و ما الذَّ تَدانیها و أجملها
فهی الربیعُ المغنّی و هی بهجتُهُ
و إنّها فی إبتساماتِ الصِّبا قُبَلٌ
لاقیْتُها و أغاریدُ الهوی بفمی
غازلتُها فتغاضت لحظهً و دنتْ
فما أُحیْلی تلاقینا و أحلاها
و ما أخفَّ تصابیها و أصباها!
و هی الحیاهُ و معنی الحبِّ معناها
سکری تفیضُ بأشهی السکرِ رِیّاها
تشدو و تشدو و تستوحی محیّاها
و عَنْونتْ بابتساماتِ الرِّضا فاها[۸۶]
۲-۵٫ مکتب رمانتیسم و بردونی
پیدایش هر مکتب ادبی، در واقع فرایند شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی یا فرهنگی در دورهای ویژه است که اغلب دنباله و نتیجه طبیعی مکتب قبلی و گاه عکسالعمل و طغیانی بر ضد آن است.[۸۷]
اصطلاح رمانتیسم، برگرفته از کلمه رمانس[۸۸] است. این کلمه در قرون وسطی به زبانهای محلی مشتق از زبان لاتین اطلاق میشد که در کشورهای مختلف اروپا متداول بود، داستانهایی که به این زبانها نوشته، یا از زبان لاتین ترجمه میشد رمانس نامیده میشد. و به طور کلی این کلمه به معنی ادبیات ملی یا ادبیات توده مردم به کار میرفت. در قرن هفدهم، در انگلستان و فرانسه داستانهایی را که به نحوی افراطی، خیالانگیز و عجیب و غریب بودند، به این زبانها نوشته میشدند به مضمون تحقیرآمیز، رمانس میخواندند به تدریج کلمه رمانتیک در فرانسه مفهوم ظریف، آرام، احساساتی و محزون را به خود گرفت و معمولیترین مفهوم آن، سروکار داشتن با عشق و افکار شاعرانه بود، از نظر اصطلاح ادبی مکتبی بود که در ربع آخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، در ادبیات غرب به وجود آمد و نخستین وجه بارز آن، تضاد و مخالفتش با کلاسیسم و اصول و مبادی آن بود، این نهضت همه انواع ادبی را در بر گرفته و بر نقاشی و موسیقی نیز اثر گذاشت.[۸۹]
در واقع رمانتیسم انعکاسی در مقابل کلاسیسم بود، که بیانگر مبارزه با دنیای واقع و رویکردی به سوی دنیای رؤیاها بوده لذا رمانتیسم گرایش درونی به سوی خود و درون میباشد.[۹۰]
مکتب رمانتیسم در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی پدیدار شد. این مکتب زاییده دورهای است که در وضع سیاسی و اجتماعی اروپا بویژه فرانسه تحولات بزرگی روی داد، این تحولات اجتماعی ادبیات را به شدت تحت تأثیر قرار داد. در نیمه اول قرن هجدهم طبقه اشراف و اصیلزادگان رفته رفته قدرت و اعتبار خود را از دست میدادند به خصوص از لحاظ اخلاقی فساد و انحطاط آنها روز به روز نمایانتر میشد، در نتیجه آگاهی مردم بالا رفت و نویسندگان و متفکران وابسته به طبقه بورژوازی کوشش خود را بر ضد سنن اشرافی و برای اصلاح وضع اجتماعی به کار میبردند نتیجه این کوششها آزادی بیان و از بین رفتن تعصب ها بود.
در حقیقت ادبیات رمانتیکی تصویری راستین و گویا از گرایشات انقلابی و ملی ارائه میدهد و با ادبی سرشار از هنر و انقلاب فکری از آرمانهای یک جامعه سخن میگوید، و رنج و سختی ناشی از محدود بودن در جهان هستی را بازگو میکند و سعادت و خوشبختی را در عالم رؤیا و خیال جستجو میکند.[۹۱]
ریشه و اساس رمانتیسم ـ گذشته از تمام نظریات و تعریفهای ارائه شده ـ در آن حالت احساسی و عاطفی نهفته است که روح بشریت آن را از شرق تا غرب، گسترش داده است و آن حالت نارضایتی وناخشنودی نسبت به واقعیت موجود، به همین جهت در جستوجوی ماورای آن است… در جستجوی آسایش کامل، در قالبهایی که تشنه محبت هستند.[۹۲]
۲-۵-۱٫اصول مکتب رمانتیسم
ظهور و گسترش مکتب رمانتیک به دلیل محقق شدن اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ادبی طبقه متوسط جامعه علیه اشرافیان و حاکمان صورت گرفت. اصول و ویژگیهایی در این مکتب وجود داشت که آن را از سایر مکاتب دیگر جدا میساخت، اگرچه ذکر تمامی موارد آن سخت و غیرممکن است، اما میتوان به اصول و ویژگیهای مهم و اساسی این مکتب اشاره نمود که عبارتند از:
۲-۵-۱-۱٫توجه به احساسات و هیجانات فرد
برای شاعر پیرو مکتب رمانتیسم دنیای درون او نیز به مثابه دنیای بیرون مورد توجه و اهمیت است. احساسات او از طریق تجربههای شخصی بیان میشود و بیانگر شخصیتش است. وی تنها در مورد دیگران نمیاندیشد و نمینویسد، بلکه دنیای درون خود را میکاود و به تشریح آن میپردازد و در کنار عقل و اندیشه به احساس و عاطفه نیز ارزش و بها میدهد، تا جائیکه در بعضی از موارد عقل و اندیشه را نادیده میگیرد، و عاطفه و احساسات را جایگزین آن میکند و هدایت و رهبری را به قلب میسپارد.[۹۳]
۲-۵-۱-۲٫آزادی و شخصیت
پیروان مکتب رمانتیسم از قید و بندهایی که آزادی و شخصیت نویسنده را محو و تار میساخت به ستوه میآمدند و از تسلیم نشدن پیروان کلاسیک در برابر نبوغ فردی تأسف میخورند. مکتب رمانتیک همانگونه که به حقوق خود در برابر جامعه و نظام آن احترام میگذارد، از نبوغ خود نیز به دفاع برخاسته است، به همین سبب ویکتورهوگو آزادی در هنر و ادبیات را شعار خود قرار داد و اعتقاد داشت شاعر باید متکی بر نبوغ خود باشد. آنها خواستار آزادی ادیب در انتخاب مضمون اثر ادبی، و نیز قالب و ساختار آن بودند.[۹۴]
۲-۵-۱-۳٫گریز از اجتماع و واقعیت و سیر در عالم رؤیا و خیال
نیروی شکل دهنده و خلاق آثار رمانتیسم بیش از هر چیز، تخیل است. از نظر شاعران مکتب رمانتیسم، شعر یعنی بیان تخیل به وسیله کلمات دنیای شاعر یا نویسنده پیرو این مکتب است و دنیای وی ورای دنیای واقعیت است و صرفاً زاده خیال او است. آنان از زمان و مکان موجود در آن، به سوی زمانها و فضاهای دیگر کوچ میکنند. گاه به زمان گذشته یا زمان آینده، گاه به عالم رؤیا و خیال و گاه به دامن طبیعت پناه میبرند. از اجتماع موجود به تأثرات دردناک افراطی و عوالم حزنانگیز و مرگ پناه میبرند.
۲-۵-۱-۴٫تجدید در مضامین و ساختار اجناس ادبی
رمانتیکها علیه قواعد و ساختارهای موجود حاکم بر ادبیات عصر خویش، که آزادی شاعر و نویسنده را محدود میکرد، شوریدند. آنها خواستار توجه به شخصیت، آزادی و احساسات شاعر شدند، آزادی در هنر و ادبیات را مطرح نمودند، و به واژهها و کلمات اظهار علاقه فراوان کردند، آنها را گسترش دادند و کلیه عناصر عامیانه و فنی را که ذوق کلاسیک آنها را از خود دور کرده بودند، تکمیل کردند. آنان همچنین در قالبها و وزنهای شعری نوآوری نمودند و در انتخاب معانی الفاظ و عبارات دقت نمودند.[۹۵]
۲-۵-۳٫ موضوعات کلی مکتب رمانتیسم
به طور کلی همواره مکتب رمانتیسم تمام جوانب زندگی بشر اعم از مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ادبی را که میتوانسته با یکی از حواس پنجگانه به آن رخنه کند مورد بحث و بررسی قرار داده است. اما این مکتب به طور خاص و ویژه از موضوعاتی که به نحوی با احساس، وجدان، عاطفه و خیال سر و کار داشتهاند، سخن رانده است.
از آنجا که بیان تمامی موضوعاتی که در این مکتب به آن پرداخته شده است کاری سخت و غیرممکن است تنها به ذکر مهمترین آنها بسنده میکنیم.
- فردیت: پیروان مکتب رمانتیسم همواره به فرد و آزادیاش بها میدادند، زیرا در نزد آنها، فرد منبع و اساس اصلاح و هدایت بود به همین منظور در برابر مواضعی که آزادیاش را محدود میکرد ایستادگی میکردند، آنان معتقد بودند که افراد یک جامعه به ندرت دچار اشتباه و گناه میشوند و این جامعه است که اشتباه میکند و مسئولیت قربانیانش را به عهده دارد.[۹۶]
- دین: دین در نزد رمانتیکیها بیشتر جنبه شخصی داشت و حاصل ادراک و احساس آزاد آنها بود. آنها اعتقادات دینی خود را بر پایه آزادی فکری خویش بنا میکردند، از آنجا که آنان متأثر از فلسفه عاطفی بودند احساس میکردند که به عقیده نیاز دارند، عقیده راسخی که منبع آن قلب و نیاز به پیروی از منبع خاصی نداشت، زیرا پیروی نمودن از اصل و یا منبع خاصی با اصل آزادی آنان تناقض داشت.[۹۷]
- طبیعت: رمانتیکها به طبیعت، حیات و شخصیت بخشیدند و آن را به عنوان پناهگاه و مأمن خود برگزیدند، به تمجید طبیعت بدوی و حیات ساده انسانی پرداختند. توجه رمانتیکها به بعضی از مظاهر طبیعت همچون غروب، شب، پاییز و… بیش از دیگر مظاهر دیگر بود.
- عشق: عشق و محبت در مکتب رمانتیک از جایگاه ویژهای برخوردار بود که از علائق جسمانی بالاترو به عنوان نوعی اتحاد در ارواح محسوب میشد. رمانتیکها معتقد بودند که انسانها در بروز دادن عشق و محبت از یکی از سنتهای طبیعت و از وحی خداوند اطاعت مینمایند. این دیدگاه باعث بالا رفتن شأن و منزلت آنها شد. همچنین چیزی که بیشتر از همه در آثارشان به چشم میخورد، شوق به وطن است.[۹۸]
با توجه به این ویژگیها و اصول و قواعدی که برای مکتب ادبی رمانتیسم برشمرده شد میتوان گفت که اشعار وطنی عبدالله بردونی از این مکتب تأثیر پذیرفته است، زیرا وی در لفظ و تصویر و موضوع ابداعگر و نوگرا بوده و غم و اندوه کشورش جزئی ازغم واندوه وی بوده است. بردونی از سرآمدان مکتب رمانتیسم میباشد.
در جایی «بردونی» گفته است: «رمانسی عیب نیست و مرادف و هممعنی خیالی یا عاشقانه و ذاتی و درونی نمیباشد؛ همانگونه که واقعی یا جدید مرادف اجتماعی یا نقد اجتماعی نیست. به نظر او این مفهوم فقط از لابهلای التزام دریافت میشود.
بردونی به موقعیت معین در برابر قضایای عصرش و جامعهاش پایبند بود.[۹۹]
همچنین نقل شده که: «بردونی همه مدارس را در شعر خود به کار گرفته است، زیرا به نظر وی همه مدارس یاریگر هم هستند و به هم متصلاند و مانعی برای ارتباط مدارس با هم وجود ندارد. چون ادبیات محکوم به فن است. همه مدارس رمانتیکی مرتبط به واقعیت جدید و واقعیت جدید متصل به واقعیت اشتراکی است و این مکاتب جدید از نظر ریشه با کلاسیک مرتبط هستند و مکاتب فقط یک وجه کلی و ظاهری دارند.»[۱۰۰]
۲-۶٫ فعالیتهای سیاسی و اجتماعی«بردونی»
«بردونی» شاعری قومیتگرا و میهن پرست بوده و نسبت به مسائل روزمره کشورش احساس مسؤولیت داشته است. علاوه بر این به امور حکومتی و دولتی علاقه داشت. و در اشعارش میتوان تا حدّی به مقاصد سیاسی - اجتماعیاش پی برد.
«بردونی» مستضعفین را دوست داشت و قلبش به عشق آنها میتپید و صدای آنان در گوشاش طنین انداز بوده، همواره شعرش غم آنها را به تصویر میکشد و با زبان آنان سخن میگوید و دردهایشان را آن هنگام که نیاز به آرامش و تسلی داشته باشند، تسکین میدهد و این کار او تصنعی نبوده، زیرا او همواره خود را یکی از آنان میدانست.[۱۰۱]
شاعر در به تصویر کشیدن قضایای زمانهاش عشق و ایمان عمیق خود را به وطنش ثابت کرده است این خط مشی وی در بسیاری از آثارش تجلی یافته است.
بردونی در این زمینه گفتبه: «به سبب قصائد اتند و گز نده اش بیش از چندین بار دستگیر شده است. او نسبت به حملات مستبدانه و توطئه و ماجرا جوییهای نا خوشایند اعتراض مینمود و با شعرش از اندیشهاش تعبیر میکرد)).
اولین برخوردهایش با نظام حکومتی امامیه در شمال کشور در سال ۱۹۴۸ بوده، به دنبال آن موفق به سرنگون کردن وی و همچنین شرکت در ترور امام یحیی حمیدالدین گشت. پس از او بازماندهاش احمد، با زیرکی تمام توانست«بردونی» را به سبب اشعار تند و گزندهاش به مدت«نه» ماه زندانی کند. و در دومین برخوردش در سال ۱۹۵۳م بوده که یازده ماه از عمر خویش را در زندان سپری نمود.
بردونی به طور آشکار و با صراحت، به دیگر پادشاهان یمن، از جمله امام احمد، پسر یحیی که به (احمد یا جناه) ملقب شده بود، هشدار داده و وی را از ظلم و ستمهایی که بر مردم روا داشته، بر حذر نموده است و در قصیده «عید الجلوس» به او بشارت نابودی تخت و تاجش را داده بود.