تنظیم هیجانی فرایندهایی هستند که به افراد کمک می کنند تا بتوانند هیجانات لازم را در خود ایجاد کنند، اینکه چگونه آنها را ابراز نمایند، و به چه شکلی از آنها استفاده کنند. به اعتقاد محققان، چگونگی ارزیابی و تفکر فرد هنگام روبرو شدن با حادثه منفی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ به عبارت دیگر برداشت و تحلیل افراد از موقعیتها در تنظیم هیجانات آنها نقش اساسی دارد. راهبردهای تنظیم شناختی هیجانات به افراد کمک می کنند تا برانگیختگیها و هیجانهای منفی را تنظیم کنند (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
در تعریف دیگری فوسکا (۲۰۰۸؛ به نقل از حسینی و خیر، ۱۳۸۹) تنظیم هیجانی را به عنوان یک فرایند محوری برای همه جنبه های عملکرد انسان میدانند که نقش حیاتی در شیوه هایی که افراد با تجارب استرس زا مقابله، و شادی را تجربه می کنند، ایفا می کند. تنظیم هیجانی دلالتهای بالینی مهمی دارد، روشهایی که افراد هیجانهای شان را مدیریت می کنند، عملکرد روانشناختیشان را مثل (مشکلات بیرونی و مشکلات درونی) متأثر میسازند.
در حالیکه تعاریف تنظیم هیجانی متنوعاند، نظریه پردازان متفاوت مطرح کردهاند که تنظیم هیجانی مؤثر شامل ۳ مهارت است: ۱) آگاهی– ارزیابی، ۲) تنظیم و ۳) استفاده سازگارانه و انطباقی از هیجانات (آگرا- ویلسون و جکسون[۹۱]، ۲۰۱۱).
گراتز و روئمر (۲۰۰۴) تنظیم هیجانی را در برگیرندهی شش مؤلفه میدانند شامل: الف) نپذیرفتن پاسخ های هیجانی ب) دشواری در انجام رفتار هدفمند، ج) دشواری در کنترل تکانه، د) فقدان آگاهی هیجانی، ه)دسترسی محدود به راهبردهای نظم بخشی هیجانی، و)دسترسی محدود به راهبردهای نظم بخشی هیجانی، ز) عدم وضوح هیجانی
به لحاظ نظری، متغیرهای تنظیم هیجان مانند پذیرش هیجان ممکن است به افرادی که از نظر هیجانی آسیب پذیر هستند، اجازه دهد در زمان و مکان کنونی باشند و در نتیجه به جای آنکه واکنشی بیش از حد اضطرابی به موقعیت نشان دهند(به عنوان مثال، فاجعه آمیز کردن) درک عینی تری از تهدید به دست آورند (بیرامی، اکبری، قاسم پور و عظیمی؛ ۱۳۹۱). بر همین اساس، می توان گفت نپذیرفتن هیجانات نشان دهنده ی تمایل فرد برای واکنش به هیجانات با پاسخ های هیجانی منفی است؛ در حالی که خود فرد، این نوع پاسخ های خود به آشفتگی ها را نمی پذیرد (خانزاده و همکاران؛ ۱۳۹۱).
دشواری در انجام رفتار هدفمند، ناتوانی در تمرکز کردن بر انجام فعالیت های هدفمند را، هنگام رو به رو شدن با هیجانات منفی می سنجد (گراتز و رومئر، ۲۰۰۴). نتایج پژوهش ها نشان می دهد زمانی که افراد هیجانات منفی بیشتری را تجربه می کنند، در انجام رفتارهای هدفمند با مشکلات بیشتری مانند از دست دادن تمرکز یا حل مسئله موثر رو به رو می شوند؛ البته به نظر می رسد شدت تاثیر هیجانات منفی بر انجام این رفتارها، به خزانه ی راهبردهای افراد برای تنظیم هیجانی و انعطاف پذیری آنها در به کارگیری این راهبردها بستگی داشته باشد(اورگتا، ۲۰۱۱).
دشواری در کنترل تکانه نشان دهنده ی مشکلات فرد در کنترل تکانه ها در زمان رویارویی با هیجانات منفی می باشد. فردی که در زمان رویارویی با هیجانات مشکل، آگاهانه از راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجانی استفاده می کند، قادر است این هیجانات را به خوبی مدیریت کند و کنترل بیشتری بر تکانه ها و هیجانات خود هنگام بروز هیجانات منفی داشته باشد (سالاری،۱۳۹۲).
آگاهی هیجانی را می توان توانایی شناسایی و توصیف هیجانات خود و دیگران دانست(خانزاده و همکاران، ۱۳۹۱) و یک عامل سازگارانه ی تنظیم هیجانی است که بازنگری، ارزیابی تجارب هیجانی و تغییر و تعدیل آنها را در بر می گیرد(گراتز و رومئر، ۲۰۰۴).نتایج پژوهش ها نشان می دهد توجه و آگاهی هیجانی انعطاف پذیر، این امکان را در اختیار افراد قرار می دهد تا برای تسهیل عملکردشان از اطلاعات مرتبط با هیجاناتشان استفاده کنن؛ با این حال آگاهی هیجانی بدون پذیرش آنها مشکل آفرین است(منین و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از خانزاده و همکاران، ۱۳۹۱).
در زندگی روزمره، افراد همواره راهبردهای منظمی را برای تعدیل شدت و یا نوع تجارب هیجانی خود به کار می گیرند. به لحاظ نظری، راهبردهای خود سرزنش گری، نشخوارگری، فاجعه نمایی و دیگر سرزنش گری به عنوان راهبردهای سازش نایافته تنظیم شناختی هیجان در نظر گرفته می شوند، در حالیکه راهبردهای پذیرش،تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت و کم اهمیت شماری تحت عنوان راهبردهای سازش یافته ی تنظیم شناختی هیجان مطرح می شوند (حسنی و میرآقایی، ۱۳۹۱).
عدم وضوح هیجانی به ابهام در نامگذاری و تمایز بین هیجان ها و پیام های انگیزشی نهفته در آنها اشاره دارد.به دنبال عدم وضوح هیجانی فرد در انتخاب راهبردهای موثر برای تغییر موقعیت یا تنظیم هیجانی خود با مشکلات بسیاری روبرو می شود (خانزاده و همکاران،۱۳۹۱).
دیویدسون، همچنین معتقد است که هیجانات به ندرت بدون فرآیندهای نظمدهنده تولید میشوند. به عبارت دیگر تنظیم هیجانی را یک جز یا جنبه لاینفک از گرایشهای پاسخ هیجانی میداند. این ارتباط ذاتی و درونی بین تولید هیجان و تنظیم هیجان مرزی را ایجاد میکند که یکی پایان یابد دیگری آغاز میشود. تامپسون، تأکید می کند که برخی محققان معتقدند تولید و تنظیم هیجان در هم تنیده هستند (آمستادتر۲۰۰۸؛به نقل از سالاری،۱۳۹۲).
توجه متخصصان به موضوع تنظیم هیجانی در سازگاری با رویدادهای استرسزا در زندگی، باعث گردید تا برخی از پژوهشگران به مطالعه راهکارهای شناختی مؤثر بر کنترل هیجان بپردازند. استراتژهای تنظیم شناختی هیجان کنشهای هستند که نشانگر راه های کنار آمدن فرد با شرایط استرسزا و یا اتفاقات ناگوار است. به باور گارنفسکی و همکاران[۹۲] (۲۰۰۱) افراد در مواجهه با تجارب و موقعیتهای استرسزا برای حفظ سلامت روانی و هیجانی خود از راهکارهای شناختی متنوعی استفاده میکنند. استراتژیهای شناختی هیجان ساز و کارهای خودآگاهی هستند که فرد برای کنار آمدن با شرایط ناگوار بکار میبرد (گرانفسکی و همکاران، ۲۰۰۹) از جمله رایج ترین این راهکارهای شناختی برای تنظیم هیجان در مواجه با شرایط ناگوار عبارتند از:. خود سرزنشگری[۹۳]، پذیرش[۹۴]، نشخوارگری[۹۵]، تمرکز مجدد مثبت[۹۶]، تمرکز مجدد بر برنامهریزی[۹۷]، ارزیابی مجدد مثبت[۹۸]، کم اهمیت شماری[۹۹]، فاجعهنمایی[۱۰۰] و دیگر سرزنشگری[۱۰۱]. به لحاظ نظری راهبردهای خودسرزنشگری، نشخوارگری، فاجعهنمایی و دیگر سرزنشگری به عنوان راهبردهای سازشنایافته تنظیم شناختی هیجان در نظر گرفته میشوند، در حالیکه راهبردهای پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامهریزی، ارزیابی مجدد مثبت و کم اهمیت شماری تحت عنوان راهبردهای سازشیافته تنظیم شناختی هیجان مطرح میشوند.
تنظیم هیجانی به طور ذاتی، سازگار یا ناسازگار نیست همانند هر رفتاری، تنظیم هیجانی سازگار به فرد اجازه میدهد که کارکرد او در محیط موفقیت آمیز باشد و هنگام مواجه شدن با یک تجربهی هیجانی مشکلزا بتواند رفتارهای متناسب با هدفش را به کارگیرد. تنظیم هیجانی سازگار نیازمند مهارتهایی از جمله، آگاهی و پذیرش هیجانی است. در مقابل کسی که از تنظیم هیجانی ناسازگار استفاده میکند، هنگام روبرو شدن با یک تجربهی مشکلزا نمیتواند رفتارهایش را طوری تنظیم کند که بتواند به اهدافش در محیط برسد. تنظیم هیجانی ناسازگار شامل: بیشتنظیمی هیجان و کمتنظیمی هیجان است. بیشتنظیمی هیجانی موقعی اتفاق میافتد که فرد راهبردهای تنظیم هیجانی را به کار میگیرد تا از آشکار شدن تجربهی هیجانی جلوگیری به عمل آورد. در کم تنظیمی هیجان، رفتاری که در برابر یک هیجان انجام میدهد، اغلب قابل تفکیک از خود هیجان نیست، و فرد نمیتواند از راهبردهای تنظیم هیجانی مناسب جهت کنترل رفتارش استفاده کند (ربیعی و همکاران، ۱۳۹۱).
۱-۵-۲- کاربردهای تنظیم هیجانی در زندگی
تنظیم هیجانی به توانایی فهم هیجانات، تعدیل تجربه هیجانی و ابراز هیجانات اشاره دارد (گراس، ۲۰۰۱). در اصل تنظیم هیجان نیازمند تعامل بهینهای از شناخت و هیجان جهت مقابله با شرایط منفی است، زیرا انسان با هر چه مواجه می شود آن را تفسیر می کند و تفسیرهای شناختی تعیین کننده واکنشهای افراد است (عبدی و همکاران، ۱۳۸۹). به عبارت دیگر، برداشت و تحلیل افراد از موقعیتها در تنظیم هیجانات آنها نقشی اساسی دارد.
پژوهش ها نشان میدهد تفاوتهای افراد در استفاده از سبکهای مختلف تنظیم هیجان شناختی موجب پیامدهای عاطفی، شناختی و اجتماعی مختلفی می شود. چنانکه استفاده از سبکهای ارزیابی مجدد، با هیجانهای مثبت و عملکردهای میان فردی بهتر و بهزیستی بالا ارتباط دارد (گراس و جان۲، ۲۰۰۳). راهبردهای تنظیم شناختی هیجانات به افراد کمک می کنند تا بر انگیختگیها و هیجانهای منفی را تنظیم کنند. این شیوه تنظیم با شکل گیری یا بروز اختلالهای روانی رابطه مستقیم دارد. بنابراین در نتیجه ارزیابی نادرست از موقعیت به دلیل کمبود اطلاعات، برداشت اشتباه یا اعتقادات بیمنطق و نادرست، فرد راهبردهای شناختی خود را برای روبرو شدن با موقعیت تنیدگیزا بر میگزیند. در این دیدگاه، به افراد در بازسازی الگوی فکری آنان از طریق بازسازی شناختی کمک می شود. بدینترتیب، انتخاب راهبرد مقابلهای کارآمد در ابعاد شناختی، هیجانی و رفتاری بر افزایش استفاده از مقابلههای سازگارانه علاوه بر ارتقای سلامت روان اثرگذار است (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰). علاوه براین، مهارت های که در تنظیم هیجانی آموخته میشوند عبارتند از:
۱- مهارت های هیجانی: شناسایی و نامگذاری احساسات، ابراز احساسات، تعیین شدت احساسات، کنترل اضطرابها، کاهش فشار روانی و ….
۲- مهارت های شناختی: شناخت تأثیرات اجتماعی بر رفتار و ملاحظهی شخصی خود از چشم انداز جامعهای بزرگتر، استفاده از گامهای مشخص برای حل مسایل و تصمیم گیری و تعیین اهداف، پیش بینی پیامدها، درک دیدگاه دیگران، داشتن دیدگاهی مثبت به زندگی و….
۳- مهارت خودآگاهی: مشاهده و شناخت احساسات خود، یافتن واژگانی برای بیان احساسات، آگاه شدن از ارتباط میان افکار، تعیین سهم تأثیر افکار و احساسها بر تصمیمها.
۴- مهارت مدیریت احساسات و مقابله با فشار روانی: استفاده از گفتوگو با خود، برای پیدا کردن پیامهای منفی مانند انتقادات درونی مخرب، درک آنچه در پس هر احساس نهفته است، یافتن راههای مقابله با ترس و اضطراب و مدیریت خشم و اندوه. شناخت ارزش تمرینات بدنی، تصویرهای ذهنی هدایت شده و روشهای آرمیدگی.
۵- مهارت همدلی و ارتباط مؤثر: درک احساسات و علایق دیگران و مد نظر قرار دادن دورنمای ذهنی آنان، احترام گزاردن به تفاوتهای موجود در احساسات افراد نسبت به پدیده های مختلف، صحبت کردن درباره احساسات به صورتی مؤثر، شنونده و پرسشگری خوب شدن، تمایز گذاشتن میان حرف و عمل دیگران و واکنشها و قضاوتهای خود نسبت به آنها؛ ابراز علایق و احساسات خود بدون خشم یا انفعال نسبت به دیگران و مهارت قاطعیت.
۶- مهارت مذاکرهی اصولی و مهارت های رفتاری: نحوه مذاکره با دیگران، والدین، اساتید، استفاده از الگوی برد- برد در بحث جهت حل تعارضات بین فردی، و مهارت های رفتاری شامل: ارتباط غیرکلامی، برقراری ارتباط از طریق تماس چشمی و حالت چهره و لحن صدا (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
۲-۵-۲- شیوه های ایجاد تنظیم هیجانی
۱-۲-۵-۲٫مشاهده و توصیف:
در این تکنیک، به افراد گفته می شود که هیجانها را توصیف کنید و هیچگاه مورد قضاوت قرار ندهید. گفته می شود که دقیقا تجربه حال حاضر خود را مورد توجه قرار دهید. توجه کنید، بدون اینکه اسیر یا گرفتار تجربه شوید. تجربه کنید بدون اینکه به آن واکنش نشان دهید. بگذارید تجربیات، احساسات و افکار در ذهنتان بیایند و بروند، بدون آنکه به آن بچسبید و اینکه توجه خود را تحت کنترل قرار دهید، نه آنچه را می بینید(امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
در هنگام توصیف، برای تجربیات، عبارات و کلماتی را در نظر بگیرید. یک موضع بدون قضاوت و داوری در اختیار بگیرید. دقیقا واقعیتها را ببینید. به آنچه هست توجه کنید، نه اینکه چه چیزی “خوب” یا “بد"،"وحشتناک” یا “شگفت انگیز” است. هرگاه احساس یا تفکری بروز مییابد یا اینکه کاری را انجام میدهید، آن را شناسایی کنید. برای مثال، در ذهن خود بگویید: “عضلات شکمم منقبض شده اند". آنچه را که در حال حاضر برایتان اتفاق میافتد، را توصیف کنید. برای احساسات خود نامگذاری کنید. یک تفکر را درست به عنوان یک تفکر خطاب کنید و این مهارت ها را آن قدر تمرین کنید که انجامشان ناخودآگاه شود و بدون درگیری ذهنی انجام شود (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
۲-۲-۵-۲٫افزایش هیجانات مثبت
در این تکنیک، گفته می شود که هیجانات مثبت زندگی خود را افزایش و در نتیجه هیجانات منفی زندگی خود را کاهش دهید، به این صورت که تجربیات مثبتی را برای خود ایجاد کنید.
الف راهکارهای کوتاه مدت:
- فعالیتهای خوشایندی را تا حد ممکن، در زمان حال انجام دهید.
- رویدادهای خوشایندی که باعث ارتقاء هیجانهای مثبت میشوند را افزایش دهید.
ب- راهکارهای بلندمدت
تغییراتی را در زندگی خود ایجاد کنید، به گونه ای که رویدادهای مثبت بیشتری اتفاق بیفتد. زندگی ارزشمندی را برای خود تدارک ببینید. به سوی اهداف خود حرکت کنید، فهرستی از رویدادهای مثبتی را که تمایل دارید، فراهم کنید و فهرستی از گامهای کوچک برای دستیابی به اهداف، تهیه کنید (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
۳-۲-۵-۲٫عمل متضاد با هیجان
گاهی اوقات بعضی از هیجانات نقش مخرب و فلج کننده در زندگی ما دارند. اگر این هیجانات بر ما فائق شوند، کیفیت زندگی ما افت کرده و قادر به عملکرد مناسب نخواهیم بود. یکی از روشهای مقابله و تضعیف این گونه هیجانات، انجام دادن رفتارهای متضاد با آنها می باشد. به عنوان مثال، در هیجان ترس گفته می شود: آنچه را که از انجام دادن آن واهمه دارید، به دفعات زیاد انجام دهید (نظیر سخنرانی در جمع). به انجام کارهایی بپردازید که به شما احساس کنترل و تسلط می دهند. هر گاه آشفته و پریشان شدید، فهرستی از گام های کوچک یا کارهایی که باید انجام دهید، را تهیه کرده و سپس اولین گام را بردارید (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
تنظیم هیجانی یک مهارت کلیدی اجتماعی است و کودکانی که در تسلط داشتن در آن شکست میخورند در معرض خطر اختلال های بالینی هستند( لام وهمکاران ، ۲۰۱۱). بنا براین تنظیم هیجانی یک جنبه بنیادی از کارکرد روان شناختی سالم است(گریشام و گیولین ، ۲۰۱۱)و تنظیم کارکردی هیجانات ، اهمیت قابل ملاحظه ای برای علت شناسی ، بیان و منبع اختلالات روان شناختی دارد ( کول و میشل ، ۱۹۹۴ ؛ گراس و مونز ، ۱۹۹۵ به نقل از گریشام و گیولین ، ۲۰۱۱).
شکست در تنظیم هیجانی بی نظمی یا نقص در تنظیم هیجانی نامیده می شود که به طور موقت می تواند باعث علائم اضطراب شود و احتمالا باعث تشدید ناراحتی ، رفتار غیرقابل کنترل و یا کناره گیری شود. الگوهای تنظیم هیجان که به شدت مانع شایستگی می شوند ، می توانند علائم اختلال باشند. برای مثال اشکال در تنظیم هیجانات منفی بااختلالات درونی شده مانند اضطراب یا افسردگی ارتباط دارد و اشکال در یک هیجان منفی مانند عصبانیت ممکن است با اختلالات بیرونی شده یا برون ریزی ارتباط داشته باشد(گروس ،۱۹۹۸، به نقل از خداپناهی،۱۳۹۰).
به طور کلی نقص در تنظیم هیجانی فرد حداقل میتواند منجر به ناراحتی شود و در حالت بدتر می تواند به مشکلات رفتاری و هیجانی جدی منجر شود. هیجان نقش اساسی در اختلالهای روانی ایفا می کند شاید به این دلیل که انسان باید عقلانی و منطقی باشد(خداپناهی، ۱۳۹۰). گروس(۱۹۹۸، به نقل از خداپناهی،۱۳۹۰) مطرح می کند که ناهماهنگی های هیجانی در تمام اختلالهای محور۱ و نیمی از اختلالهای محور۲ بروز مییابد. چهارمین راهنمای آماری و تشخیص اختلالهای روانی آشکار کرد که ۵۲ درصد از اختلالهای محور اول و ۱۰۰ درصد اختلالهای محور دوم در برگیرنده نقایص در تنظیم هیجان است(حسینی، پاکیزه، سالاری؛۱۳۹۲). همچنین مدل های نظری در بی اشتهایی عصبی از نقص تنظیم هیجانی به عنوان یک عامل نگهدارنده یاد می کنند(مانوئل و وید،۲۰۱۳). پس به نظر میرسد که هیجان و تنظیم هیجانی نیز میتوانند پیش بینی کننده اختلالات روانی باشند.
۶-۲- پیشینه ی پژوهش
۱-۶-۲-پیشینه داخلی
حیدری، پاشا، مامی، آتش پور،(۱۳۸۴) در تحقیقی میزان شیوع اختلالات تغذیه و رابطه آن با عزت نفس، خودپنداره و افسردگی در دانشجویان دختر دانشگاه علوم پزشکی ایلام مورد بررسی قرار دادند.نتایج نشان داد بین خودپنداره و پراشتهایی روانی رابطه منفی معنادار و بین عزت نفس و پراشتهایی روانی رابطه منفی معنادار وجود دارد. همچنین تجزیه و تحلیل رگرسیون نشان داد عزت نفس پیش بینی کننده ی مناسبی برای بی اشتهایی روانی بود و در زمینه ی همه گیر شناسی میزان شیوع ۳ درصد بدست آمد.
بابایی، خداپناهی، صدق پور؛(۱۳۸۶) به بررسی ارتباط بین باورها و نشانه های اختلالهای خوردن پرداختند؛این پژوهش بر روی ۳۸۹ نفر از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی انجام شد که نتایج نشان داد باورهای سازش نایافته بی اعتمادی/ بد رفتاری، وابستگی/ شکست، استحقاق در مردان و باورهای سازش نایافته آسیب پذیری نسبت به صدمه، خودتحول نایافته/ گرفتار در زنان به ترتیب بیشترین سهم را در پیش بینی نشانه های اختلالهای خوردن داشتند.
یوسفی اصل، مرادی، دهقانی،(۱۳۸۶) در تحقیقی به بررسی پردازش اطلاعات و توجه انتخابی در دختران با علائم اختلالات خوردن در دختران دارای علائم اختلالت خوردن پرداختند که نتایج حاکی از آن بود:افراد مبتلا به اختلالات خوردن که در پرسشنامه ی نگرش های خوردن نمرات بالا گرفته بودند نسبت به افرادی که نمرات پایین داشتند در تکلیف کشف نقطه در قالب اجتناب از محرک های منفی شکل بدن توجه انتخابی نشان دادند درحالیکه نسبت به محرک های غذا این سوگیری مشاهده نشد.
بشارت (۱۳۸۷) در پژوهشی بر روی ۲۸۶ دانشجو با هدف بررسی رابطه بین نارسایی هیجانی و سبکهای دفاعی به این نتیجه رسید که بین نارسایی هیجانی و سبکهای دفاعی رشد یافته، همبستگی منفی معنی دار و بین نارسایی هیجانی و سبکهای دفاعی نوروتیک و رشد نایافته همبستگی مثبت و معنی دار وجود دارد.
پورقاسم، کوشاور، سید سجادی، کرمی، و شاهرخی، (۱۳۸۷). به بررسی خطر اختلالات خوردن در دانش آموزان دبیرستانی دختر تبریز در سال ۸۶ پرداختند.این تحقیق بر روی ۱۸۸۷ دانش آموز دبیرستانی دختر انجام شد که نتایج حاکی از آن بود ۷/۱۶ نمونه ها در معرض خطر اختلالات خوردن بودند.
بعلاوه در تحقیقی که عسگری و همکاران (۱۳۸۸) با هدف بررسی رابطهی تنظیم هیجانی، فشارزاهای روانی زندگی و تصویر از بدن با اختلالات خوردن در زنان انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که توانایی فهم، مدیریت و تنظیم هیجانها، یکی از اصول موفقیت در زندگی تلقی می شود و عدم موفقیت در تنظیم هیجانها می تواند پیامدهای منفی از جمله اختلالات در خوردن را به دنبال داشته باشد. بنابراین تنظیم هیجان مؤلفهی مرکزی در سازماندهی رفتار سازگارانه و جلوگیری از بروز هیجانهای منفی و رفتارهای ناسازگارانه است. در نتیجه از طریق برنامه های تنظیم هیجانی می توان اختلالهای درونی سازی کودکان (اضطراب و افسردگی) را کاهش داد.
مولودی، دژکام، موتابی و امیدوار (۱۳۸۸)، در تحقیق خو با عنوان مقایسه ی طرحواره های ناسازگار اولیه در افراد چاق مبتلا به اختلال پرخوری و فاقد اختلال پرخوری به این نتیجه رسیدند که افراد چاق مبتلا به پرخوری در مقایسه با افراد چاق فاقد اختلال پرخوری در طرحواره های رها شدگی / بی ثباتی، محرومیت هیجانی، خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی به طور معناداری نمرات بیشتر کسب کردند.به این ترتیب این طرحواره ها نقش مهمی در شناخت تفاوت های بین افراد چاق مبتلا به اختلال پرخوری و فاقد اختلال پرخوری ایفا می کنند
عسگری، پاشا، امینیان،(۱۳۸۸) به بررسی رابطه تنظیم هیجانی،فشارزاهای روانی زندگی و تصویر از بدن با اختلالات خوردن در زنان پرداختند. این تحقیق که بر روی ۱۴۵ نفر از زنان شهر اهواز انجام شد نتایج آن نشان داد که بین تنظیم هیجانی با بی اشتهایی و پرخوری زنان رابطه معناداری وجود دارد.همچنین نتایج حاکی از آن بود بین فشار روانی و اختلالات تغذیه و مولفه های آن در زمینه ی بی اشتهایی روانی و پر اشتهایی روانی، رابطه مثبت معنی دار و همچنین بین تصویر بدنی و اختلالات تغذیه رابطه منفی معنی داری وجود دارد.
عظیم زاده، رضویه. محرری،(۱۳۸۸) در تحقیقی به بررسی رابطه خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن در دانشجویان پرداختند نتایج نشان داد در زنان خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن بیشتر همراه بودند.در زنان و مردان افزایش در نشانه های رژیم لاغری با رفتارهای وارسی بدن بیشتر مشاهده شد و به طورکلی در زنان نسبت به مردان رفتارهای وارسی بدن بیشتر و در مردان نسبت به زنان رفتارهای پرخوری بیشتری مشاهده شد.
صادقی، غرایی، فتی، مظهری،(۱۳۸۹) اثربخشی رفتاردرمانی شناختی در درمان مبتلایان به چاقی بررسی کردند نتایج تحقیق حاکی از این بود که درمان شناختی رفتاری چاقی در کاهش وزن و ابقای آن موثر بود و به تغییراتی در رضایت از تصویر بدن، باورهای شخصی درباره ظاهر و خود کارآمدی وزن می انجامد و نتیاج نشان داد که رفتار درمانی شناختی در درمان مبتلایان به چاقی موثر است.
شهامت، (۱۳۸۹).در تحقیقی با هدف پیش بینی نشانه های سلامت عمومی (جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی) با بهره گرفتن از طرحواره های ناسازگار اولیه، به بررسی طرحواره های ناسازگار اولیه در ۱۵۹ دانشجو پرداختند که نتایج نشان داد بین طرحواره های ناساز گار اولیه و علائم سه گانه ی جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی بود. در این میان طرحواره ناسازگار اولیه نقص/ شرم به طرز معناداری هر سه علامت را پیش بینی می کرد.
دانلود پایان نامه درباره : بررسی رابطه ی بین مکانیزم های دفاعی، طرحواره های ناسازگار ...