کف همیبینی و دریا نه عجب
تیرهچشمیم و در آب روشنیم۲
۴ـ۱۴ـ اختلافات مذهبی از دیدگاه مولانا
یکی از مسائلی که از زمان ظهور انسان اولیه تا کنون راه حل خود را پیدا نکرده است مسئله اختلافات مذهبی و گوناگونی دینهاست. مولانا در گرماگرم جنگهای قومی و مذهبی و همچنین دوران جنگهای صلیبی زندگی کرده است. اثرات این جنگهای خانهمان سوز این عارف وارسته را جگر خون میکرد و همین درگیریهای بی پایان و بینتیجه بود، که باعث شکل گیری اندیشه های مولانا پیرامون اختلافات مذهبی شد تا از این طریق بتواند آتشی که از خرمن کینه و حسد جهل و بدگمانی بشر شعلهور شده بود با آب صلح و دوستی، مهربانی و همدلی و معرفت و آشنایی، خاموش کند.
به نظر مولانا حقیقت یکی است و چون به حقیقتی واحد از دیدگاه های گوناگون نگریسته شود، صد رنگ و گوناگون مینماید. مولوی گوهر دینها را واحد شمرده و همه آنها را منتهی به حق و حقیقت دانسته است. به عقیدهی وی دشمنیهای مذهبی و تعصبهای ویران گری که به نام دین برانگیخته میشوند تماماً از آثار جهل و غفلت است.
از نظرگاه استای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
مولانا میگوید: از آن رو که عقل و ادراک بشری نسبت به حقیقت مطلق محدود است، آدمی نمیتواند حقیقت را آن سان که هست بشناسد، بدین سبب اختلاف در تعبیر و تفسیر حقیقت امری طبعی و گریز ناپذیر است.
از نظرگه گفتشان شد مختلف
در کف هر کس اگر شمعی بودی
آن یکی دالش لقب داد این الف
اختلاف از گفتشان بیرون شدی[۱۱۴]
این نظرگاه در اندیشهی مولانا به معنی علامت یا خود نشانهای است که ریشه در حقیقت الهی دارد. نظرگاه یعنی چهره یا وجههی مشخصی است که توسط آن خداوند به هر کدام از اقوام نظر کرده است. به عبارت دیگر خداوند نزد هر قوم وجهه مشخصی دارد که آنها تنها از طریق همان وجهه او را میشناسند و پرستش می کنند. چنانکه خداوند در سوره بقره آیه ۲۴۸ میفرماید: «برای هر قومی قبلهای هست که خدا آنرا قبلهی آنان قرار داده است، پس در این باره کشمکش مکنید و در راه خیر از یکدیگر پیشی گیرید. هر جا که باشید خدا همه شما را در صحنهی قیامت گرد می آورد که خداوند به هر کاری تواناست.»
بنابراین مولانا میگوید حال که دیدگاه های مختلف باعث به وجود آمدن تعبیر و برداشتهای مختلف از حقیقت می شود، پس این دیدگاه ها و برداشتها خالی از خطا نیست. هر تفسیری از حقیقت با نقص و کمال و حق و باطل آمیخته می شود از این رو حقیقت در انحصار هیچ کس و یا گروهی نیست.
این حقیقت دان نه حقند این همه
زان که بی حق باطلی ناید پدید
تا نباشد راست کی باشد دروغ
پس مگو جمله خیال است و ظلال
نی به کلی گمرهانند این همه
قلب را ابله به بوی زر خرید
آن دروغ از راست میگیرد فروغ
بی حقیقت نیست در عالم خیال[۱۱۵]
مولانا در فیه ما فیه میفرماید: «حق تعالی این نقابها را برای مصلحتی آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم و بهرمند نشویم. به واسطه این نقابها مدد و منفعت میگیریم. این آفتاب را میبینی که در نور او میروییم و میبینیم و نیک را از بد تمیز میدهیم و در او گرم میشویم و درختان و باغها مثمر میشوند و میوههای خام و ترش و تلخ در حرارت او پخته و شیرین میگردند و معدنهای زر و نقره و لعل و یاقوت از تأثیر او ظاهر میشوند. اگر این آفتاب که چندین منفعت میدهد نزدیکتر آید، هیچ منفعت ندهد، بلکه جمله خلقان بسوزند و نمانند»
مولانا بشریت را برای رهایی از بحران شدید معنوی، روانی و اعتقادی به عشق و محبت ورزیدن توصیه می کند، زیرا تنها چیزی که انسان را در سیر تکاملی آن تقویت میبخشد و باعث می شود تا بر انسان صفتهای ناقصه غالب نگردند محبت است. در اثر محبت ورزیدن کینه، بخل، حسد، عداوت و دیگر خصلتهای رزیله از وجود انسان رفته رفته بیرون میشوند و آدم از راه خودشناسی به انسان کامل تبدیل میگردد: