۱ـ ۲ـ ۱٫ تحصیل در تون
فاضل تونی در زادگاهش، صرف و نحو را آموخت که شامل جامع المقدمات، شرح قطرالندی، البهجه المرضیه (شرح سیوطی بر ألفیه ابن مالک)، و هشت باب مغنی اللبیب میشود. صرف را نزد شیخ محمدحسن[۱۲]، البهجه المرضیه (شرح سیوطی بر ألفیه ابن مالک) را نزد ملا محمدباقر تونی، و مغنی را نزد آقا میرزا حسین خواند. در معانی و بیان، مقداری از مطول را فراگرفت و بعداً در مشهد آن را تکمیل کرد.[۱۳]
قدرت حافظه و حدّت ذهن و سرعت فراگیریش چنان بود که تحسین و تعجب همگان را بر میانگیخت و پس از چندی، در همان زادگاهش سرآمدِ اقران شد و افراد متمکّن، فرزندان خود را برای تحصیل یا مباحثه به خدمتش میفرستادند.[۱۴]
۱ـ ۲ـ ۲٫ تحصیل در مشهد
فاضل تونی دربارهی تحصیل خود در مشهد، چنین میگوید:
مطوّل را در [مدرسهی نواب] مشهد خدمت ادیب نیشابورى تا مسند الیه در «تحقیق ما أنا قلت» [خواندم] که در اینجا خوب تحقیق نکرد و مأیوس شدم. پیش شخصى به نام آقا میرزا عبدالرحمن [مدرّس شیرازی] رفتم که مثل ادیب سر و صدا نداشت؛ ولى اعلم از او بود و «تحقیق ما أنا قلت» را خوب بیان کرد. و ریاضیات را نیز پیش [همین] آقا میرزا عبدالرحمن خواندهام.[۱۵]
جالب است بدانید لقب «فاضل» را ادیب نیشابوری به ایشان داد. فاضل تونی، خود، میفرماید:
عادت مرحوم ادیب این بود که درس هر روز را میبایستی یکی از شاگردان بخواند. در روز چهارم نوبت به من رسید که از دیگران بهتر خواندم. مرحوم ادیب گفت: این رجل فاضل کیست؟ مرا پیش خود خواند و در پهلوی خود نشانید. بدین سبب از آن روز به فاضل مشهور شدم.[۱۶]
از آن پس، همهروزه خواندن متن به ایشان واگذار شد.[۱۷]
با این که علوم ریاضی چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام ریاضیات را شامل خلاصه الحساب شیخ بهایی و هیأت و نجوم و تحریر اقلیدس، از همان میرزا عبدالرحمن فراگرفت.
فقه و اصول نیز از دیگر دروسی بود که در مشهد آموخت. حجتالاسلام بجنوردی در فقه و اصول، و شیخ اسماعیل قائنی در درس معالم (اصول)، استادش بودند.[۱۸]
۱ـ ۲ـ ۳٫ تحصیل و تدریس در اصفهان
اصفهان در آن هنگام که فاضل تونی در آن اقامت گزید، مهد علم و دانش بود و علوم دینی و فلسفی رونق داشت. قریب ۲۵۰۰ طلبهی پرشور و با حرارت در حوزههای مختلف علمیِ آن شهر مشغول استفاضه بودند و برخی از آنان مانند مرحوم آیتالله بروجردی ۱ بعدها به بالاترین مدارج علمی[۱۹] رسیدند. در اصفهان به همراه شیخ محمد، حجرهی محقّری گرفتند و مدتی با هم به مباحثه و تحصیل پرداختند. در ماههای اول ورود به اصفهان، چون غریب و بیآشنا بودند و شهریه کافی نداشتند، زندگی به سختی میگذراندند. بسیار اتفاق میافتاد که ایشان غذای کافی نمییافت و اگر مییافت، از نان و ماست یا نان و پیاز یا نان و پنیر تجاوز نمیکرد.[۲۰]
بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست | [بس جان بلب آمد که بر او کس نگریست][۲۱] |
مخصوصاً مکرر به برخی از شاگردان[۲۲] فرموده بود که اولین ماه رمضان را در اصفهان با سختیِ بسیار گذرانید و افطار و سحر به نان و پیاز و گاهی به نان و ماست اکتفا میکرد و به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز کسی را از حال خود آگاه نمیساخت و حتی وقتی تُجّار خَیِّرْ طلاب را به افطار دعوت میکردند، برای این که از درس و مباحثه بازنماند، از اجابت دعوت آنان سر باز میزد و به آنچه خود داشت، قناعت میورزید و با خود میگفت:
از خواب و خورش ثمر نیابی زان روی که مایهها سرشتند تا دَر نِگــریم و راز جــوئیم |
کاین در همه گاو و خر بیابی ما را ورقــی دگــر نوشتــند سر رشـتهی کـار بــاز جوئیم[۲۳] |
در آن زمان، جهانگیرخان قشقایی منظومه را در شش سال میگفت و لابهلای آن قسمت اعظم مطالب شفا و اشارات و حکمه الإشراق و أسفار را بیان میکرد. مرحوم فاضل در سومین دورهی تدریسِ جهانگیرخان، به محضر او پیوست و در تمام مدت شش سال ـ جز هنگامی که به مرض حصبه مبتلا شده بود ـ حتی یک روز از درس آن بزرگ غفلت نفرمود. در روز شروع، قریب ۱۲۰ تن طلبه حضور داشتند؛ ولی بهتدریج که مباحث پیچیده و مشکل میشد، عدهی طلاب رو به کاهش مینهاد. عدهای در مبحث وجود ذهنی، درس را ترک کردند و عدهی دیگر در مبحث عاقل و معقول، و همین طور … .
خلیلَیَّ قَطّاعُ الفَیافی إلی الحِمی | کثــیرٌ و أمّا الواصلـون قلیـل[۲۴] |