در مقایسه اشعار اجتماعی مهدی اخوان و مهدی جواهری می توان گفت که مهم ترین وجه مشترک این دو شعر این است که هر دو دارای بار اجتماعی یا همان جهت گیری اجتماعی هستند. در بنیاد، اعتبار جواهری و اخوان بیشتر به دیدگاه اجتماعی آن هاست. البته جواهری گرایش هایی اجتماعی ـ سیاسی نیز در شعر خود ابراز نموده است. اما زود آشکار می شود که مسئله آن ها یک مسئله جمعی و احساس آن ها یک احساس مشترک است.
از ظلمت ِ رمیده خبر میدهد سحر شب رفت و با سپیده خبر میدهد سحر در چاه ِ بیم، امید به ماه ِ ندیده داشت و اینک ز مهر ِ دیده خبر میدهد سحر از اختر ِ شبان، رمه شب رمید و رفت وز رفته و رمیده خبر میدهد سحر زنگار خورد جوشن ِ شب را، به نوشخند از تیغ ِ آبدیده خبر میدهد سحر باز از حریق ِ بیشه خاکسترین فلق آتش به جان خریده خبر میدهد سحر از غمز و ناز انجم و از رمز و راز ِ شب بس دیده و شنیده خبر میدهد سحر نطع ِ شَبَق مرصع و خنجر زُمُرّداب با حنجر ِ بریده خبر میدهد سحر بس شد شهید ِ پرده شبها، شهابها و آن پردهها دریده خبر میدهد سحر آه، آن پریده رنگ که بود و چه شد، کز او رنگش ز ِ رخ پریده خبر میدهد سحر؟ چاووشخوان ِ قافله روشنان، امید! از ظلمت ِ رمیده خبر میدهد سحر (اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۵۶) |
البته ممکن است این گرایش و ویژگی برای بسیاری جذابیتی نداشته باشد یا این که به دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی، این رویکرد محبوبیت خود را از دست بدهد، چنان که در برهه ای از دوران ما، با افزایش گرایش های عرفانی توجه به اشعار سپهری بیشتر شد که شاید بتوان آن را نشانه سرخوردگی مردم از «گفتمان های اجتماعی» یا نشانه فقدان چنین گفتمانی دانست. وقتی که ما برای نمونه مهدی اخوان را با جواهری مقایسه می کنیم می بینیم آن چه که آن ها را بیش از هر چیز از یکدیگر متمایز می کند و به شخصیت هنری آن ها شکل می دهد رویکردی است که آن ها به جهان و به زندگی دارند.
حال ممکن است چنان یکی را بر دیگری ترجیح دهیم که آن دو را قابل مقایسه ندانیم یا این که کار هر دو را بخشی از ادبیات بدانیم که مکمل یکدیگرند.
۴ ـ ۲ ـ ۱ ـ تفاوت در مضمون پردازی
اما تفاوت ها: در شعر جواهری گاه تعقیدها (پیچیدگی ها)ی معنایی وجود دارد که از پیچیدگی زبانی شعر وی ناشی می شود و این مسئله دریافت ها را از شعر او متفاوت می کند.
جواهری با حذف هایی از این دست، دست به زیبایی آفرینی و ساختار شکنی زده است اما در این جا ممکن است به نظر برسد که گویا چیزی کم است و حذف چندان به جایی نبوده است. همچنین ممکن است به نظر برسد که بخش دوم شعر که شاعر وضعیت زندگی و محیط خود را به گونه ای نمادین توصیف می کند یک جمله خیلی طولانی است، اما از منظری دیگر این پیچیدگی های بیرونی می تواند به متانت و استحکام درونی شعر کمک کرده باشد. یعنی آن چه در ظاهر نقص به شمار می رود در واقع یک حسن بزرگ باشد.
آن هم به این دلیل که اخوان قصد مضمون پروری یا زبان بازی نداشته است. شعرهای خوب اخوان به قول خودش «قصه درد است/ شعر نیست» یا دست کم این که مضمون گرایی و فرمالیسم محض نیست. اگر همین شعر «آنک ببین» را بررسی کنیم می بینیم که هر مصراع آن پر است از آرایه های لفظی و معنوی و او در آوردن قافیه و ردیف بی اندازه راحت است. انگار راحت ترین کار برای او همین است:
اوصاف ِ این همیشه همان، تا که بودهام از بی غمان ِ رنگ نگر، این شنودهام: بر لوح ِ دودفام ِ سحر، صبح ِ آتشین شنگرف تا اقاصی ِ زنگار گسترد اما شنیده کی بَرَدَم دیدهها ز یاد کاین کهنه زخمِ زرد، به هر روز بامداد سر واکند به مشرق و خوناب و زهر و درد تا مغرب ِ قلمرو ِ تکرار گسترد صبح است و باز میدمد از خاور آفتاب گفتند هر کسی نگرد نقش ِ خود در آب زین رو چو من به صبح، هزاران تفو فکن نفرت بر این سُتور ِ زر افسار گسترد (اخوان ثالث، ۱۳۹۰: ۲۲) |