۳-۱- ۳-۱-۲-۱ وَلَا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ
زمانی که«عثمان» از«شیخ عبدالله» حکم ازدواج با«جاماکا» که از بت پرستی به مسیحیت گرویده است را میپرسد، او هم در جوابش میگوید«اَلشَّرعُ یَبِیحُ زَوَاجَکَ مِنهَا… لَکِن لَاتَنسَ أَنَّ مُسلِمَهَ خَیرٌ مِنهَا وَ لَو أَعجَبَتکَ…» (الکیلانی، ۲۰۰۵م ۲۱)که این قسمت از رمان با این آیهای از سوره بقره بینامتنی ضمنی دارد که میفرماید«وَلَا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ»(البقره/۲۲۱).
کیلانی در این قسمت متن غایب را وارد متن اصلی نموده است و مقداری آنرا تغییر داده است که در حیطهی بینامتنی ضمنی میگنجد.
۳-۱- ۳-۱-۲-۲ وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ
با توجه به اینکه«از بارزترین امکانات و توانایی های رمان قابلیت انتقال مضامین فکری است؛ بگونهای که این فرصت را برای نویسنده فراهم میکند که نظراتش را بیان داشته و آزاد از هرگونه قید و بندی به سوی اندیشهای خاص دعوت کند»(العرینی، ۱۹۸۹م ۲۷۱) میبینیم کیلانی نیز از این ویژگی به خوبی سود جسته است. او از زبان«عثمان» میگوید«خَرَجتُ اِلَی اَلشَّارِعِ، اَلمَدِینَهُ شَدِیدَهُ اَلرُّطُوبَهِ، وَ اَلکَآبَهُ تَجثِمُ عَلَی قَلبِی، وَ هُمُومُ اَلقَطعَانِ اَلَّتِی لَابُدَّ مِن بَیعِهِا تَبعَثُ اَلضَیقَ فِی نَفسِی، وَ تَذَکَّرتُ شِیخِی «عَبدَاَللهِ»… کَثِیراً مَا کَانَ یَحَدُّثُنَا عَنِ اَلصَبرِ وَ اَلإِعتِمَادِ عَلَی اَللهِ وَ أَنَّ أَرزَاقَنَا فِی اَلسَمَاءِ وَ هِیَ مَحسُوبَهٌ بِدِقَّهٍ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۳۵).
در این بخش که«عثمان» برای فروختن گوسفندهایش با فرد یهودی معامله میکند ولی میبیند که قیمت بسیار ناچیزی را به وی پیشنهاد میدهد و ناراحت و عصبانی از این بی انصافی از مهمانخانه خارج میشود، در این حال گفته های«شیخ عبدالله» در مورد صبر و توکل بر خدا و اینکه رزق در آسمانها بوده و مقدار آن و زمان بدست آوردنش هم نزد خداوند مشخص است، به یادش میآید. این قسمت با آیهای از سورهی ذاریات بینامتنی ضمنی دارد که میفرماید«وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»(الذاریات/۲۲).
این توجیهات ربانی در لحظات بحرانی، برگرفته از آیات قرآنند. کیلانی آیه را با کمی تغییر در متن خود گنجانده است و با آوردن نمونهی عملی آن را برای مخاطب ملموس ساخته است؛ کمی بعد از آن است که میگوید«قَد یَکُونُ اَلغَرِیبُ إِنَّنِی اِستَطَعتُ فِی اَلیَومِ اَلتَّالِی بَیعَ کُلَّ مَا عِندِی مِنَ اَلأَغنَامِ فِی خِلَالِ بِضعَ سَاعَاتٍ، فَقَد اِستَطَاعَ أَحَدُ اَلتُّجَّارِ اَلعَرَبِ أَن یَرشُدُنِی اِلَی مُتَعَهِّدِ لِلتَّغذِیَهِ فِی اَلجَیشِ وَ کَانَ اَلثَّمَنُ ضِعفَ مَا عَرَضَهُ اَلیَهَودِیُّ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۳۶).
۳-۱- ۳-۱-۲-۳ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ
فداکاری برای دعوت به سمت اسلام و نیز خود را به خطر انداختن در این راه و تحمل سختیها نیاز به مشوقی بزرگ دارد، یاد کردن از بهشت و استراحت دائمی و نعمتهای بیشمارش در هنگام فشار و سختی کالبدهای کوفته و خسته را تسلی میبخشد. «عثمان» در این رابطه میگوید«وَ شَرَّدتُ بِبَصَرِی إِلَی بَعِیدٍ وَ أَنَا أَردُدُ«أَنَا عَلَی مَوعِدِ مَعَ اَلجَنَّهِ …. حَدَّثَنِی شَیخِی عَن جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ ، تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ، وَ عَنِ الصَّالِحِینَ اَلَّذِینَ یَنعِمُونَ بِأَروَعِ ثَوَابٍ، بِرُؤیَهِ اللهِ، وَ أَنَا أَرَی اَلطَّرِیقَ جَیِّدَاً»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۳۸).
او زمانی که خود را برای رفتن به اعماق جنگلها و دشتها برای دعوت بومیان آن منطقه به دین اسلام آماده میکند این جملات به ذهنش خطور میکند که با آیاتی از قرآن که در مورد بهشت است بینامتنی دارد از آن جمله آیهای از سورهی آل عمران که میفرماید«وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»(آل عمران/۱۳۳).
این جملات در پایان (فصل ۵) قرار دارند، برای همین هم هست که در ابتدای فصل ششم او از خطرها و سختیهایی که فرد حامل رسالت را تهدید میکند یاد میکند و توانسته است تناسب زیبایی را ایجاد نماید«إِنَّ اِختِرِاقَ اَلغَابَاتِ الأُستُوَائِیَّهِ أَمرٌ مُثِیرٌ لِلغَایَهِ، وَ اَلضَّربُ فِی جَنَبَاتِهِا یَکمِنُ فِی طَیَّاتِهِ اَلمَوتِ، اَلنَّومُ فِیهَا مُلِیءَ بِالأَحلَامِ اَلمُزعِجَهِ، وَ اَلسَّیرُ نَهَارَاً یُورَثُ اَلقَلِقُ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۳۹)او همهی این سختیها را در راه دعوت مردم به ارزشهای اسلامی به جان میخرد. دعوتی که کیلانی آنرا در یک گفتگو میان«عثمان» و«عبدالرحیم» اینگونه تفسیر میکند«وَ تَنَهَّدَ، ثُمَّ قَالَ إِنَّ قِیمَهَ اَلحَیَاهِ فِی طَاعَهِ اَللهِ…
أَجَل…
مَا أَعظَمَ أَن یَأوِیَ اَلنَّاسُ جَمِیعَاً اِلَی طَاعَهِ اَللهِ…
وَ لِهَذَا نَقتَحِمُ اَلغَابَاتِ وَ نُغَالِبُ اَلمُشَاق…
أَشرَقَ وَجهُ عَبدِاَلرَّحِیمِ بِالفَرحَهِ اَلغَامِرَهِ وَ قَالَ أَنَا سَعِیدٌ جِدَّاً بِهَذِه اَلرِّحلَهِ اَلطَیِّبَهِ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۴۴).
۳-۱- ۳-۱-۲-۴أَرضُ اَللهِ وَاسِعَهٌ
اختلاف بین«عثمان» و پیرمرد مبشر بالا گرفته است و نهایتا او به عثمان میگوید که باید آن منطقه را ترک کند«و فَوَجِئنَا ذَاتَ مَسَاءٍ بِالأَبِ«تُوم» یَأتِی لِزِیَارَتِنَا، یَبدُو عَلَیهِ اَلضِّیقُ وَ اَلکَربُ….وَ جَلَسَ اِلَی جَوَارِی قَائِلَاً إِنَّ أَرضُ اَللهِ وَاسِعَهٌ…» (الکیلانی، ۲۰۰۵م ۵۷).
این جمله آخر با آیهای از سورهی عنکبوت بینامتنی دارد که میفرماید«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ»(العنکبوت/۵۶)البته در این جا کشیش با حالت تمسخر به آنها میگوید که این منطقه را ترک کرده و برای تبلیغ به جاهای دیگر بروند. به کار بردن این جمله که بخشی از یک آیه قرآن است توسط یک کشیش به این نکته هم اشاره دارد که معمولا مبلغین مسیحی در کار خود تاحدودی اطلاعاتی از سایر ادیان و به ویژه اسلام و قرآن کسب میکنند تا بتوانند در مجادلات خود برای غلبه بر طرف مقابل از آن بهره جویند. در اینجا متن غایب در ضد مفهوم خود بکار رفته است.
۳-۱- ۳-۱-۲-۵ قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ
کیلانی در فرصتهای مناسب از زبان«شیخ عبدالله» مفاهیم مورد نظر خود را بیان می کند، شخصیت«شیخ عبدالله» بگونهای است که این ظرفیت را دارد که مفاهیم با صراحت و وضوح بیشتری بیان شوند. زمانی که«عثمان» و«عبدالرحیم» به زندان میافتند، بعد از مدتی«شیخ عبدالله» هم دستگیر میشود. او در زندان جهت روحیه دادن به زندانیان و نیز آموزش این مفاهیم به آنان فرصتها را غنیمت میشمارد برای همین زمانی که یک تاجر که او هم مبارز بوده و به خاطر خیانت شریکش ورشکسته و دستگیر شده نزد او آمده و از بلایی که بر سر داراییهایش آمده میگوید. «شیخ عبدالله» اینگونه او را توجیه میکند
«- وَ تَرَبَّعَ شَیخُنَا وَ أَخَذَ یُرَتِّلُ بِضعَ آیَاتٍ مِنَ القُرآنِ الکَرِیمِ یَشرَحُ لِلمُؤمِنِینَ کَیفَ أَنَّ اَلآبَاءَ وَ اَلأَبنَاءَ وَ اَلأَموَالَ وَ اَلتِّجَارَهَ اَلَّتِی نَخشَی کَسَادَهَا إِذَا کَانَ هَذَا کُلُّهُ أَحَبَّ إِلَینَا مِن اَللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادِ فِی سَبِیلِهِ فَقُل عَلَی اَلدُّنیَا اَلعَفَاءَ، ثُمَّ قَالَ اَلشَّیخُ اَلتِّجَارَهُ اَلحَقَّهُ هِیَ اَلجَهَادُ فِی سَبِیلِ اَللهِ….
ثُمَّ اِتَّجَهَ شِیخُنُا مَرَّهً أُخرَی إِلَی اَلسَّمَاءِ وَ رَفَعَ کَفَّیهُ وَ هَتَفَ دَاعِیَاً اَلَّلهُمَّ لَا أَسأَلُکَ اَلرِّزقَ فَقَد فَرغَتُ مِنهُ، وَ لَکِنِّی أَسأَلُکَ اَلبَرَکَهَ فِیهِ…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۰۶).
این گفته ها با آیهای از سورهی توبه بینامتنی دارد که میفرماید «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»(التوبه/۲۶).
کیلانی در این میان مخاطب را به فداکاری در راه اسلام تشویق می کند، در تفسیر این آیه آمده است«این آیهی شریفه بزرگترین دلیل بر وجوب مقدم داشتن محبت خدا و پیامبرش بر محبت هرچیز دیگری است و دلیلی است بر اینکه این وعید شدید متوجه کسی خواهد بود که یکی از امور مذکور نزد او محبوب تر از خدا و پیامبر و جهاد کردن باشد»(السعدی،ج۱ ۷۷۶).
۳-۱- ۳-۱-۲-۶ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ
ابتدای (فصل ۲۰) که تقریبا اواخر رمان با این جمله«عثمان» آغاز میشود«لَم تَکُن رِحلَتُنَا تِلکَ خَالِیَهً مِنَ المُنغَصَّاتِ، وَ هَکَذَا اَلدُّنیَا فِی یَومٍ تَبتَسِمُ لَکَ وَ فِی یَومٍ آخَر تُکَشِّرُ لَکَ عَن أَنیَابِهَا وَ اَلمُؤمِنُ مُطَالِبٌ أَلَا یَفرَحُ بِمَا آتَاهُ وَ لَا یَیأَسُ عَلَی مَا فَاتَهُ، وَ أَن یَهِیءُ نَفسَهَ لِلنِّجَاحِ وَ اَلفَشَلِ، وَ اَلرَّضَا وَ اَلسَّخطِ وَ اَلشَّقَاءِ وَ اَلنَّعِیمِ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۳۸).
«عثمان» با این جملات به فراز و نشیبهایی که برسرش گذشته است اشاره دارد، روزهای خوش زندگی در شهرشان، تجارت، اسارت و تبلیغ و عشق و خطرات، رهایی از زندان و…، از این فصل تا آخر رمان شرح نبردهای مبارزان نیجریه با جدایی طلبان است که«عثمان» هم در آن شرکت دارد.
جملات«عثمان» با آیاتی سوره حدید بینامتنی ضمنی دارد که میفرماید«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ*لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»(الحدید/۲۳-۲۲)، اینگونه است که کیلانی در قالب رمان این مفاهیم والا را به خواننده اش القاء میکند، نکتهی مهمی که گاه از آن غفلت میشود این است که«رمان رسالت بزرگی در زمنیهی اندیشه و دعوت به سوی خدا دارد، و تجربهای سرشار از احساس و الهام و توجیه غیر مستقیم و یا تشویق است»(فریج،۱۹۷۱).
۳-۱-۳-۲ بینامتنی داستانهای قرآن
کیلانی بسیار از داستانهای قرآن تاثیر گرفته است، او در این رابطه میگوید«وجود داستان در قرآن کریم با اشکال و مضامین زیادش مدرسهای حقیقی برای داستان نویس مسلمان به شمار میآید، داستانهای قرآن برخی کوتاه و برخی بلند بوده و در آنها گفتگو و به تصویر کشیدن حرکات شخصیت وجود دارد، همانطوری که از وضوح و قاطعیت برخوردارند»(المجتمع، ۱۹۸۶). او در رمانهایش نیز به صورت بینامتنی به داستانهای پیامبران اشاراتی داشته است و بیشتر برای تفسیر یک حادثه آن را بکار برده و خواننده را به موقعیت مشابه در زندگی پیامبران و عملکرد آنان رهنمون ساخته است. او به ترتیب داستانهای حضرت موسی، نوح، یوسف، یونس علیهم السلام را در رمان«عمالقه الشمال» ذکر کرده و هریک را برای هدف خاص خود آورده است که در زیر بدان اشاره میشود.
۳-۱-۳-۲-۱ داستان حضرت موسی (ع)
زمانی که پس از کشتن احمدو بیللو«ایرونسی» توانست کنترل مناطق شمالی را بدست بگیرد، غم و اندوه سراسر این منطقه را در برگرفت. کیلانی با تصویرگری هنرمندانه در ابتدای(فصل۱۰) این امر را بیان نموده است؛ زمانی که همهی مبارزان در ناراحتی هستند و امنیت از مسلمانان سلب شده و نا امیدی سایهاش را بر این شهر گسترانده است، در این وضع«عثمان» نزد«شیخ عبدالله» میرود و او هم مانند همیشه توجیهاتی برگرفته از قرآن را برای او بیان میکند«هَل تَذَکَرُونَ؟؟ إِنَّ عَصَا وَاحِدَهٌ قَهَرَت جَیشَاً یُعَدُّ بِالآلَافِ …تِلکَ عَصَا مُوسَی وَ جَیشُ فِرعُون اَلجَرَّارُ… وَ اَلشُّهَدَاءُ هُم اَلنُّخبَهُ اَلمُمتَازَهُ اَلَّتِی یَختَارُهَا اَللهُ…سَأَرَاکُم غَدَاً تَسِیرُونَ فِی اَلطُّرُقَاتِ وَ تَعلِنُونَ کَلِمَهَ اَلحَقِّ… جَمَاعَاتٌ وَ فُرَادَی وَ لَا تَرهَبُوا اَلحَدِیدَ وَ اَلنَّارَ…. عَزِیمَهُ اَلمُؤمِنِ أَقوَی مِن اَلحَدِیدِ وَ أَقوَی مِن اَلنَّارِ… اِنطَلِقُوا یَغفِرُ اَللهَ لَکُم»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۷۱).
در این قسمت«شیخ عبدالله» سعی دارد در این اوضاع نابسامان و در اوج ناراحتی و نگرانی و بیم، اطرافیان خودش را آرام کرده و حتمی بودن یاری خدا را به آنان یادآوری کند برای همین داستان موسی را یادآور میشود. در این داستان میبینیم که چگونه با وجود اینکه بنی اسرائیل در نهایت ضعف بودند و در مقابل هم طغیان فرعون به اوج رسیده و همهی امکانات و افراد خود را برای نابودی موسی و پیروانش بسیج کرده بود، اما باز یاری خداوند شامل حال آنها شد و سرانجام فرعون و دار و دستهاش نابود شدند.
در این بخش به قسمتی از داستان حضرت موسی - علیه السلام- در قرآن اشاره دارد که سپاه فرعون به تعقیب بنی اسرائیل میپردازد، خداوند متعال میفرماید«فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ*فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ*قَالَ کَلا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ*فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ*وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الآخَرِینَ*وَأَنْجَیْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ*ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِینَ»(الشعراء/۶۴-۶۰).
۳-۱-۳-۲-۲ داستان حضرت نوح (ع)
در این رمان میبینیم که وطن به اسارت نااهلان افتاده و آزاد کردنش از دست این سرسپردگان استعمار و عاملان فساد تلاش مستمر، عزم راسخ و شکیبایی و صبر می طلبد. مبارزه با طغیان وفساد در ظاهر نوعی آشفتگی در اوضاع ایجاد میکند که به فتنه شبیه است اما این فتنه همیشه ویرانگر نیست، گاه ثمرهاش بسیار زیاد و مبدأ تحول ریشهای در اوضاع خواهد بود، نویسنده از زبان«شیخ عبدالله» نقل میکند«عَاشَ نُوحُ عَلَیه اَلسَّلَامُ یَدعُو بَینَ قَومِه أَلفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمسِینَ عَامَاً… وَ لَم یَکُن اَلطُّوفَانُ شَرَّاً، بَل کَانَ عَمَلِیَّهَ تَنقِیهِ لِلشَوَائِبِ… وَ کَانَ اِختِیَارَاً… لَم یَرغِمُ نُوحُ أَحَدَاً عَلَی اَلرَّکُوبِ فِی سَفِینَتِهِ… اِختَارَ اَلأَشرَارُ مَصِیرَهُم وَ هَدَی اَللهَ اَلأَخیَارَ اِلَی مَصِیرٍ آخَر… عِندَمَا قَالَ اَللهَ«وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِیَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» عِندَمَا حَدَثَ ذَلِکَ… وَلَدَ مُجتَمُعُ اَلصَّفوَهِ اَلطَّاهِرَهِ… اَلَّتِی تَعرِفَ حَقَّ اَللهِ …
قُلتُ لِشِیخِی فِی شَیءٍ مِن اَلضَّیقِ وَ مَتَی یَأتِی اَلطُّوفَانُ یَا مَولَایَ؟
إِنَّهُم یَرُونَهُ بَعِیدَاً وَ نَرَاهُ قَرِیبَاً…»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۰۵).
در این قسمت هم«شیخ عبدالله» برای امیدوار کردن مبارزان داستان نوح را برایشان بازگو میکند و از طوفان نوح صحبت میکند که چگونه در نهایت به نفع مؤمنان پایان یافت. این بار طوفانی که در نیجریه وزیدن گرفته، از نوعی دیگر است، طوفان آشوب و جنگ و اختلاف، اما با این وجود هم نشانهای از عنایت خداوند برای پاک شدن این سرزمین از مستعمران و مزدواران آنهاست.
«شیخ عبدالله» آیات مربوط به داستان نوح را نیز در میان سخنان خود برای آنان می خواند، از جمله بخشی از داستان نوح در سورهی عنکبوت که در آن خداوند متعال میفرماید«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ* فَأَنْجَیْنَاهُ وَ أَصْحَابَ السَّفِینَهِ وَ جَعَلْنَاهَا آیَهً لِلْعَالَمِینَ»(العنکبوت/۱۵-۱۴) که به صبر و پایداری نوح در دعوت و اصلاح و نیز سرانجام شوم کفار اشاره دارد.
همچنین آیهای از سورهی هود در مورد داستان نوح -علیه السلام- که از پایان طوفان و نابودی کفار بحث میکند«وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِیَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(هود/۴۴) این طوفان اشرار و مفسدان را نابود ساخت و در نهایت جز پاکان و مصلحان باقی نماندند. نویسنده هم در ورای بکارگیری این داستان خواسته است به همین نکته اشاره کند.
در این بخش شاهد بینامتنی مستقیم با آیات قرآن نیز بودیم که کیلانی در اثنای اشاره به داستان پیامبران این آیات را نیز به صورت صریح در متن رمان آورده است. علاوه بر دو آیهی مذکور، دو آیه هم از سورهی معارج میآورد که خداوند میفرماید«إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا*وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»(المعارج/۷-۶)، این آیات در مورد این مطلب است که کفار وقوع قیامت و عذاب الهی را دور میپندارند اما نزد خداوند بسیار نزدیک است. البته کیلانی آنها را برای اشاره به نزدیک بودن طوفان بکارگرفته است.
۳-۱-۳-۲-۳ داستان حضرت یوسف (ع)
زندان از جمله آزمایشها و سختیهایی است که در راه انسان مؤمن مصلح قرار دارد، و در طول تاریخ هم یکی از راهکارهایی بوده که طاغوتیان آن رابرای مقابله با مصلحان بکارگرفتهاند، زمانی که فرد به زندان میافتد مشقتهای زیادی متحمل میشود. این است که حکمت از این سختیها برای فرد زندانی جای سوال میشود، «عثمان» میگوید«قُلتُ لِشِیخِی أَ کَانَ مِن اَلضَّرُورِیِّ أَن یُسَاقَ یُوسُف عَلِیهِ اَلسَّلَامُ اِلَی اَلسِّجنِ؟
إِرَادَهُ اَللهِ لَا تُنَاقِش یَا«عُثمَانُ» … وَ لَاتَسأَلُنِی مَرَّهً أُخرَی أَ کَانَ مِن اَلضَّرُورِیِّ أَن یُبَاعَ بِدَارِهم مَعدُودَهٍ وَ یُصبِحُ عَبدَاً… کُلُّ مَا یُمکِنُنِی قَولُه هُوَ أَنَّ اَلاِبتَلَاءَ هُوَ اَلآخِرُ نِعمُهٍ قَد یَنعِمُ بِهَا اَللهُ عَلَی عِبَادِهِ اَلصَّالِحِینَ … اَلعَبرَهُ بِالطَّاعَهِ … اَلعَبرَهُ بِالنَّتِیجَهِ
وَ سَادَ فَترَهً صَمتُ قَالَ شِیخِی بَعدَهَا أَلَا یُمکِنُ أَن تَکُونَ اَلفِتنَهُ اَلَّتِی تَعرِضُ لَهَا یُوسُفَ عَلَی یَدِ زَوجَهِ اَلعَزِیزِ أَعنَفَ مِن لِیَالِی اَلسِّجنِ وَ أَشَقَّ مِن أَیَّامِ اَلعُبُودِیَّهِ بِالنِّسبَهِ لِیُوسُفِ؟؟
قُلتُ فِی دَهشَهٍ لَا أَعرِفُ…
إِنَّ کَیدَهُنَّ عَظِیمٌ…
وَ دَانَت لِیُوسُف رِحَابُ مِصرِ أَتَدرِی لِمَاذَا؟؟
لِمَاذَا؟؟
کَانَ فِی سِجنِهِ اَلأَسوَدِ یَدعُو إِلَی اَللهِ وَ یَقُولُ«یَا صَاحِبَیِ اَلسِّجنِ أَربَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَم اَللهُ اَلوَاحِدُ اَلقَهَّارُ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۰۷)
داستان یوسف علیه السلام همواره در آثار ادبی مورد الهام قرار گرفته است و کیلانی هم در قسمتی از رمان که«عثمان» و«شیخ عبدالله» و«عبدالرحیم» به زندان میافتند در جای مناسب آن را در راستای توجیه فکری مخاطب مورد استفاده قرار میدهد و از طریق آن پندهایی که از آن گرفته میشود را عرضه میدارد. این داستان بهترین نمونه از آزمایش زندان است، کیلانی در این قسمت به این نکته اشاره دارد که این آزمایش در نهایت به نفع یوسف-علیه السلام-تمام شده و در نتیجهی صبر، پایداری بر تبلیغ و حقگویی سرزمین مصر تحت سلطهی او درآمد. او این آیهای از سورهی یوسف را هم از زبان شیخ میآورد که در مورد دعوت و تبلیغ توحیدی یوسف-علیه السلام- در زندان است که به دو نفری که همراه وی زندانی شده بودند میفرماید«یَاصَاحِبَیِ السِّجْنِ أ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»(یوسف/۳۹).
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی با موضوع تحلیل بینامتنی دینی در رمان های «عمالقه الشمال» و «لیالی ...