درویش پورکاخکی (۱۳۸۳)نشان داد که بین سن و ایفای نقش هیجانی رابطه معنادار وجود دارد. در این پژوهش میانگین سنین آزمودنی ها در دامنه سنی ۴۴ تا۵۰ سال بوده است که میتوان گفت که سن عامل اثر گذاری بر هیجانات است.علاوه بر آن آموزشهای افراد در زمینه مهارتهای زندگی و بهزیستی باعث ارتقاء کیفیت زندگی میشود.
رضایی و همکاران(۱۳۸۸) نشان دادند درمان شناختی رفتاری(مدیریت بر استرس)باعث ارتقای کیفیت زندگی میشود.
همچنین کاویانی و همکاران(۱۳۸۷)نشان دادند شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی باعث افزایش کیفیت زندگی افراد افسرده میشود.
با توجه به توانمندی بیشتر در جهت کنترل احساسات و عواطف به علت فراهم بودن آموزش مهارت های زندگی از جمله ( مهارت حل مسئله، کنترل خشم، مدیریت بر استرس و…) برای هر دو گروه از این جامعه و نیز پختگی روانی-عاطفی و افزایش هوش هیجانی این افرادکه تحت تاثیر آموزش است این عدم تفاوت قابل توجیه میباشد. از سوی دیگر با توجه به دامنه سنی آزمودنی ها که بین۴۴تا ۵۰ سال بوده است( کسانی که از لحاظ سنی دارای ثبات در هیجانات می باشند) می توان گفت که بالا رفتن سن آزمودنیها در این پژوهش ثبات در هیجان را به همراه دارد.
فرضیه ی هشتم
سلامت روانی زنان ازدواج مجدد کرده وازدواج مجدد نکرده ی شاهد متفاوت است.
با توجه به یافته های جدول ۱۳-۴ فرضیه صفر پذیرفته میشود. یعنی سلامت روانی در این دو گروه ازدواج مجددکرده و غیرازدواج کرده تفاوتی ندارد. نتایج این پژوهش با یافته های نوربالا و مداحی(۱۳۷۲)، عباسپور(۱۳۷۱)، رسول زاده طباطبایی و همکاران(۱۳۷۳)که نشان دادند مشکلات روانی همسران شاهدی که ازدواج مجدد نمودهاند کمتر از آنهایی است که ازدواج مجدد نکردهاند، مغایر است. همچنین با یافته های(منک و واگنر، ۱۹۹۷)که نشان داد زنانی که سرپرست خانواده هستند احساس حقارت و درماندگی و تنهایی دارند، مغایر میباشد . و نیز با یافته های گوهری(۱۳۷۷؛به نقل از طهماسبی ،۱۳۸۵)که نشان داد تعدد و تعارض نقش در زنان سرپرست خانوار منجر به از دست دادن آرامش روانی میگردد، مغایر است. همچنین با یافته های علیا (۱۳۸۰) که نشان داد که زنان سرپرست خانواده نسبت به زنان غیر سرپرست استرس زیادی در مسائل روانی متحمل میشوند مغایر است. و نیز با یافته های کوکرین (به نقل از طهماسبی، ۱۳۸۵)که افرادی که ازدواج کردهاند در مقایسه با مطلقهها و بیوهها با خطر کمتری درزمینه ابتلاء به بیماریهای روانی مواجه هستند، ناهمسو میباشد. و نیز با یافته های نجاریان (۱۳۷۴؛نقل از اهالی آباده،۱۳۸۱) که نشان داد مرگ پدر، به دلیل آنکه مادر را باتغییر موقعیت قبلی خود در خانواده روبرو میکند و او را به اتخاذ به نقشهای جدید وا میدارد احتمال به ظهور رسیدن مشکلات و بیماریهای روانی را افزایش میدهد، مغایر میباشد، و نیز با یافته های بیرامی (۱۳۷۸؛نقل از طهماسبی،۱۳۸۵)که نشان داد احساس فناپذیری و آسیب دیدهگی سلامت روانی و عاطفی زنانی که شوهران خود را به تازگی از دست داده اند، به طور چشمگیری افزایش یافته است، مغایر میباشد.
با توجه به تاثیر زمان و قدرت تطابق افراد با پدیدهی داغدیدگی و عکس العمل مناسب در برابر مشکلات و حوادث زندگی و همچنین شرایط محیطی از جمله(دارا بودن درآمد وحمایتهای اجتماعی) و نیز حمایتهای عاطفی- روانی اعضای خانواده شامل موفقیت فرزندان در امر تحصیل و اشتغال آنها و نیز به دلیل نگرش مثبت فرزندان به مادران، که بالتبع امنیت روانی برای مادرانی که ازدواج مجدد نکردهاند، را به همراه دارد زیرا فرزندان رسیدن به پیشرفت خود را مرهون فداکاریهای مادر میدانند. و از سوی دیگر آن گروه از زنانیکه ازدواج مجدد نمودهاند عواملی مانند ارتباط فرزندان باپدرخواندهها، به علت گذر زمان و نیز پذیرش آن توسط فرزندان خانواده تا حدودی به بهبودی رسیده است.بنابراین میتوان گفت که فرایند سلامت روانی در این دو گروه بدون تفاوت باشد. از سوی دیگر مهمترین عامل تاثیر گذار بر سلامت روانی این افراد این است که عدم ازدواج و پایبندی به مقوله شهادت و در پی آن سازش با مشکلات و مسائل آن یک افتخار محسوب میگردد.
یافته های جانبی
آیا بین سن و کیفیت زندگی رابطه وجود دارد؟
بین کیفیت زندگی با سن در سطح ۰۵/۰همبستگی معنادار و منفی به دست آمد. یعنی اینکه هر چه سن بالاتر رود کیفیت زندگی کاهش مییابد و این در حالی است که در ازدواج نکردهها این کاهش معنادار و منفی نسبت به ازدواج مجدد کردهها
طرح های پژوهشی انجام شده با موضوع مقایسه کیفیت زندگی زنان ازدواج مجدد کرده و غیر ...