۵- برقراری یک صلح پایدار جهانی.
۶- شناخت جایگاه واقعی ملت ها.
۷- توسعه و تکاپوی بیشتر علوم انسانی .
۸- نمایاندن ارزش و اهمیت تاثیر آثار خارجی در رشد و بالندگی آثار ملی.
۹- تکمیل پازل گستردهی جهانی جهت رسیدن به شناخت و رشد بیشتر و تکمیل و راهبری اندیشه های انسانی.
۲-۷ ادبیات تطبیقی در ایران
«سابقهی رشته ادبیات تطبیقی در ایران بسیار کوتاه است. حتی میتوان گفت این رشته هیچگاه با توجه به اصول نظری و روش تحقیق مشخص در ایران راه اندازی نشده است . درک عوام و در بسیاری موارد حتی خواص از ادبیات تطبیقی این است که این رشته به مقایسهی ادبیات ملل مختلف میپردازد تا تأثیرپذیری نویسندگان فرهنگهای مختلف را از یکدیگر نشان دهد یا تشابهات بین آنها را کشف کند. نتیجهی چنین تصور غلطی از ادبیات تطبیقی باعث شده است تا پژوهشگران ادبیات ملی برای ورود به این رشته خود را بینیاز از دانستن نظریهها و روش تحقیق این عرصه بدانند و سرانجام پژوهشهایی کممایه به نام ادبیات تطبیقی منتشر شود.» (انوشیروانی، ۱۳۹۰: ۲۱۹) مطالعاتی که در ایران در رابطه با این موضوع صورت گرفته است - با وجود ادبیات و فرهنگ غنی ما- تعاملات علمی شایسته و جامعی نیستند و سابقه آن به بیشتر از چندین دهه نمیرسد. همان طور که اشاره شد شاید یکی از دلایل اصلی آن عدم ارائه تعریف جامع و بی توجهی به وسعت اهمیت آن است که هنوز در ایران بهصورت تخصصی به این موضوع پرداخته نشده است . اما گشایش رسمی این مهم – ادبیات تطبیقی – در سال ۱۳۱۷شمسی با نام رسمی سنجش ادبیات زبانهای خارجه توسط خانم فاطمه سیاح چهرهای پویا به خود گرفت. وی که در سال ۱۲۷۸ش در روسیه به دنیا آمد ، تحصیلات خود را تا مقطع دکترا در همانجا ادامه داد و در سال ۱۳۱۳ به ایران آمده و از سال ۱۳۱۵ به تدریس زبان وادبیات روس و فرانسه در دانشگاه تهران پرداخت اما پس از درگذشت ایشان به دستور رئیس دانشگاه کلاس درس وی تعطیل گردید. ( گلبن، ۳۰:۱۳۸۳) حال آنکه رد پای ادبیات تطبیقی در ایران را به قبل از آن، یعنی نخستین سالهای فعالیت دارالفنون و ورود معلمان خارجی به ایران میتوان نشان داد. و شاهزادگان قاجار را هم که با آثار غربی به خصوص رمان و داستانهای غیر ایرانی آشنایی داشتند – به جهت آشنایی با زبان انگلیسی و یا فرانسه – میتوان آغازگران ادبیا ت تطبیقی دانست.
با نگاهی گذرا به فعالیتهایی که در این زمینه در ایران صورت گرفته است میتوان به این نتیجه رسید که بزرگان ادبیات ایران در آثار خود به صورت اجمالی به موضوع ادبیا ت تطبیقی پرداختهاند.
از جمله جواد حدیدی که با اخذ مدرک دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه شروع به انجام پژوهشهای تطبیقی کرد که میتوان از آثار وی «برخورد اندیشه ها» و «از سعدی تا آراگون» را نام برد. مجتبی مینوی نیز نخستین ادیب و منتقد ایرانی است که از طریق نقد تطبیقی به بررسی تاثیر ادبیات شرق، به ویژه ادبیات شرق بر ادبیات انگلیسی پرداخت. همچنین دکتر زرین کوب در جلد اول «نقد ادبی»، دکتر فرشیدورد در جلد دوم کتاب «درباره ادبیات و نقد ادبی» و دکتر محمد علی اسلامی ندوشن در«جام جهان بین» به این موضوع اشاراتی داشتهاند.
پژوهشهای تطبیقی بین زبان فارسی و عربی قدمت و سابقهی زیادی دارد تا جایی که میتوان پیشینه این گونه مطالعات «در جهان عرب را به سال ۱۹۰۳ م بازگرداند؛ سالی که “یعقوب صروف” (۱۸۵۲-۱۹۲۷)در مجلهی “المقتضب"(۱۸۷۶-۱۹۵۲)مقاله کوتاهی را تحت عنوان “رباعیات ابوالعلاء” (رباعیات ابوالعلا معری) منتشر ساخت.» (خضری ، ۱۳۹۰: ۲)گرچه این مقاله فاقد چارچوب و ویژگی تحقیقات تطبیقی علمی است اما به هر حال اولین دستاوردی است که به مقایسهی دو اثر- معری وخیام – پرداخته و تشابهات واختلافات آنها را بررسی کرده است. اما در ایران نیز فعالیتهای تطبیقی بین دو زبان، به اوایل دهه سی قرن بیستم و مجلات ادبی آن دوره بازمی گردد. «بیشتر مقالات تطبیقی این دوره به بررسی تأثیر زبان، ادبیات و فرهنگ فارسی بر عربی میپرداختند و مطابق و همسو با سیاستهای ملی گرایانهی رضاشاه (۱۲۵۶-۱۳۲۳ش) بودند و عکس العملی در مقابل خیمهی سنگین زبان و ادبیات عربی بر محافل فرهنگی و ادبی ایران محسوب میشدند.» (خضری، ۱۳۹۰: ۳ (لازم به یادآوری است که ؛ اگر چه ادبیات تطبیقی نیز مانند سایر مکاتب ادبی به عنوان رهآورد غرب نامور شدهاست ، ولی باید سابقهی شکل ساده و شفاهی این گونه فعالیتها را در ادبیات فارسی و عربی جست و جو کرد. زمانی که «در دوران جاهلی و در جلسات داوری که بین شاعران ، در بازار “عکاظ” صورت میگرفت . جایی که داور مجلس با شنیدن شعر دو شاعر و مقایسهای کلی بین آنان ، رأی به برتری یکی ازشاعران ، بر دیگری میداد.» (همان:۴)
۲-۸ ادبیات ترجمه
اگر ادبیات تطبیقی را شاخهای از نقد ادبی بدانیم و یا اگر حتی برای آن هویتی مستقل قائل شده و تنها به وجود رابطه بین آنها اکتفا کنیم ، باز هم نیازمند ترجمه هستیم. زیرا نخستین رویکرد شناخت آثار خارجی ترجمهی آنهاست که روابط بین فرهنگها و ادبیات ملل مختلف را فراهم میکند. لذا ترجمهی صحیح که موجب دریافت بهتر متون میشود اصلی اساسی جهت رسیدن به روابط و مکانیسمهای پیچیدهی زبان و فرهنگ مبدأ است. چرا که امکان مطالعهی آثار خارجی به زبان اصلی برای همگان میسر نیست. امروزه و حتی در زمان گذشته « عشق به آگاهی و دست یابی به علوم و فنون ناشناخته و پیشرفتههای جامعهی بشری و حس برتری جویی ، انسانها را به تحقیق و تفحص واداشته، به طوری که ترجمه یک ضرورت دینی، علمی و سیاسی شده است .» (معروف، ۸:۱۳۸۰) به همین دلیل ترجمه عمری به درازی عمر انسانهایی دارد که زبانی یکسان نداشته و متمایل به برقراری ارتباط بودهاند. « سنگ نوشتههای موجود در گوشه و کنار عالم مثل آنچه در بیستون یافت میشود و دو هزار و پانصد سال قدمت دارد گواه رونق ترجمه » در گذشته است. (لرستانی، ۵۵:۱۳۷۶)همچنانکه ابیات زیر از اهمیت نقش مترجم در زمانهای گذشته حکایت میکند:
یکی ترجمان را ز لشکر بجست
که گفتار ترکان بداند درست
(فردوسی،۱۳۸۶: ۷۴۸)
یکی ترجمان را ز لشکر بخواند
به گلگون بادآورش بر نشاند (همان:۷۴۹)
تاریخ ترجمههایی که با سند و بهصورت رسمی وجود دارد و میتوان از آنها سخن گفت به سلسلهی ساسانی باز میگردد که نمونههایی از آن، ترجمههای موجود از اوستاست. اردشیر بابکان مؤسس سلسلهی ساسانیان افرادی را به هند و روم فرستاد تا از تمام کتابهایی که در این بلاد وجود دارد نسخه برداری کنند و حتی دستور داد کلیهی رسالات پراکنده در عراق را نیز جمع آوری کنند. (ابنندیم، ۱۳۶۶: ۴۳۷) بعد ازاردشیر جانشین وی ، شاپور کار او را دنبال کرد و دستور داد تمام آثار و کتب انتقال یافته در عهد پدرش را به زبان پهلوی ترجمه کنند و در اختیار دانشمندان قرار دهند. در عهد انوشیروان نیز کتب بسیاری جمع آوری و ترجمه شد. (همایی، ۱۳۶۳ :۳۰) بدین ترتیب برپایی این محیط علمی ، ورود و گسترش اسلام در ایران و تعاملات اجتناب ناپذیر دیگری که از گذشته تا کنون بین فارسی زبانان و اعراب بوده، عرصهی فراخی را برای ترجمهی متون در هر دو زبان فراهم کرده است .
موضوع مهم در ترجمهی درست و دقیق، شناخت ساختارهای زبانی است چرا که «اساس و بنیاد هر زبانی را ساختارهای آن زبان شکل میدهد. ساختارهای زبانی را میتوان به شش نوع یا دسته تقسیم کرد: ۱٫ ساختار نحوی (Syntactic-structure) 2. ساختار صرفی (Morphological-structure) 3. ساختار لغوی(Lexical-structure) 4. ساختار معنایی (Semantical-structure) 5. ساختار بلاغی (Rhetrical-structure) 6. ساختارآوایی (Phonetical-structure). این ساختارها پیکرهی درون زبانی(Intralingustic) و حتی برون زبانی (Extralinguistic) یک زبان را میتواند به نمایش بگذارد. یکی از ضرورتهای اساسی برای ارائه ترجمهای وفادار (Faithful) و مطلوب، ایجاد و یا برقراری تعادل میان این ساختارهاست.» (قلی زاده، ۱۳۷۹: ۹۰-۹۱)
اگر چه برخی معتقدند در فرایند ترجمه ، معنی نباید تغییر کند و بالعکس در مکتبی چون مکتب کارکردگرایی (functionalism) فرهنگ مقصد را تعیین کنندهی روش ترجمه میدانند و در کل در زمینهی ژرف ساخت (معنایی) متن ترجمهای ، اختلاف وجود دارد اما زمانی مترجم میتواند مفاهیم و مطالب زبان مبدأ را انتقال دهد که ساختار دستوری و روساختی آن زبان را بشناسد و ظرایف و نکات دستوری را رعایت کند . البته با توجه به تفاوتهایی که در میان قوانین دستوری و خصوصیتهای زبانی کشورهای مختلف وجود دارد همیشه این موضوع صدق نمیکند. اهمیت این نکته از آن جاست که گاهی عدول از قوانین دستوری زبان مقصد و یا حتی مبدأ ، امکان ایجاد ساختار معنایی درست را فراهم میکند. اهمیت و کاربرد مباحث دستور تطبیقی به دلیل تأثیر گذاری دستور زبان در امر ترجمه است . علاوه بر این « معادل یابی دستوری هنگامی صورت میگیرد که مترجم بخواهد خود را از تاثیر زبان مبدأ برهاند. رعایت نکردن معادل یابی دستوری علاوه بر وارد کردن ساختهای نامأنوس به زبان مقصد ، از روانی و شیوایی نثر ترجمه نیز میکاهد.» (ناظمیان، ۷۰:۱۳۸۱) به همین دلیل انجام پژوهشهایی که مربوط به دستور زبان است راه را برای رسیدن به اهداف ادبیات تطبیقی هموار میکند. اما دستور زبان که موضوع بحث است، بهطور مشخص در میان شاخههای اصلی ادبیات تطبیقی – فرانسوی و آمریکایی – جایگاه خاصی ندارد. لیکن شاید بتوان با کمی اغماض ، آن را جزء شاخهی آمریکایی دانست که دامنه فعالیتش به همهی هنرها میرسد .
فصل سوم:
دستور زبان فارسی و عربی
۳-۱ زبان و دستور زبان عربی
زبان عربی امروزی که به آن عربی کلاسیک هم گفته میشود، باقی ماندهی عربی شمالی قبل از اسلام است. زبان عربی به دو دستهی قبل و بعد از اسلام تقسیم میشود. زبان عربی قبل از اسلام شامل دو شاخهی عربی جنوبی و شمالی بوده است. زبان عربی یکی از فروعات اصلی زبانهای سامی است، عمدهی جایگاه این زبان ، جزیرهالعرب و نواحی اطراف آن بوده است. (ضیف، ۱۳۸۶: ۲۶)این نام، منسوب به سام پسر نوح پیامبر است. زبانهای آرامی، عبری، آشوری، بابلی و…از دیگر گروه های آن محسوب میشود. از ویژگیهای زبان سامی سه حرفی بودن اصل کلمات است. زبان عربی بر خلاف زبان فارسی که یک زبان ترکیبی است و واژهها از پیوند تک واژهها ایجاد میشوند، یک زبان اشتقاقی است یعنی کلمات مختلف با قرار گرفتن در قالبهایی مشخص و اضافه شدن یک یا چند واج ایجاد میشوند.(صفوی،۱۳۶۷: ۵۹)
بررسی بین سازه های زبان یعنی دستور، اولین بار در غرب در قرن چهارم پیش از میلاد و توسط ارسطو صورت گرفت و از آنجا به سایر کشورها اشاعه یافت. امروزه اگر چه مناطق مختلف عربی با لهجههای متفاوتی صحبت میکنند، اما زبان عربی نوشتاری بر مبنای قواعد نحوی قرآن شکل گرفته است. در مورد نوشتن نحو در زبان عربی آمده است: حضرت علی علیه السلام به ابوالاسود دوئلی گفت تا قواعدی برای زبان وضع کند تا امّت به استعانت از آن قواعد، زبان عربی را بیاموزند و بتوانند قرآن بخوانند و بفهمند و ابوالاسود دوئلی با راهنمایی ایشان علم نحوهی سخن گفتن را ابداع کرد. (خانلری، ۱۳۷۳: ۴۲ و نجدی ناصف، ۱۳۵۹: ۷۹-۱۷۲)
«اولین واضع علم صرف هم به روایت سیوطی در کتاب «بغیه الوعاه والمزهر»، “معاذ هراء” از ایرانیان مقیم کوفه بوده است.» (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۱۵)اگرچه مدت زیادی از نوشتن دستور به زبان فارسی به صورت تخصصی نمیگذرد ،اما این ایرانیان بودند که به نوشتن کتب صرف ونحو به زبان عربی پرداختند و سیبویه در قرن دوم هجری در اثر خود یعنی «الکتاب» اساس صرف و نحو عربی را بنا نهاد و نحو عربی را به صورت مستقل و علمی تدوین کرد. ایرانیان «نخست از این روی که زبان عربی، زبان قرآن است و سپس بدین جهت که برای ورود به خدمات دیوانی و رسیدن به مقامات سیاسی و کسب جاه و مقام در دربار خلیفهگان عباسی، به دانستن زبان عربی نیازمند بودند، به تنظیم زبان عربی و تدوین صرف ونحو آن همت گماشتند.» (صنیع، ۱۳۷۱: ۱۰)
۳-۲ زبان و دستور زبان فارسی
زبان فارسی در زیر گروه زبانهای هند و ایرانی قرار میگیرد. هند و ایرانی، شاخهای بزرگ از زبانهای هند و اروپایی است. زبانهای هند و اروپایی به زبانهایی گفته میشود که اکثریت مردم ساکن شبه قارهی هند تا غربی ترین نقطهی اروپا پس از مهاجرت اروپاییان به آمریکا در تمامی این قاره بدان تکلم میکنند.
زبانهای هند و ایرانی هریک شامل سه دوره و به زبانها و لهجههای متعددی تقسیم میشوند. زبانهای ایرانی که شاخهای از گروه زبانهای هند و اروپایی است، «به گروهی از زبانها و لهجههااطلاق میشود که از نظر ویژگیهای زبانی وجوه مشترک دارند. دراین نامگذاری معیارهای زبان شناختی مورد نظر است و نه مرزهای جغرافیایی یا سیاسی کنونی ایران ؛ازاین رو مثلاٌ زبان آسی که در قفقاز بدان سخن گفته میشود یا پشتو که در افغانستان کنونی معمول است، از زمرهی زبانهای ایرانی به شمار میروند اما ؛ زبان ترکی یا عربی که در بخشی از ایران کنونی بدانها سخن گفته میشود، جزء زبانهای ایرانی نیست.» (آموزگار و تفضلی، ۱۳۸۲: ۱۱)
زبان فارسی از ابتدا تا کنون سه دورهی مختلف تاریخی را تجربه کرده است که عبارتند از:
«۱- دورهی باستان از تاریخ تجزیهی زبانهای ایرانی از زبان هند و اروپایی تا انقراض حکومت هخامنشیان؛ یعنی به تقریب از قرن بیستم پیش از میلاد تا قرن چهارم یا سوم پیش از میلاد.
۲ - دورهی میانه : از انقراض حکومت هخامنشیان تا انقراض سلسلهی ساسانیان؛ یعنی از قرن چهارم یا سوم پیش از میلاد تا قرن نهم پس از میلاد.
۳- دورهی جدید: آغاز دورهی اسلامی در ایران تا کنون؛ یعنی تقریباً از قرن نهم پس از میلاد تا عصر حاضر.» (صفوی، ۱۳۶۷: ۱۷-۱۸)
همانگونه که فارسی دری از لحاظ واژگان در مراحل مختلف تاریخ، تغییراتی داشته، (همان:۱۱۱) در زمینهی صرف و نحو نیز تحولاتی را پشت سر گذاشتهاست. زبان فارسی باستان از نظر ساختمان و روابط همنشینی و جانشینی، ترکیبی بوده است. به این معنا که نقش واژه با تغییرات پایانی و لواحقی که داشته ، مشخص میگردیدهاست. حال آن که از دورهی میانه به بعد حالات نحوی واژه، براساس روابط آن با واژه های دیگر تعیین میشود. ویژگی دیگر آن، این است که؛ فارسی دری مانند فارسی باستان و اوستایی تثنیه و نشانه های مؤنث و مذکر بودن را ندارد.
آثاری که اولین بار به دستور زبان فارسی اشاراتی داشته اند، کتابهایی هستند که نویسندگانشان، آن مطالب را در خلال نوشته ها و بنابر ضرورت بیان کردهاند. مانند دانش نامهی علایی که بوعلی سینا به قصد تحقیق در منطق ، الهیات ، طبیعیات و مابعدالطبیعه تصنیف کرده است.)موسوی بجنوردی،۱۳۷۰: ۸)
بنابراین «قدیمیترین اثری که پیش از همه به قواعد زبان فارسی اشاره کرده، دانش نامهی علایی است که ابن سینا در بخش منطق آن وقتی میخواهد از دلالت لفظی سخن بگوید، کلمه را به سه قسم اسم، کلمه (فعل) و ادات (حرف) تقسیم میکند و در این زمینه، دو سه صفحه مینویسد. حکمای دیگر ایران نیز مانند، ” خواجه نصیر در « اساس الاقتباس» و قطب الدین شیرازی در«دره التاج» نیز چنین کردهاند.» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۲۴)
مطالبی هم که دربارهی صرف و اشتقاق فارسی در کتاب «المعجم فی معاییر اشعار عجم» شمس قیس رازی آمده، به دلیل ارتباط آنها با فنون ادبی بیان شده است. اما بعد از المعجم میتوان از کتابهای« منطق الخرس فی لسان الفرس » نوشتهی ابوحیان نحوی، «حلیه الانسان و حلیه اللسان» تألیف سیدجمال الدین ابن مهنا و« لسان القلم در شرح الفاظ عجم» از عبدالقهار بن اسحاق (دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۲۷- ۱۳۲)نام برد.« بنابراین دستهیاول از کتابهای دستوری، شامل مواردی میشود که، مستقیماً برای دستورزبان نوشته نشدهاند. دستهی دوم کتبی استکه توسط کسانی نوشته شدهاندکه، فارسی زبان نبودهاند مانند: تاج «الروس و غره النفوس» ، از احمدبن اسحاق از اهالی قیساریه روم، تاریخ تألیف این اثر پیش از ۸۹۸ هجری است و «اقنوم عجم» که سال تألیف آن را۸۹۸ هجری نوشتهاند و یا «وسیله المقاصدإلی احسن المراصد»، اثر خطیب رستم المولوی، تألیف به سال ۹۰۳ هجری، این کتاب در زمینهی لغت فارسی به ترکی و برای استفادهی ترک زبانان است. مولف در آغاز اثر خود، منظومهای در بیان قاعده های زبان فارسی گنجانده است.»(صفا،۱۳۸۲ :۱۱۶-۱۱۵)و کتابهای دیگری که به زبانهای اروپایی، ترکی و عربی نوشته شده است. اما سیدمحمدرضا ابن الرسول و سمیرا رکنی زاده در مقالهای با عنوان «قدیم ترین دستور زبان فارسی به زبان عربی»، پس از بررسی و بیان قراینی کتابهایی را که بزرگانی چون همایی، صفا و…از آنهابا نام قدیمی ترین کتب در رابطه با دستور زبان فارسی یاد میکنند، رد کرده واین موضوع را اثبات کردهاند که رسالهای به نام «قواعد الفرس» نوشتهی ابن کمال پاشا، قدیمیترین کتاب در زمینهی دستور زبان فارسی به زبان عربی است. (۱۳۸۹: ۳۸-۵۵) استاد مجتبی مینوی در رابطه با این کتاب میگوید :«آن قدر که بنده سراغ دارم گویا قدیم ترین کتابی که دراین موضوع در دست است، کتابی است که در حدود سال نهصد هجری به اسم « قواعد الفرس یا اساس الفرس» تألیف شده و به زبان عربی است.» (مینوی، ۱۳۳۶: ۴۴۳)
«نفوذ فرهنگ و زبان فارسی در شبه قارهی هند با تأسیس سلسلهی گورکانیان هند که به دست بابر، در سال ۹۳۲ هجری بنیان نهاده شد، آغاز شد.» (بورسورث، ۱۳۸۱: ۳۰۵) «از این تاریخ تا مدتها زبان فارسی به صورت زبان رسمی دربار هند و زبان سیاست و ادب و شعر درآمد. دیری نکشید که شاعران بسیار از میان مردم آن سامان در کشمیر و لاهور و دهلی و دیگر جایها، برخاستند و درآن دیار ، کتابهای معتبر در انواع گوناگون نظم و نثر به فارسی پرداختهشد.» (صفا،۱۳۸۲ : ۳۹۷). با مهار کردن قدرت، توسط رجال ایرانی و گسترش زبان فارسی، در این کشور نیز، کتابهای زیادی در زمینهی دستور زبان فارسی به نگارش درآمد، مانند: تحقیق القوانین از حاج محمد یحیی حیران، دستور پارسی آموز، نوشتهی عبیدالله عبیدی، صرف پارسی اثر داتارام برهمن و…. ولیکن «از قرن ۱۳ به بعد نوشتن کتابهای مستقل دستور به تقلید از صرف ونحو عربی یا فرنگی برای زبان فارسی رایج شد که مهم ترین آنها عبارتنداز: کتاب «قواعد صرف و نحو فارسی» از عبدالکریم بن ابی القاسم ایروانی و «صرف ونحو فارسی» تألیف حاج کریم خان کرمانی .» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۳۵)استاد همایی، مرحوم میرزا حبیب اصفهانی (اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم) را نخستین کسی میداند که به صورت جدی به نوشتن دستور زبان فارسی پرداختهاست و میگوید : «نخستین کسی که کلمهی دستور را برای قواعد زبان پارسی اختیار کرده، قواعد فارسی را از عربی جدا ساخته و از دایرهی ترجمه و تقلید عرب قدیم بیرون نهاده و بالجمله برای زبان فارسی به طور مستقل تا آنجا که میتوانسته اصول و قواعدی مرتب نموده، میرزا حبیب اصفهانی است.» (دهخدا، ۱۳۷۷: ۳۰)میرزا حبیب در سال۱۲۸۹(هـ ق) کتاب “دستور سخن” را به شیوهی زبانهای اروپایی منتشر کرد و در سال ۱۳۰۸ (هـ ق) ویرایش و تلخیص جدیدی از آن را با نام “دبستان پارسی” ارائه داد. برخی از کتابهایی که بعد از میرزا حبیب در این زمینه نوشته شد، ازاین قرار است؛
۱- لسان العجم از میرزا حسن بن محمدتقی طالقانی (۱۳۱۷ ق).
۲- دستور کاشف از غلام حسین کاشف (۱۳۲۹ ق).
۳- زبان آموز فارسی نوشتهی میرزا علی اکبرخان ناظم الاطباء(۱۳۱۶ ق).
۴- نهایه التعلیم تألیف حسن رشدیه در دو جلد (۱۳۱۸) .
۵- دستور زبان فارسی اثر میرزا عبدالعظیم خان قریب، این کتاب نیز مانند کتابهای میرزا حبیب بر اسلوب کتابهای مغرب زمین نوشته شدهاست.
۶- دستور زبان فارسی معروف به دستور زبان پنج استاد (قریب، همایی، بهار، یاسمی، فروزانفر) (۱۳۲۸ هـ ق). از این دوره به بعد بزرگان بسیاری هم چون : عبدالرسول خیام پور، پرویز خانلری، احمد کسروی، محمد معین و حسن انوری و حسن گیوی و…همچنان به نوشتن دستورزبان فارسی سنتی (traditional grammar) پرداختند ؛اما امروزه ایرانیان به واسطهی آشنا شدن با دانش زبان شناسی، نوشتن کتب دستوری بر پایهی نظریات زبان شناسی راشیوهی کار خود قراردادهاند.
۳-۳ سیر تحول زبان شناسی نوین
زبان شناسی، دانشی است که به صورت علمی و با اصول و قواعد خاص به بررسی زبان و توصیف زبان، آنچنان که هست میپردازد.شاخه های اصلی آن عبارتنداز: دستور زبان(grammar)،آوا شناسی (phonetics) و واژه شناسی(lexicology).
«مطالعهی ساخت واژهها (یعنی اشتقاق) و تغییرات کارکردی آنها(صرف)در حوزهی واژهشناسی یا مورفولوژی جای میگیرد. قواعدی که برترکیب واژهها حاکماند نیز مجموعاً نحو، نامیده میشود.
واژه شناسی و نحو و عملکرد متقابل آنها را تواماً دستور مینامند.» (باطنی، ۱۳۷۱: ۱۶) براساس تعریف صورت گرفته و با توجه به شاخه های زبان شناسی یعنی دستور زبان، واژه شناسی و آواشناسی، مشخص میگردد که «مفهوم زبان شناسی و دستور به شیوهی علمی با هم درآمیخته است و ایندو را به آسانی نمیتوان از هم جدا کرد.» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۳۳)
اگرچه سابقهی شناخت و بررسی زبان، بسیارطولانی است، اما، مباحثههای دینی که پیشوایان ادیان را وادار به شناخت زبانهای دیگر میکرد، همچنین وجود آثاری در کشورها که با گذشت زمان، دیگر برای مردم آن کشور قابل فهم نبود و مواردی از این قبیل، افراد را بر آن داشت تا به شناخت زبانها بپردازند، چرا که منجر به شناخت بهتر آثار میشد. به این ترتیب مراحل نخستین سیر دانش زبان شناسی شکل گرفت. اندیشمندان ابتدا چارچوب تاریخی را برای شناخت ساخت زبان برگزیدند، که البته شاید آیاتی از تورات که زبان تمام جهان را در ابتدا یکسان دانسته است، در این انتخاب بیتأثیر نباشد، چرا که در تورات باب یازدهم آمده است : «در روزگاران کهن، فرزندان آدم بر روی زمین همه به یک زبان سخن میگفتند. آن گاه زمانی رسید که قصد کردند از شرق کوچ کنند. رهسپار شدند تا به جلگهای در دیار شنعار رسیدند و در آن جا رحل اقامت افکندند. سپس به یکدیگر گفتند: بیایید تا برای خود شهری بسازیم و بر آن برجی بنا کنیم؛ برجی که آن چنان بلند باشد که سر بر آسمان خدا ساید تا بدین سان به عرش برسیم و از پراکنده شدن در سطح پهناور زمین بازایستیم. دراین هنگام یهوه نزول کرد تا شهر و برجی را که فرزندان آدم دست اندر کار ساختن آن بودند مشاهده کند. یهوه از جسارت این قوم به هراس افتاد و به خود گفت: این قوم یک پارچهاند و با این یکپارچگی هیچ کاری از آنان دور نیست. پس یهوه برای برهم زدن نقشه آنها چارهای اندیشید و چنان کرد که دیگر زبان یکدیگر را نفهمیدند. چون از فهم زبان هم ناتوان ماندند، ناچار میان آنها تفرقه افتاد و از ساختن برج، دست کشیدند و بر روی زمین پهناور پراکنده شدند.»ـ نا گفته نماند، این سخنان جزء انحرافات و کژفهمیهایی است که در تورات وجود دارد. ـ به هر حال، سیر زبان شناسی تاریخی ادامه داشت تا این که «در قرن بیستم، تأکید بر تغییر زبان به تأکید بر توصیف زبان بدل شد. به جای در نظر گرفتن چگونگی تغییر مجموعهای از عناصر، زبان شناسان به توصیف زبانهای منفرد در یک زمان مشخص توجه کردند.» (اچیسون، ۱۳۷۱: ۳۷-۳۶)اما سرویلیام جونز (sir william jones)، فردینان دوسوسور (ferdinahde soussure)، نوام چامسکی(chomsky noam)، کسانی بودند که سه انقلاب بزرگ زبان شناسی را رقم زدند. در ذیل به طور مختصر به عملکرد هر یک پرداخته خواهد شد.
۱) «ویلیام جونز» در سال ۱۷۸۶ در گزارشی اعلام کرد که: «سنسکریت و یونانی و لاتین از اصلی که شاید اکنون وجود ندارد، منشعب شدهاند. جونز هم چنین گفت که، امکان دارد زبانهای ژرمنی و سلتی و فارسی از همان اصلی که سنسکریت ازآن منشعب شده، منشعب شدهباشد.» ابوالقاسمی، ۱۳۸۵: ۶-۷)
در واقع وی به نام کاشف زبانهای هند و اروپایی شهرت یافتهاست، کشفی که تا مدتها پژوهشهای زبانشناسی را تحت تأثیر قرار داد.
۲) «فردینان دوسوسور» که به عنوان پدر زبان شناسی نوین معرفی شده، نظریاتش در کتاب «دورهی زبان شناسی عمومی» که پس از مرگش انتشار یافته است، مطرح گردید. «سوسور نخستین کسی بود که ادعا کرد: زبان مانند بازی شطرنج است؛ نظامی که هر عنصرش بر مبنای ارتباط با دیگر عناصر توصیف میشود. اصرار و تأکید وی بر دقت و درهم تنیدگی ساختار زبان، آغازگر عصر زبان شناسی ساختاری شد.» (اچیسون، ۱۳۷۱: ۳۷)
نکاتی که سوسور در تعالیم خود یادآور میشود، شامل موارد زیراست: