رویکرد دموکراسی تاملی(مشورتی):
چرخش فرهنگی در نظریه های دموکراسی، دموکراسی به عنوان شیوه زندگی
با مطالعه روند نظریات اجتماعی گرایش به دموکراسی می توان به تغییرات کلی اشاره کرد. تغییراتی که در نهایت به چرخش تاملی در نظریات دموکراسی منجر شد. نظریه پردازان کلاسیک، دموکراسی را با چگونگی ترتیبات تصمیم گیری در سطح دولت تعریف می کردند. اما با گذشت زمان و تغییرات اجتماعی و فرهنگی تمرکز تحلیل نظریه پردازان دموکراسی از دولت به سمت جامعه و فرهنگ تغییر یافت. امروزه دموکراسی وابسته به فضاهای متفاوتی درون جامعه، در بین انجمنها و حتی خانواده ها است.همانگونه که مانهایم می گوید تلاش نظریه پردازان از دموکراتیک کردن سیاست به سمت دموکراتیک شدن بستر فرهنگی آن تغییر جهت یافت.
انصاری در کتاب دموکراسی گفت وگویی در باب روند نظریه های دموکراسی آن ها را به دو دسته رهیافت های هستی شناختی و رهیافت روش شناختی تقسیم می کند. در رهیافت روش شناختی دموکراسی محدود به فضای سیاسی و روشی برای حکومت است. نظریات وبر، شومپیتر، لیپست و دال جزء این دسته قرار دارند. در رهیافت هستی شناختی دموکراسی به مثابه شیوه زندگی چیزی بیش از صرفا نوعی نظام سیاسی مبتنی بر نمایندگی و رای گیری است. در واقع در این نگاه دموکراسی تلاشی برای استقرار فرهنگ زندگی دموکرات است. به این معنا این نظریه پردازان فرهنگ گرا هستند. نظریات آنتونی گیدنز، هابرماس و باختین جزءاین گروه قرار دارد.
رابرت گودین نیز بر اساس همین تحول، نظریه های دموکراسی را به دو دسته مبتنی بر برون داد و مبتنی بر درون داد تقسیم می کند. دموکرات های برون داد نگران نتیجه نهایی هستند. آنها بر رویه ها و شیوه عمل سیاسی اصرار می ورزند. دموکراسی مورد نظر شومپیتر نمونه خوب یک دموکراسی برون دادی است. نقش رای دهندگان در این مدل آن است که تنها از میان مجموعه سیاست های انتخاب شده از سوی نخبگان و احزاب دست به انتخاب بزنند. خود رای دهندگان هیچ درون دادی ندارند آنها فقط برون دادها را کنترل می کنند، و این کار با کنترل این که کدام گروه حکومت کنند انجام می شود.
دموکراسی درون دادی مشروعیت فرایند سیاسی را چیزی بیش از جمع زدن ماشین وار آرا می داند. دموکراسی درون داد به کیفیت انتخاب های افراد از طریق تامل و بازاندیشی و تبادل نظر می اندیشد. اگرچه شاید در پایان ناچار به رای گرفتن باشیم اما مشروعیت یک دموکراسی نه به رای گیری نهایی بلکه به فرایند تاملی تصمیم گیری افراد است. دغدغه این دموکراسی آموزش توجه به دیگری، درک دیگران، نمایندگی از طرف دیگری، وقت گذاشتن برای دیگران و در مجموع تخیل دموکراتیک است.
تئوری های تاملی نیز که در ادامه برای توصیف ابعاد دموکراسی، استفاده شده است، دموکراسی را به مثابه رهیافت هستی شناختی، خارج از نهادهای رسمی و در سطح میانی جامعه و در گرایش ها و کنش های روزانه مردم جستجو می کنند. چرخش تاملی با تاکید بر پروسه فرهنگی دموکراسی در سطح خرد یعنی عاملان اجتماعی معین می شود. تاثیر رویکرد تاملی بر نظریه های دموکراسی آنقدر زیاد است که نمی توان مطالعه ای درباره دموکراسی را بدون پرداختن به آن به انجام رساند. امروزه بیشتر تعریفهای دموکراسی از این مدل متاثر است. به طوریکه از آن با نام چرخش تاملی در نظریات دموکراسی یاد میکنند.
این پژوهش نیز به چهار دلیل از نظریه های تامل گرا استفاده کرده است. اول آنکه به دلیل متاخر بودن این نظریات، تعریف ارائه شده متضمن عناصر تعریف های پیشین نیز بوده است. و همچنین با شرایط امروزه جهانی از جمله جهانی شدن، ارتباطات و . . . مطابقت دارد. دوم به این علت که این تئوریها بیشتر از نظریات دیگر متمرکز بر توصیف و تبیین گرایش به دموکراسی در سطح عموم (موضوع رساله) است تا تمرکزبر سطح نخبگان و حکومت. چرا که دموکراسی را در خارج از نهاد های رسمی و در بین روابط اجتماعی تعریف می کنند. سوم دموکرات های تامل گرا تلاش دارند از ارائه هر گونه مدل و شیوه قوم مدار از دموکراسی پرهیز کنند. آنها سعی دارند مدل خاصی از دموکراسی را به جوامع غیر غربی تحمیل نکنند. بلکه با تاکید بر پروسه تامل و مباحثه در بین افراد و گروه های هر جامعه ای به آنها توانایی می دهند تا جامعه خود را به شیوه مورد نظر خود اداره کنند. آنها بیشتر روی استفاده از اصول و منشهای دموکراسی و شکل گیری شخصیت دموکراتیک تاکید دارند تا نوع و شکل دموکراسی. چهارم آنکه به نظر می رسد این تئوری راه حل مناسبی برای همبستگی اجتماعی در شرایط تفاوتها و اختلاف نظرها ارائه می دهد.
در این بخش ابتدا به بررسی کلیات رویکرد های تاملی و مباحث و چالشهای آن می پردازیم. پس از آن به بررسی نظریات پدر فلسفی رویکرد تاملی یعنی یورگن هابرماس می پردازیم. هابرماس معتقد است دموکراسی امروزه دچار آسیب است چرا که نمی تواند به اندازه کافی مشارکت و همراهی مردم را جلب کند. او ارتباط میان سیستمداران و مردم را دچار خدشه می داند. و معتقد است برخلاف ادعای دموکراسی های امروزی مردم آن چنانکه باید در تصمیم گیری های عمومی نقشی ندارند. او صرف رای دادن را امری کافی برای مشارکت آرمانی مورد نظر خود نمی بیند. و در واقع دموکراسی مشورتی خود را برای رفع همین نقائص ارائه می دهد. مفاهیم اصلی دموکراسی مشورتی هابرماس، حوزه عمومی،کنش ارتباطی و فرهنگ مشارکت است. دغدغه او جامعه ای با فرهنگ مشارکتی است که شهروندان آن دارای قابلیت و صلاحیت تامل و باز اندیشی بوده و در شرایط اختلاف نظر ها به توافق برسند. همانگونه که سیدمن می گوید آرمان دموکراسی در نظر هابرماس در همه جنبه های زندگی حتی در زندگی روزمره نیز جاری است. هابرماس برای تحقق دموکراسی مورد نظرش به همه نهادهای اجتماعی نیاز دارد. او دموکراسی را خارج از نهادهای رسمی اش مانند دولت و در میان کنش های اجتماعی روزمره افراد دنبال می کند. رویکرد هابر ماس با وجود انتقاد هایی که در پایان بخش به برخی ازآنها اشاره شد ، تاثیر غیر قابل انکاری بر نظریه های دموکراسی داشته است.
در ادامه بخش به تشریح تئوری دموکراسی گفت و گویی آنتونی گیدنز خواهیم پرداخت. گیدنز به توافق آرمانی هابرماس نمی اندیشد اما با تاکید بر مفهوم گفت و گو و باز اندیشی تعلق خود را به رویکرد فرهنگی تاملی نشان می دهد. گیدنز نظریه دموکراسی گفت و گویی خود را با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی معاصر خود طراحی می کند. شرایطی که او آن را مدرنیته متاخر می نامد. گیدنز با درک تفاوتها و تکثر های موجود در جوامع امروزی به همزیستی مسالمت آمیز از طریق راهکار بازاندیشی و گفت و گو می اندیشد. او معتقد است دموکراسی گفت و گویی می تواند همبستگی جوامع را حفظ نماید. و در این بخش تلاش شده است به معرفی نظریه دموکراسی گیدنز و ارتباط آن با بستر اجتماعی اش یعنی مدرنیته متاخر و ویژگیهای آن یعنی جدایی زمان ومکان ، بازاندیشی، اعتماد و مخاطره یا ریسک پرداخته شود. گیدنز نیز دموکراسی را فقط در چارچوب تنگ نهادهای رسمی سیاسی بررسی نمی کند. بلکه از نظر او دموکراسی در همه جنبه های زندگی از جمله زندگی خصوصی و خانوادگی افراد باید جاری شود.
چرخش تاملی( Deliberative Turn) در نظریه های دموکراسی
اندیشمندان فرهنگ گرا دموکراسی را علاوه بر شکلی از حکومت، “شیوهای از زندگانی” میدانند. از جمله جان دیویی که به اعتقاد او دموکراسی گونهای از روش زندگانی فردی و اجتماعی است و بنیاد آن ایمان به توانایی طبیعت آدمی، ایمان به هوش و به نیرویی است که از همکاری و تجربه همگانی برمیخیزد. در واقع دموکراسی الگویی از زندگانی است که برخاسته از تجارب به هم تنیده و متصل به یکدیگر است(جعفرآبادی،۱۳۸۵: ۱۵۱). دموکراسی صرفاً شیوه حکومت نیست، بلکه تلاشی برای استقرار شیوه خاصی از زندگی است. به این معنا میتوان این نظریهپردازان را فرهنگگرا دانست چرا که بر بنیادهای فرهنگی استقرار نهادهای دموکراتیک تأکید میکنند.
باربو در کتاب دموکراسی و دیکتاتوری، دموکراسی را بر مبنای شیوه زندگی تعریف میکند. به نظر او، مهمترین ویژگی دموکراسی، اصل خودمختاری است. تحقق دموکراسی منوط به چهارچوب ذهنی خاصی است که شهروندان را برای اداره امور به دست خودشان آماده میکند. باربو در این زمینه چهار ویژگی ذهنی را برمیشمارد. شیوه زندگی کنش دموکراتیک در وهله اول مبتنی بر «خواست و اراده تغییر» است. ویژگی دیگر این است که فقط نباید پذیرای تغییر و دگرگونی باشند، بلکه باید این تغییرات را نتیجه فعالیتهای خودشان بدانند. ویژگی سوم احساس بیثباتی و نسبی بودن قدرت و اقتدار است. در مغرب این رویکرد محصول فرایند عرفی شدن بوده است که بنیاد اقتدار مطلق در ذهن انسان مدرن را متزلزل کرده است. اما سویه دیگر این متزلزل شدن اقتدار مطلق، به اقتدار درونی عقل و وجدان باز میگردد. به این ترتیب آخرین ویژگی چارچوب ذهن دموکراتیک به رویکرد اعتماد به عقل مربوط میشود. به نظر باربو این ویژگیهای ذهن دموکراتیک، جامعه دموکراتیک را خلق میکنند(انصاری،۱۳۸۴: ۳۰).
مانهایم از مشکلات گریز ناپذیر دموکراتیک شدن حیات سیاسی کمک می گیرد تا دید گاه خود را وسعت بخشد. او در کتاب دموکراتیک شدن فرهنگ می خواهد از این گزاره که دموکراسی سیاسی، صرفا یکی از تظاهرات یک اصل کلی فرهنگی است، دفاع کند. مانهایم گرایش به دموکراسی را نه فقط در چارچوب تنگ علم سیاست بلکه در قلمرو وسیع فرهنگ تعریف می کند. در دموکراسی در سطح فرهنگ نیز همانند سطح سیاست، برابری بین افراد گسترش می یابد و فاصله عمودی در روابط اجتماعی نفی می شود(مانهایم،۱۳۸۵، ۳۲ - ۲۰ ).
به عقیده دیویی نیز، دموکراسی تنها در سرزمینهایی به نابودی گرایید که طبیعتی صرف سیاسی داشت و به گوشت و خون مردم و به زندگانی روزانه آنان راه نیافته بود. از اینرو دیویی عقیده داشت دموکراسی و شریک اصلیاش تعلیم و تربیت باید سه مشخصه فردیت، شهروندی و انسانیت را که مشخصات اعضای یک فرهنگ دموکراتیک هستند، در افراد رشد دهد(جعفرآبادی،۱۳۸۵: ۱۵۱). فردیت آن چیزی را که به طور منحصر به فرد در درون هر شخص وجود دارد رشد میدهد. شهروندی نهتنها طالب مشارکت در یک جمهوری بلکه همچنین مسئولیتی برای توسعه مهارتها و نقشهایی است که برای سعادت جامعه ضروری است. و بالأخره منظور از انسانیت ویژگی است که همه ما را به عنوان بشر به یکدیگر پیوند زده، ما را به سمت کمال رهنمون میسازد. چنانچه تعادل این سه ویژگی به هم بخورد تهدیدی برای دموکراسی در جامعه خواهد بود(همان).
سی تارامو جامعه دموکراتیک را جامعهای میداند که اولاً در آن هر شخص از فرصتهای مناسب به منظور شکوفا ساختن تواناییهایش بهرهمند است. ثانیاً در آن افراد جامعه در قدرت و مسئولیت شریک یکدیگر هستند. ثالثاً در آن برای حل مسائل به جای استفاده از روشهای دستور، اجبار و خشونت از طریق بحث، مذاکره و توافق استفاده میشود(همان).
همین تاکید بر مباحثه شهروندان و شخصیت دموکراتیک آنان مورد تاکید رویکردهای تاملی است. یونانیان باستان ادعا میکردند که با سخن و سخنوری حکومت میکنند. در حالی که غیریونانیان با اجبار و قدرت، به همین علت غیریونانیها بربر هستند. یونانیان تنها از قوانینی تبعیت میکنند که پس از مباحثه تأیید شدهاند و نه به این علت که قدرتمندان آنها را وضع کردهاند و لازمالاجرا شدهاند. این ایده برای بعضی از دموکراتها هنوز با اهمیت مانده است. آنها حتی توقعات بیشتری از گفتوگو دارند.
تمرکز تحلیلی مشترک نظریه پردازان تاملی تاکید بر شکل گیری شخصیت دموکراتیکی است که دارای خصلت تامل و بازاندیشی، گشودگی و مدارا نسبت به متفاوتها است و میل به برقراری ارتباط و گفت و گو دارد.. در واقع ایدهآل دموکراسی تأملی ایدهآل آشنایی است. منظور از دموکراسی تأملی اجتماعی است که آنها علاقهمند هستند، اجتماع خود را با مشورت عمومی اعضای خودشان اداره کنند. دموکراتهای تأملی معتقدند شهروندان باید قادر باشند علاوه بر حرف زدن خوب بشوند و توانایی استدلال و مواجهه با رویکردهای متفاوت را داشته باشند.
تعاریف و اصول دموکراسی تاملی:
نظریه دموکراسی تأملی طبق تعریف جوشا کوهن (Joshua cohn) در ایدهآل شهودیای ریشه دارد که مبتنی بر آن یک انجمن دموکراتیک به لحاظ صحت و اعتبار و روش اجرا از طریق مباحثه عمومی و استدلال در بین شهروندان برابر اداره میشود. سیلا بنحبیب (Seyla Benhabib) ایده دموکراسی تأملی را با شرایط لازم برای به دست آوردن مشروعیت و عقلانیت به وسیله تصمیمات جمعی تعریف میکند. و برخی از دموکراتهای تأملگرا این مفهوم را یک مفهوم هنجاری میدانند که طبق آن تعامل و گفتوگو تحت شرایط قانونی یک مدل ایدهآل است و نهادها و سازمانهای دموکرات باید تلاش کنند تا شبیه به آن شوند. اما بعد اصلی به وسیله یورگن هابرماس مورد تأکید قرار گرفته است. هابرماس از طرف بسیاری از صاحبنظران، به عنوان پدر فلسفی این تئوری شناخته میشود. او در توصیف هر دو مورد تصمیمات مشروعیتی و نهادها معتقد است که آنها باید در یک پروسه دموکرات گفتمانی مطرح و از طریق مشارکت آزاد و برابر مورد توافق قرار گیرد(Cunningham, 2002:163).
گاتمن و تامپسون آزادی و فرصت را دو شرط لازم و نه کافی برای دموکراسی تاملی می دانند. برای یک دیدگاه دموکرات که با عدم توافق همراه است این دو شرط باید با سه اصل ساختاری دیگر همراه شود. این سه اصل تعامل دو سویه ، تعمیم یا عمومیت کافی و توان محاسباتی می باشند. این اصول ساختاری استاندارد هایی هستند که کارمندان عمومی و شهروندان نباید انها را نقض کنند. دموکراسی تامل گرا از شهروندان می خواهد که سیاست های عمومی را با ارائه استدلالهای برتر هدایت کنند. استدلالهایی که از سوی دو طرف مباحثه ارائه شده اند، مورد بررسی قرار گرفته و انتخاب شده اند. اصل تعامل دو سویه به همین روند اشاره دارد. انگیزه تمایل به تطبیق ، پذیرش دو سویه، ، پروسه مباحثه و توافق یا عدم توافق تاملی از خصوصیات این اصل است(Gutman and Thompson,1996:53). اصل عمومیت یا تعمیم به پوشش افراد به تعداد کافی و بسته به تنوع های ترجیحاتی انها اشاره دارد. اولین بار کانت بود که ارتباط نزدیک اخلاقی بودن و عمومیت را مورد تائید قرار داد. این اصل نه در تئوری و نه در عمل به راحتی به دست نمی آید. کانت این اصل را اساس ارزشهای دموکرات می داند( and Thompson,1996:97. Gutman).
در یک فرم تاملی هر چیزی قابلیت محاسبه برای همگان را دارد. شهروندان و کارمندان عمومی تلاش می کنند که تصمیم های خود را با دیگران تطبیق دهند. این نشانه پروسه استدلال آوری است محاسبه عمومی در عمل و هم در تئوری با مشکلاتی مواجه است. چراکه با سیستم نمایندگی سیاسی به راحتی هماهنگ نیست در این رابطه با دو دسته مشکل مواجه هستیم چه کسی دلایل و استدلال ها را ارائه می کند و به چه کسی. اولین مسئله به چالش تخصیص بر می گردد و این نتیجه تقسیم کار سیاسی است که در هر دموکراسی نمایندگی ایجاد می شود. در یک دموکراسی نمایندگی بعضی مباحثه میکنند برای همه، همچنین شکاف بین شهروندان ومسئولین مسئله محاسبه پذیری را در هر دموکراسی ایجاد می کند( Gutman and Thompson,1996:128).
رالز (Rawls) نیز سه جنبه از دموکراسی تأملی را مطرح میکند. اول اینکه در یک دموکراسی ایدهآل درباره ترجیحات و ارزشهای عمومی جامعه مباحثه و گفتوگو صورت میگیرد. بنابراین طبق این ایدهآل جامعه پلورالیستی که افراد و گروهها و احزاب هرکدام منافع خود و ترجیحات خود را دنبال میکنند، مناسب نیست؛ بلکه احزاب و شهروندان میباید مسئول پیگیری ترجیحات و ارزشهای عمومیای باشند که مورد گفتوگو واقع شدهاند (Cohn, 2002:88). دوم اینکه ایدهآل نظم دموکراتیک ویژگیها و مشخصات برابرخواهانهای دارد که باید از طریق راههای آشکار و معلوم مورد رضایت و تأیید عموم شهروندان قرار گیرد. در یک جامعه برابرخواه فرصتهای سیاسی و قدرت باید مستقل از موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی باشد و این واقعیت که آنها مستقل هستند باید برای عموم شهروندان آشکار و معلوم باشد (Ibid).
سوم، سیاستهای دموکراتیک باید به گونهای تنظیم یابد که بنیانهای لازم را برای احترام به خود فراهم آورد که توسعه صلاحیتها و شایستگیهای سیاسی افراد تشویق شود. و همچنین زمینه را برای دوستیهای مدنی و فرهنگ سیاسی مناسب فراهم میکند. سیاست دموکرات باید راههایی را که اعضای جامعه بتوانند یکدیگر و علایق مشروعشان را درک کنند، ایجاد کند (Cohn, 2002 :89).
مفهوم دموکراسی تأملی از نظر جوشا کوهن (Jusha Cohn) دارای پنج ویژگی میباشد:
یک دموکراسی تأملی اجتماعی مستقل و رو به جلو است که اعضای آن تصویر معین و روشنی برای آینده آن ترسیم کردهاند.
همه اعضای اجتماع در داشتن این نظر مشترک هستند که باید چارچوبهایی برای مباحثه و اجرای نتایج آن ایجاد کنند که فعالیت آنها را در داخل نهادها هماهنگ کنند. برای اعضای این اجتماع مباحثه آزاد در بین افراد برابر اساس مشروعیت است (Cohn, 2002: 91).
یک دموکراسی تأملی یک اجتماع پلورالیست است و اعضای آن ترجیحات و اهداف متفاوت متنوعی دارند، در حالی که در روش مباحثه برای حل مسائل با انتخاب جمعی با همدیگر همعقیده هستند. در این اجتماع به عدهای خاص اجازه داده نمیشود ترجیحات خود را بر دیگران تحمیل کند.
به این علت که اعضای اجتماع پروسه مباحثه را اساس مشروعیت میدانند برای آنها مهم است که شرایط اجتماعشان نهتنها نتیجه مباحثه آنها بلکه برای آنها واضح و معلوم باشد. آنها سازمانهایی را ترجیح میدهند که در آنها ارتباط بین مباحثه و نتایج آشکار و معلوم باشد.
اعضای اجتماع به پتانسیل همدیگر برای ورود به مباحثه اعتقاد دارند. یعنی فرایند تعامل استدلالها در مکانی عمومی (Cohn, 2002: 92).
فرایند مباحثه آزاد باید اصول زیر را رعایت کند:
یک مباحثه ایدهآل باید آزاد باشد. آزادی با دو ویژگی تعریف میشود. اول اینکه شرکتکنندگان نباید در ارزیابی استدلالها و پیشنهادهای مطروحه تحت فشار یا سلطه هنجارهای گذشته باشند. دوم اینکه شرکتکنندگان بتوانند طبق نتایج حاصل از مباحثه عمل کنند.
مباحثه ایدهآل مستدل است از این جهت که دلایل و پیشنهادها پس از مطرح شدن مورد حمایت یا انتقاد مستدل قرار گیرند و همانگونه که هابرماس مطرح میکند تنها استدلال برتر باید شانس پیروزی داشته باشد.
مباحثه ایدهآل دارای ویژگی برابری است. قواعد برای همه افراد به یکسان اجرا میشود. همه افراد حق شرکت، طرح پیشنهاد و دلایل خود و نقد و بررسی دلایل دیگران را دارند. همه صداهای برابری در تصمیمگیری دارند. قدرت و توزیع آن نقشی در مباحثه ندارد.
و در نهایت اینکه مباحثه ایدهآل قصد دارد به یک وفاق عقلانی دست پیدا کند. یعنی رسیدن به استدلالهایی که همه شرکتکنندگان را مجاب کند (Cohn, 2002: 93).
با وجود تفاوتهای نگرشی در مورد دموکراسی تأملی، تقریباً همه صاحبنظران توافق دارند که سه عنصر هسته اصلی این تئوری را تشکیل میدهند که عبارتند از مشروعیت، نگرشها و ترجیحات و انسجام. رقیبهای تئوریک این نظریه مانند لیبرال دموکراتها و گاهی مکتب انتخاب اجتماعی شهروندانی که وارد پروسه سیاسی میشوند را با نگرشها و ترجیحات ثابتی در نظر میگیرند که البته این نگرشها در نهادها و قوانین و قواعد دموکرات نیز به عنوان مبنا مورد استفاده قرار میگیرد و وظیفه انسجامبخشی به جامعه را نیز به عهده دارند (Cunningham, 2002 :163).
مباحثه دموکراتیک زمانی صورت میگیرد که عدم توافقهایی در مورد سیاستهای عمومی در بین شهروندان وجود داشته باشد. این عدم توافقها نهتنها در مورد راههای رسیدن به اهداف عمومی بلکه عدم توافق اخلاقی در مورد خود اهداف عمومی میباشد.در مواجهه با این اختلاف نظرها، شهروندان ممکن است به روشهایی نظیر رأی دادن و امید به اینکه ترجیحات آنها روزی عمل شود متوسل شوند و یا اینکه با یکدیگر وارد معامله و گفتوگو شوند تا نتایج مورد دلخواه خود را به دست آورند. هر دو این روشها در یک ویژگی مشترک هستند و آن اینکه آنها هیچ انتظاری در مورد تغییر ترجیحات و نگرشهای خود در این فرایندها ندارند و پروسه و فرایندهای موجود نیز تغییر نگرش و رجحان را تشویق نمیکند(Cunningham, 2002 :164).
برخلاف این روشها دموکراسی تامل گرا افراد را به زیر سؤال بردن و تغییر نگرشها و ارزشها تشویق میکند. تامپسون و گاتمن این روش را یک فرایند متقابل و دوطرفه میدانند که هر دو سوی گفتوگو باید پذیرای دلایل و استدلالهای همدیگر باشند و همچنین در صورت استدلال بهتر آمادگی تغییر نگرش خود را داشته باشند تا نتایج نه بر اساس ترجیحات افراد بلکه بر اساس استدلال به دست آید (Cunningham, 2002: 164).
در مورد مشروعیت برای دموکراتهای تأملگرا صرف رضایت و توافق مردم در فرایند دموکراتیک کافی نیست؛ چرا که ممکن است این توافق به دلیل انگیزههای متفاوت مانند محاسبه منفعت شخصی یا سکوت منفعلانه صورت گیرد. بلکه فرایند دموکراتیک زمانی دارای اعتبار و مشروعیت است که مباحثه مستدل هم در مورد موضوعات معین و هم قواعد فرایند و روش مباحثه صورت گیرد. استدلالها باید به صورت عمومی تعیین شده و در محل اجتماع معین مورد گفتوگو واقع شود(Cunningham 2002: 164).
دموکراسی از دیدگاه دموکراتهای تأملگرا باید چیزی بیش از رأیدهی و یا ثبت ترجیحات متفاوت باشد. از زمانی که دولت مسئول وادار کردن و یا تعلیم دادن مردم درباره داشتن یک دیدگاه مشترک راجع به یک اجتماع یا زندگی خوب نیست، اما باید امکانات لازم را برای تطبیق دیدگاههای گوناگون و ارزشهای متفاوت فراهم کند.، نتایج رأیگیری بر تعامل ترجیحات متنوع تأثیر خواهد گذاشت. برخی تئوریهای سودگرایی تنها فایده دموکراسی را پتانسیل رسیدن به حد اعلای یکپارچگی میبینند. همچنین سایر رویکردها که دموکراسی را به رأیگیری و یا رویکرد لیبرال دموکراتها محدود میکند نیز نمیتوانند از ویژگی انسجامبخشی ترجیحات و نگرشها چشمپوشی کنند. دیدگاه دموکراسی تاملی این رویکردها را مورد نقد قرار میدهد و معتقد است این رویکردها که بر ترجیحات و نگرشها و انسجام آنها تأکید دارند، نتوانستند وظیفه اصلی دموکراسی را که ارائه یک سیستم برای رد و بدل کردن استدلالها است فراهم کنند(Cunningham, 2002: 165).
گاتمن و تامپسون ارزش دموکراسی تأملگرا را توانایی اجازه دادن به شهروندان و مشارکتکنندگان برای زندگی در شرایط عدم توافق اخلاقی می دانند. از دید گاه یک روش ساختاری اخلاقی در برخی نوشتهها هابرماس سیاستهای گفتمانی و مباحثهای را از این جهت مورد توجه قرار میدهد که میتواند بر بحران مشروعیت موجود در دموکراسیهای اخیر غلبه کند و در نوشتههای اخیر او سیاستهای گفتمانی را اساسی برای انسجام در عمل، اخلاق و تعریف هویت فردی و اجتماعی در یک دولت قانونگرا میداند (Cunningham, 2002: 165).
بنحبیب و مانین دموکراسی ایدهآل را برای ترتیبات سیاسی مشروعیتسازی اساسی میدانند، اما برای بنحبیب مشروعیت به عقلانیت ارتباط پیدا میکند در حالی که مانین مشارکت برابر در فرایند مباحثه را مقدمهای میداند که به مشروعیت منجر میشود (Ibid).
تفاوتهایی درباره اهداف نهایی مباحثه وجود دارد اما یک ویژگی مشترک حداقلی همه آنها رسیدن به توافق درباره ارزشهای عمومی است. در اینباره نقدهایی بر دموکراسی تأملگرا وارد است. یکی از آنها اینکه این نظریه تضادها و ناسازگاریها را کمتر از واقعیتهای موجود تخمین زده است، اما در واقع منتقدان دچار تفسیر نادرستی از این تئوری شدهاند. کوهن در اینباره اشاره میکند که حتی در شرایط ایدهآل نیز گاهی اوقات رسیدن به استدلالهای مورد توافق ممکن نیست و تنها چاره رأیگیری است.
اما نکته مهم این است که نتایج رأیگیری در بین این افراد که برای رسیدن به استدلال بهتر و راضی کردن دیگران تلاش کردهاند متفاوت خواهد بود از افرادی که تلاشی در اینباره انجام ندادهاند (Cunningham, 2002 :166).مشارکت تأملگرایانه و مباحثه دموکرات حتی اگر به وفاق نینجامد به شهروندان کمک میکند تا نسبت به عقاید یکدیگر منعطفتر باشند و آنها را از بیاخلاقی دور میکند. این مباحثه به آنها آموزش میدهد که به عقاید یکدیگر احترام بگذارند (Ibid).
درایزک (Drysek) در پاسخ به اینکه آیا تنها مباحثه عقلانی تنها راه ارتباط در مباحثه است یا انواع دیگر ارتباطی نیز میتواند استفاده شود؟ میگوید آنچه که مهم است این است که انواع اشکال ارتباط باید دارای دو ویژگی باشند: اول اینکه نباید اقناعکننده باشند و دوم توانایی ارتباطدهی اجزای مختلف را به یکدیگر و به یک کل داشته باشند. توانایی ارتباطدهی اعضای خاص به عموم شهروندان. به عنوان مثال شیوه نطق (rhetoric) میتواند یکی از انواع مهم ارتباط در مباحثه باشد؛ چرا که میتواند موقعیت افراد تحت سلطه را تغییر دهد و همچنین شیوه ارتباط مؤثری برای گفتوگوی بین دولت و حوزه عمومی است، اما ممکن است از طریق برانگیختن احساسات و هیجانات شنوندگان آنان را اقناع کند. به نظر میرسد صورتهای دیگر ارتباط به اندازه مباحثه عقلانی برای گرفتن تصمیمات جمعی کامل نیستند. (Drysek, 2000: 167).
پست مدرنها گاهی اعتراض می کنند که این تاکید بر مباحثه عقلانی مانع گفتوگوی موارد متنوع و متفاوت از یکدیگر است. چرا که آنها مبنای عقلانیت را متفاوت میدانند و هرگونه دانشی را نیز نوعی از قدرت میدانند. اما با این وجود دموکراسی تأملی بر گفتوگوی سنتها و افراد متفاوت تأکید دارد و معتقد است با ورود گروههای متفاوت به حوزه عمومی و آنها را در معرض گفتوگو قرار دادن میتوان به این مسئله فائق آمد؛ و به هرحال با روی آوردن به نسبیگرایی افراطی و دیدگاه شکگرایی مبنی بر عدم توانایی قضاوت هم نمیتوان در فضای تفاوت تصمیمات جمعی لازم را اتخاذ کرد (Drysek, 2000: 168).
دریزک معتقد است اگرچه ممکن است نهادهای نمایندگی موجود برای دموکراسی تأملی هم مناسب باشد، اما با توجه به این مسئله که اغلب این نهادها تحت کنترل دولت میباشند و این کنترل تحت تأثیر اجبارهای اقتصادی، بازار آزاد و سرمایه قرار میگیرد ممکن است از استقلال عمل این نهادها کاسته شود. بنابراین مهمترین و اساسیترین نهاد دموکراسی تأملی در خارج از این نهادهای رسمی و در جامعه مدنی و حوزه عمومی است. یک حوزه عمومی شکوفا برای سلامت دموکراسی تأملی ضروری است زیرا هم وسایل لازم را برای آینده دولت و دموکرات آماده میکند و هم آزمونی برای نقصهای احتمالی اجرای دموکرات دولت است (Drysek, 2000: 171).
با تأکید بر جامعه مدنی دموکراسی تأملی به یک قلمروی بیقدرت واگذار نمیشود. زیرا مباحثه گفتمانها در حوزه عمومی نشان میدهد که عقاید عمومی بسیار خلاق هستند و میتوانند به قدرتی اجرایی تبدیل شوند. تعدادی مکانیسمهای انتقال شامل گفتمانها وجود دارد و انتخابات تنها و یا ضروریترین و مهمترین وسایل ممکن برای انتقال عقاید عمومی به دولت نیستند (Drysek, 2000:171).
سایت دانلود پایان نامه درباره گرایش به دموکراسی و عوامل اجتماعی آن- فایل ۶