بر حسب اینکه پوشانیدن صورت ودستها را از مچ به پایین واجب باشد یا نباشد دو فلسفه کاملا متفاوت پیدا می کند اگر پوشانیدن صورت و دستها از مچ را لازم بدانیم در حقیقت طرفدار فلسفه پرده نشینی وخانه نشینی زن خواهیم بود. ولی اگر زن راموظف به پوشانیدن تمام بدن به استثنائ صورت و دستها از مچ و نیز عدم خودآرایی در نزد نامحرمان نماییم.ود رنقطه مقابل مردان را هم به عفت چشم و ترک نظر حرام موظف بدانیم آنگاه طرفدار فلسفه دیگری هستیم وآن این است که لزومی ندارد که زن حتما خانه نشین و پرد ه نشین باشد بلکه زن می تواند با احساس امنیت به انواع فعالیتهای اجتماعی بپردازد وهم چنین به لحاظ حقوقی نیز الزام زن به پوشاندن چهره و دو دست از مچ خلاف حقوق وآزادی های فردی است چرا که این امر باعث محرومیت زن از بسیاری از فعالیت وحقوق انسانی می شود و ازسوی دیگر پوشانیدن چهره و دودست از مچ ،برای حضور بانوان در محاکم،اقامه شهادت ،ازدواج آنها و حتی قراردادهای خصوصی آنان با غیرو… مساله ساز شده وقطعا محاکم،ضابطین دادگستری و سایر دستگاه های ذیربط را بامشکلات مهمی روبرو خواهد کرد.
مبحث دوم:حکم حجاب و خودآرایی در اسلام وحدود آنها
گفتار اول:حکم پوشش در اسلام وسیره بزرگان دین
بی شک، پوشش زن در برابر مردان نامحرم، یکی از ضروریات دین اسلام است که درباره جنبه اسلامی آن نمی توان تردیدی به خود راه داد. در قرآن کریم و روایات وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)و ائمه معصومین (علیهم السلام) و نیز در کلمات فقها، به وجوب و کیفیت آن تصریح شده است.
حجاب در ادیان گذشته نیز وجود داشته است، ولی این حکم در دین اسلام بسیار مترقی تر است، زیرا در این دین، از افراط و تفریط هایی که در مورد پوشش زنان در ادیان و اقوام گذشته وجود داشته، اجتناب شده و برای حجاب، حدی متناسب با غرایز انسانی در نظر گرفته شده است. حجاب اسلامی به معنای حبس زن در خانه و دوری از شرکت در مسائل اجتماعی نیست، بلکه بدین معناست که زن در معاشرت خود با مردان بیگانه عفت و حیا پیشه کند، موی سر و اندام خویش را بپوشاند و از جلوه گری و خودنمایی بپرهیزد.
مرحوم شهید مطهری در این باره می فرماید: «اسلام می گوید: نه حبس نه اختلاط، بلکه حریم. سنت جاری مسلمین از زمان رسول خدا همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی شدند، ولی همواره اصل «حریم» رعایت شده است. در مساجد و مجامع، حتی در کوچه و معبر، زن با مرد مختلط نبوده است.»[۶۷]
بند اول:حجـاب در قـرآن
در قرآن کریم در مورد حجاب و قانونمندی روابط زن و مرد، دو دسته آیه وجود دارد. دسته اول آیاتی که در مورد وجوب حجاب و پوشش ظاهری و حد و کیفیت آن نازل شده است؛ و دسته دوم آیاتی که نوع رابطه بین مرد و زن نامحرم را بیان می کند و آنان را از کارهایی که عفت و پاکدامنی شان را تهدید می کند، برحذر می دارد، که در ذیل می آید.
مسئله حجاب در دو سوره از سوره های قرآن مطرح شده است. ابتدا این نکته به طور اجمال در سوره احزاب آیه ۵۹ مطرح شده،[۶۸] و سپس با تفصیل بیشتر در سوره نور آمده است:
« و َقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ وَلَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُوْلِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».
« به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آن چه طبعاً از آن پیداست، و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمت کاران مرد که [از زن ]بی نیازند یا کودکانی که بر عورت های زنان وقوف حاصل نکرده اند آشکار نکنند و پاهای خود را [به گونه ای به زمین ]نکوبند تا آنچه از زینت شان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان!همگی [از مرد و زن ]به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید».
« وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ أَن یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَات بِزِینَه وَ أَن یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»
« و بر زنان از کار افتاده ای که [دیگر ]امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند [به شرطی که] زینتی را آشکار نکنند، و عفت ورزیدن برای آن ها بهتر است و خدا شنوای داناست.»
گزارش های تاریخی حاکی از آن است که مسلمانان بعد از نزول این آیات، رویه متفاوتی را پیش گرفتند و با شنیدن این آیات به ضرورت ایجاد تغییرات و دگرگونی هایی در چگونگی پوشش زنان پی بردند و به همین دلیل بعد از نزول این آیات، زنان با پوشش های متفاوتی در اجتماع حاضر می شدند.
از آنچه گذشت معلوم می شود که برداشت مردم از این آیات، ضرورت تجدید نظر در چگونگی حضور زنان در اجتماع و بین نامحرمان بود.
فقها و مفسران نیز مفاد این آیات را وجوب پوشش خاص برای زنان در برابر مردان نامحرم دانسته اند.[۶۹] در محدوده دلالت آیات، ۳۲ـ۳۳ و ۵۳ سوره احزاب نیز بین مفسران اختلاف است. از ظاهر آیه چنین استنباط می شود که آیه مختص زنان پیامبر(ص) است و دستورات خاصی برای آنان به دلیل موقعیت ویژه آنها ذکر شده است. چنان که استاد مطهری(ره) در پاسخ نقدهایی بر کتاب مسأله حجاب می نویسد:
«جمله (قرن فی بیوتکن) اولاً به عقیده من جمله اختصاصی است و زنان پیغمبر، آنها که مقیّد به اجرای دستور بودند، از این جمله چنین فهمیدند که دستوری اختصاصی است، و لهذا حتّی از مسافرت احتراز داشتند. و به علاوه قطعاً مفاد آیه این نیست که از خانه بیرون نروید، به مسجد و زیارت دوستان و ارحام هم نروید، مقصود این است که به کاری که مستلزم این باشد که از حرام پیغمبر خارج شوید دست نزنید؛ نظیر کاری که عایشه کرد. به هر حال آیه (قرن فی بیوتکن) نیز دستور پرده نشینی نیست، نه برای زنان پیغمبر و نه برای غیرآنها».[۷۰] استاد درکتاب مسأله حجاب چنین می نویسد:
«اسلام عنایت خاصی داشته است که زنان پیغمبر چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان درخانههای خود بمانند, و در این جهت بیشتر منظورهای اجتماعی و سیاسی در کار بوده است… اسلام میخواسته است (امهات المؤمنین) که خواه ناخواه احترام زیادی درمیان مسلمانان داشتند ازاحترام خودسوء استفاده نکنندو احیاناً ابزارعناصر خودخواه و ماجراجو درمسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند.»[۷۱]
به نظر می رسد اگر بخواهیم این جمله را در فضای سیاسی و اجتماعی ذکر شده در بالا معنی کنیم چنین برداشت می شود که خداوند به زنان پیامبر(ص) دستور می دهد که در برابر منافقان بیمار دل در کلام خضوع نداشته باشند, زیرا آنان ممکن است مطامع سیاسی زیادی در سرداشته باشند. یعنی منافقان و بیماردلان برای رسیدن به مطامع سیاسی خود سعی داشته اند از زنان پیامبر(ص) سوء استفاده کنند و با آنها از درِ مذاکره و سازش وارد شوند و قرآن با این بیان, زنان پیامبر(ص) را از هرگونه مداهنه نهی کرده است و به آنها دستور داده که در برابر منافقان در کلام خضوع نداشته باشند. اما از سوی دیگر در قسمت بعد آیه تصریح می کند که با آنان پسندیده سخن گویند یعنی نه سازش کنند و نه کلام زشتی بر زبان آورند که منافقان را علیه مسلمانان گستاخ سازد.
به طور کلی در مورد این بخش از آیه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
-
- مقصود قرآن از مورد خطاب قراردادن زنان پیامبر(ص) توجه به موقعیت خاص سیاسی آنها بوده است. در طول تاریخ گاهی همسران زعما و رهبران هر قومی از موقعیت ویژه سیاسی خود سوء استفاده کرده اند یا منشأ تغییراتی در سطح جامعه شده اند. شواهدی از این دست در تاریخ صدراسلام نیز وجود دارد. نقش عایشه در جنگ جمل و در بازگشت سپاه اسامه بن زید از جُرف به مدینه در واپسین روزهای زندگی پیامبر از این جمله است. همچنین زنان سران و بزرگان قبایل چه قبل از اسلام یا بعد از اسلام در جنگها حضور داشته به طرق مختلف به تهییج سپاهیان می پرداختند; از جمله هند همسر ابوسفیان در جنگ احد, و نیز سایر دشمنی ها با پیامبر(ص).
-
- اگر قرار بود این تکالیف در آیه برای سایر زنان نیز استنباط شود, عبارتی در آیه برای تأکید بیشتر آورده می شد, در صورتی که هیچ اشاره ای به زنان دیگر در آیه دیده نمی شود (نظیر عبارت نساء المؤمنین در آیه جلابیب)
-
- در آیات دیگر قرآن نیز نشانه ای بر فراگیر بودن این دستورات نیست.
-
- خداوند در آیات دیگر قرآن نیز توجه ویژه خود را به زنان پیامبر(ص) به سبب موقعیت خاص ایشان نشان داده است; مثلاً وقتی بعضی مسلمانان مطرح می کنند که پس از رحلت پیامبر(ص) زنان ایشان را به عقد خود درمی آورند, در آیه ای ازدواج همسران پیامبر را غیرمجاز می شمارد. شاید این دستور که از ویژگیهای آنان است به این دلیل صادر شده که مورد سوء استفاده قرار نگیرند.
بند دوم:دیـدگـاه مفسـران
در ادامه بحث به تفاسیر مختلف مراجعه می کنیم تا ببینیم درباره این دستورات چه برداشتهایی ارائه شده و تا چه اندازه روایات به تأیید این برداشتها پرداخته اند؟
ابوالفتوح رازی در تفسیر روض الجنان و روح الجنان می نویسد:
«نباید تا خضوع کنید در سخن گفتن با مردان… پس طمع کند آن کس که در دل او ریبتی و تهمتی باشد و ضعیف اعتقاد و بصیرت باشد در دین. و گفتند: مرض به معنای فجور است در آیت (و قلن قولاً معروفاً) و بگویی گفتاری درشت درست. در خبر است که بعضی از زنان صحابه چون این آیت آمد, چون مردی به در سرای ایشان آواز دادی و در سرای مردی نبودی تا جواب دهد, آن زن انگشت در دهن نهادی و آوازی منکر کردی منفّر برای این آیت را.»[۷۲]
در تفسیر مجمع البیان نیز آمده است:
«صدای خود را نازک نکنید و با مردان به نرمی حرف نزنید و با بیگانگان روبرو سخن نگویید که به طمع آنها بینجامد, پس مانند زنی باشید که اظهار تمایل به مردان می کنید. قتاده گوید: پس طمع کند آن که در دل او بیماری نفاق است. عکرمه گوید: آن که در دلش شهوت زناست و بعضی گفته اند: که برای زن مستحب است وقتی با بیگانه صحبت می کند صدای خود را خشن و کلفت نماید; برای اینکه این دور از طمع و ریبه و شهوت است (و قلن قولاً معروفاً) و بگویید سخن پسندیده; یعنی سخنی مستقیم و نیکو که بری از تهمت و دور از ریبه و موافق با دین و اسلام است.»[۷۳]
علامه طباطبایی در المیزان می نویسد:
«فرموده پس در سخن خضوع نکنید (و چون سایر زنان آهنگ صدا را فریبنده نسازید) و درخانه های خود بنشینید و کرشمه و ناز مکنید… و خضوع در کلام به معنای این است که در برابر مردان, آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیالهای شیطانی نموده, شهوتش را برانگیزانند و در نتیجه آن مردی که در دل بیمار است به طمع بیفتد. و منظور از بیماری دل، نداشتن نیروی ایمان است؛ آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات باز می دارد (و قلن قولاً معروفاً)؛ یعنی سخن معمول و مستقیم بگویید؛ سخنی که شرع وعرف اسلامی(نه هرعرفی) آن را پسندیده دارد، و آن سخنی است که تنها مدلول خودرابرساند. نهاینکهکرشمه وناز را برآن بیفزایی، تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود.»[۷۴]
در تفسیر نمونه نیز چنین می نویسد:
«می فرماید: بنابراین به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند… بلکه به هنگام سخن گفتن, جدی و خشک و به طور معمول سخن بگویید, نه همچون زنان کم شخصیت که سعی دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصی است که افراد شهوت ران را به فکر گناه می افکند سخن بگویید.»[۷۵]
چنان که در تفاسیری که یادشده و بسیاری دیگر از تفاسیر دیده می شود، بیشتر مفسران یک جمله را تکرار کرده اند و آن اینکه خضوع در قول، یعنی نازک کردن صدا و با ناز و کرشمه سخن گفتن؛ و در این میان اجزاء دیگر جمله را مورد نظر قرار نداده اند، چنان که روایتی نیز در تأیید این برداشت نیاورده اند.
بند سوم:دلایـل روایـی
روایات متعددی نیز گویای این نکته اند که حجاب در زمان رسول خدا واجب شد و آن جناب با کسانی که خود را با وضعیت جدید وفق نداده بودند و هنوز از پوشش مرسوم گذشته استفاده می کردند برخورد می کرد و تذکر می داد.
در روایاتی از سوی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) محدوده حجاب بیان شده است. به عنوان نمونه در روایتی آمده است که نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشکار کرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد[۷۶] (جلباب) و چادر (ازار)[۷۷].
شیخ صدوق به سند خود از امام صادق(علیه السلام) و آن حضرت از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کنند که آن حضرت فرمود:
«روانیست زنیکه به دوران عادت ماهانهبلوغ رسیده موی جلوی سر وگیسوان خود را آشکار کند.» [۷۸]
در روایت دیگریآمده است که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) چند قواره پارچه آوردند. پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن وقسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.[۷۹]
برخی روایات نشان می دهد زنانی که خود را با وضع جدید تطبیق نداده بودنـد مـورد اعتـراض قـرار می گرفتند. عایشه می گوید: دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز وارد شد و هنگامی که او را دید از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول الله این دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پیامبر فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود موضع دیگری را نمایان کند.[۸۰]
این روایات اگر چه از نظر سند و دلالت نیازمند بررسی است، اما روی هم رفته حاکی از پشتوانه دینی حجاب است..
بند چهارم:حجـاب از دیـدگـاه عقـل[۸۱]
لزوم پوشش از نظر عقل، نیاز به توضیح ندارد؛ چرا که هر عقل سلیم آنچه را که برای انسان مایه کرامت و حفظ از انحرافات و بیهودگی و پوچیهاست، موجب استواری انسان میداند و آنچه را که باعث فساد اخلاقی و پیامدهای شوم برهنگی میشود، مذموم و ناپسند. این یک مطلب وجدانی عقلی است که به اصطلاح «نباساتها معها»؛ دلیلش همراه خودش است. عقل چون چراغی تابان است که زشتیها و نیکیها را نشان میدهد، عوامل خوشبختی و بدبختی راه را مشخص میکند. بنابراین، حجاب یک وسیله بسیار لازم و شایسته برای زنان و مردان است و به طور کلی، هر چیزی که مایه انحراف و فساد است، عقل آن را حرام میداند و هر چیزی که باعث رشد و تکامل وسلامتی فرد وجامعه است، عقل آن را شایسته و انسان را بر انجام آن ملزم میسازد.
خصلتحیا یکی ازشعبههای عقل است. وجود حیا درانسان اورا به سوی حفظ پوشش وعفت عمومی دعوت میکند وبه عکس، بیحیایی که ازشعبههای جهل است، انسان را به برهنگی وبیعفتی فرا میخواند.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام میفرماید: «خداوند به آدم علیهالسلام وحی کرد: من تو را به انتخاب یکی از سه صفت عقل، حیا و دین مخیر نمودم؛ یکی از آنها را انتخاب نما و صفت دیگر را رها کن. آدم عرض کرد« من عقل را برگزیدم. خداوند توسط جبرئیل به حیا ودین فرمود: از عقل جدا گردید و او را به خودش واگذارید. آنها به جبرئیل گفتند: ما از سوی خدا فرمان داده شدهایم که از عقل جدا نگردیم! هرجا که عقل باشد ما همراه آن هستیم. جبرئیل گفت: چنین باشد».