه سوره مریم فرمود(امر مقضیا) و در آیه سوره بقره می فرماید اگر امری را قضا و تمام کرد به آن (کن فیکون) می گوید ، حضرت عیسی علیه السلام مظهر این کلمه (کُن) است همین مطلب در آیه سوره آل عمران در مورد حضرت عیسی علیه السلام آمده است فرمود : قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [۴۲۸]
نه فقط وجود حضرت عیسی مظهر کلمه الله است که (کن فیکون) باشد بلکه معجزات حضرت هم مظهر کلمه (کن) خداست چون آن کسی که به شکل پرنده مجسمه ای و هیئتی می سازد سپس در آن می دمد و آن هیئت پرنده حقیقی می شود مظهر کلمه (کن) است که باذن خداوند متعال موجود را از ساحت عدم بیرون می سازد به همین منوال (اُحی الموتی) آنچه که عدم شده است دوباره حیات به او می بخشد و به همین ترتیب أکمه و ابرص که به نحو عدم ملکه هستند به آن ها سلامتی می دهد که به این معجزات در سوره آل عمران آیه ۴۹ اشاره فرموده است . دلیل دیگری که حضرت عیسی مظهر کلمه (کن) است شباهتی که خداوند متعال بین ایشان و حضرت آدم علیه السلام قرار داده است. معلوم است که حضرت آدم به صورت سیر طبیعی عادی خلق نشده است و مظهر کلمه (کُن) شده است خلقت حضرت عیسی هم در سیر طبیعی نبوده است این مظهریت در مورد حضرت عیسی علیه السلام نمود کرده است چون بر خلاف نوع بشر پا به عرصه وجود نهاد و ذات اقدس الهی خود مستقیماً در صحنه تولد حضرت عیسی علیه السلام به وسیله فرشته دخالت می کند . فرمود : إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [۴۲۹]
۲-معناشناسی کلمه روح الله
خداوند متعال قبل از حضرت عیسی علیه السلام این کلمه را برای حضرت آدم اختصاص می دهد فرمود : فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ [۴۳۰]در مورد حضرت عیسی علیه السلام می فرماید : و روحٌ منه
روح امر پروردگار است فرمود : وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً [۴۳۱]
در آیه سوره إسراء بحث زیاد است ولی بهترین تفسیر، بیان مرحوم علامه است چون با توجه به روش قرآن به قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام است که مباحث مبسوط ایشان در تفسیر المیزان وجود دارد و چون غرض این نوشته بحث در مورد این گونه مسائل نیست از آن صرف نظر می کنیم .
به هر حال روح خداوند متعال امر اوست و امر او (کن فیکون) است . که هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود به این علت که همه ی اشیاء از او هستی گرفته اند و می گیرند و همه در یک مسیر سلوکی هستند و هر کدام از اشیاء در مقابل دیگری نمی شود چون سر سلسله ی وجود اشیاء دست واحد احد است .
روح خداوند متعال، امری است که از آن ماهیات به وجود در می آیند و این روح خدا متبّعض نیست قابل تجزی و انفکاک نیست ، بلکه به ضرورت برهان احدیت ذات متعال احد است و غیر قابل انفکاک است پس اینکه می فرماید: (روحی) یا (روح منه) برای تشریف است ولی تشریف نه به معنای عرضی است بلکه درحد کلمه ی (واصطنعتک لنفسی) که در بحث حضرت موسی علیه السلام گذشت این بحث با اینکه مسائل زیادی حول آن هست رها می کنیم و به این مسئله می پردازیم اینکه حضرت عیسی علیه السلام کلمه الله و روح الله است به جهت خلقت غیرعادی است . این خلقت غیرعادی محل جریان می خواهد و آن حضرت مریم سلام الله علیها است.
مقداری از سخن را در همین فصل در باب بیوت انبیاء در مورد حضرت مریم علیها السلام گفته شد ولی آنچه اینجا مورد دقت است حین هبوط آن فرشته نزد حضرت مریم است . جریان آن فرشته که قرآن تعبیر به (روحنا) کرده است ، از آن جهت مورد تامل است که فرمود : (فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا[۴۳۲]) در این حال حضرت مریم فرمود : قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا[۴۳۳]) حضرت مریم طبق نص آیه ۱۷ و ظاهر آیه ۱۸ آن فرشته را به صورت بشر دید نه به صورت فرشته.
حقیقت تمثل که به چه حالت بوده است و جریان تمثل فرشتگان و اینکه این موجودات مجرد آیا تغییر بر آنها عارض می شود یا آنها منزه از تغییر هستند و امثال این گونه از سوالات در فرمایشات علامه طباطبایی و آقای جوادی در تسنیم بازگو شده و مورد واکاوی این حقیقت از جهت آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام انجام شده است که هم بحث بسیار دقیق و نیازمند علوم عقلی و معرفتی است وهم بحث تجریدی است که هر موجودی در وجود مختص به آن مورد بحث و بررسی قرار بگیرد .
نگاهی به پژوهشهای انجامشده درباره بررسی علم و عصمت در تفاسیر شیعه- فایل ۱۰