۲- اصطلاح
وقتی سخن از فرهنگ در میان است، چنین تصور می گردد که مفهوم روشنی از آن درذهن مخاطب وجود دارد. ولی وجود اختلاف ها در تعریف، چنین برداشتی را منتفی می کند؛ چرا که برخی به فرهنگ، به عنوان مجموعه آداب و رسوم و عادات جمعی می نگرند؛ دستهای دیگر، تصویر فرهنگ را با نمودار تاریخی یک قوم، یعنی مجموعه دستاوردهای علمی، فنی و هنریِ آنان معادل می دانند و پارهای دیگر، دستارِ این واژه را با مفهوم آموزش و تعلیم و تربیت گِرِه می زنند و واژه های (با فرهنگ) را در تعمیم این معانی ابداع کرده اند. و با تغییر نگاه تعریی که از فرهنگ ارائه می شود متفاوت میگردد.
کارشناسان علوم اجتماعی، در تعریف و تبیین واژه فرهنگ اختلاف دارند؛ پژوهشگرانی چون «هنری لوکاس» فرهنگ و تمدن را به یک معنا دانسته؛ با این حال، ترجیح داده از واژه فرهنگ به جای تمدن بهره گیرد. وی در توضیح فرهنگ چنین مینویسد:فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است و دربرگیرنده، سازگاری کلی با نیازهای اقتصادی؛ سازمان مشترک برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی، مجموعه مشترکی از اندیشههاو دستاوردها و بالاخره فرهنگ شامل هنر، ادبیات،علم، آفرینشها، فلسفه و دین است.[۱۷]
به اعتقاد تایلور، فرهنگ مجموعه علوم، دانش، هنر، افکار و عقاید، اخلاقیات، مقررات و قوانین، آداب و رسوم و سایر آموخته ها و عاداتی است که انسان به عنوان یک عضو جامعه کسب می کند.[۱۸] و به نحوه زیستن گفته می شود که هر جامعه ای برای رفع احتیاجات اساسی خود، از حیث بقاء، ادامه نسل و انتظام امور اجتماعی اختیار می کند.[۱۹]
یک فرهنگ شامل معانی و ارزشهای تقسیم شده ای است که اعضای هر گروه، به طور مشترک دارا می باشند[۲۰] و دربردارنده شیوه های تفکّر، احساس و عمل در هر جامعه انسانی برای ساخت انسان.[۲۱]
به اعتقاد ادوارد سایپر: فرهنگ عبارت است از نظام رفتارهایی که جامعه به افراد تحمیل می کند و در عین حال، نظام ارتباطی که جامعه بین افراد برقرار می کند.[۲۲]
ساترلند تعریف دیگری دارد: فرهنگ، شامل هر آن چیزی است که بتواند از نسلی به نسلی فرا رسانده شود. فرهنگ یک قوم، همان میراث اجتماعی آن است. (به عبارت دیگر)کلیت هم تافته ای است شامل: دانستن، دین، هنر، اخلاقیات، قانون، فنون، ابزار سازی و کاربرد آنها و روش فرا رساندن آنها.[۲۳]
کاملاً مشخص است که دیدگاه ها و طرز تلقیهای متنوعی درباره مفهوم فرهنگ وجود دارد و در معنای گستردهتر، فرهنگ معادل با واژه تمدن در نظر گرفته میشود و بر این اساس، شامل تمامی دستاوردهای مادی و معنویِ بشر خواهد بود. و در پذیرش همین معناست که اندیشهوران علوم اجتماعی، فرهنگ رابه دو بخش متفاوت، امّا ملازم با یکدیگر، تقسیم می کنند: فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی.
فرهنگ مادی شامل ابزارها و اشیائی است که به دست مردم ساخته می شود وشیوهها و فرایندهای ساخت و ساز بشر از مواد طبیعی است. فرهنگ معنوی شامل ارزش ها دیدهها و باورها، اندیشه و فنها و..می باشد.بنابراین فرهنگ شامل همه سازمایههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی است که فرد درون آن زاده و پرورد می شود.و در این جامعه به فرد شخصیتی داده می شود که به آن هویت فرهنگی می گویند.[۲۴]
ج- رابطۀ فرهنگ و تمدن
در یک دید کلی، تمدن را به امور مادی(تکنولوژی و علم) و محسوس، و فرهنگ را به امور معنوی(عقاید، اسطوره و دین) مربوط داتسته است. واحتمالا بر همین اساس است که برخی فرهنگ را وجه معنوی و متعالی زندگی اجتماعی و تمدن را وجه مادی و فنی زندگی اجتماعی معنا کرده است.[۲۵]
خصوصا اگر ما تعریف ویل دورانت در نظر داشته باشیم متوجه میشویم که ایشان در تعریف تمدن چنین خاطر نشان می کنند که تمدن نظم اجتماعی است که باعث خلاقیت فرهنگی میشود و لذا تمدن را در بردارنده فرهنگ می دانند و گویا در نظر وی وجه اعلای تمدن وجود فرهنگ و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مردم می باشد.
لذا تمدن در مقایسه با فرهنگ حوزه وسیعتری دارد و مردمانی بسیار و از دیدگاه فرهنگی منفک و متمایز را در برمیگیرد»[۲۶]
نکتهای که تمایز این دو را قدری روشنتر می کند این است که تمدن امری تاریخی و فرهنگ مربوط به زمان حال است؛ نوربرت الیاس در تبیین این تمایز، که بر مبنای مصطلح آلمانی این دو واژه مطرح شده است، میگوید: «تمدن معرف یک روند یا دست کم معرف سرانجام یک روند است» ، اما فرهنگ با فراورده های انسانی مربوط می شود که «همچون شکوفه در کشتزارها» حضور دارند».[۲۷]
ساموئل هانتینگتون، تمدن را بالاترین گروهبندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی به شمار میآورد.[۲۸]
تعدد تعریف ها از این دو واژه کار را برای ارائه ما به الامتیاز این دو مشکل می کند ولی با توجه به تعریف ها از فرهنگ و تمدن، با وجود ارتباط فرهنگ و تمدن این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند؛ تمدن بیشتر در حوزه نظم فراگیر در همه حوزه ها و پیشرفت علمی و تکنیکی در زمینه های گوناگون را در ذهن تداعی می کند و فرهنگ نیز بر مبنای همان معنایی که در زبان فارسی در نظر گرفته شد بیشتر بار معنوی دارد تا مادی. و به قول علامه جعفری، ممکن است که اعتلای فرهنگی موجب دست یابی جامعه به مدنیت شود؛ همچنین جامعه می تواند صرفا برپایه اقتباس از تمدنی دیگر رشد کند و به تمدنی دیگر تبدیل شود که با تمدن مادر متفاوت است. در سوی دیگر، این نکته نیز ضروری است که جامعه غیر متمدن نیز دارای فرهنگ باشد.[۲۹]
ارزشهای فرهنگی، اساس حرکت و فعالیتهای فردی و اجتماعی یک قوم محسوب می گردند.به تعبیر دیگر، می توان فرهنگ را به عنوان زمینه رویش و جوشش رفتار، عادات، کنش و واکنشهای فردی و جمعی یک ملت وجامعه تلقی نمود. به همین دلیل، برخی جامعه شناسان، با برداشتن فاصله میان زمینه پیدایش رفتارهای عمومی، و خود این رفتار و فعالیت، فرهنگ را بر مجموعه رفتار، عادات و توانایهای یک قوم اطلاق می کنند[۳۰].
د- باور
کلمه باور » از لغاتی است که متناسب با ترکیبی که با کلمات دیگر پیدا می کند مفهومی متناسب با آن پیدا می کند و در کتاب های لغت به معانی زیر آمده است:
معین، میگوید: باور یعنی قبول سخن کسی، یقین و اعتقاد، باور کردن سخن کسی را به معنای راست دانستن و باطنا تصدیق قول کسی کردن است.[۳۱] ودر لغت نامه دهخدا چنین آمده: باور به معنای داشتن، استوار داشتن، راست پنداشتن، قبول داشتن، پذیرش، تصدیق ککردن و ایمان داشتن هم آمده است.[۳۲]
ه- دین
دین نیز در تعاریف در حیطه های مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. که ما به شمهای از این تعاریف میپردازیم:
۱- معنای لغوی
دین و شریعت و ملت، هر سه لغات عربی هستند و در لغت، تقریبا به یک معنی آمدهاند و شاید به همین جهت در تعریف هر کدام از آن سه، آن دوی دیگر نیز داخل شدهاند؛ حال برخی تعاریف لغوی را در ذیل میآوریم:
راغب اصفهانی، گفته است: « دین عبارت است از پرستش و پاداش و به طور استعاره، درباره شریعت به کار می رود» بعد میگوید: «دین مثل ملت است ولی آن را به اعتبار پرستش و اطاعت از شریعت، دین می گویند.»[۳۳]
در العین آمده است: الدین، جمع الادیان و الدین الجزاء کقولک: « دان الله العباد یدینهم یوم القیامه، ای یجزیهم»[۳۴] پس به معنای جزا آمده است و دیگر معنی ای که اختیار میکند: «و الدین: الطاعه و دانوالفلان ای اطاعوه» دین به معنای اطاعت می باشد. واژه دین در این لغت نامه به معنای :« الدین: العاده» نیز آمده است
در لسان العرب، آمده: الدیان: القهار، و قیل: الحاکم و القاضی و هو فعال من دان الناس، ای قهرهم علی الطاعه یقال: دنتهم فدانوا: قهرتهم فأطاعوا[۳۵] یعنی دیان به معنی قهار نیز آمده است. و دیان صیغه مبالغه است . آمده، دان الناس، یعنی وادار کرد آنان را بر اطاعت. گفته می شودد« دنتهم فدانوا» یعنی آنا را وادار کردم پس وادار و مجبور شدند.
با بررسی اجمالی متوجه میشویم دین در کتب لغت به معانی،۱- جزا ۲- اطاعت ۳- عادت و شأن ۴- حاکم ۵- اعتقاد ۶- شریعت ۷- حساب ۸- خداپرستی ۹- قاضی ۱۰- قانون ۱۱- بندگی امده است.
۲- معنای اصطلاحی
پژوهشگران ،مفهوم دین و آموزههای دینی را از زوایای مختلف بررسی کردهاند؛ دینپژوهان مغرب زمین در تعریف دین، گاه دایرۀ دین را چنان وسیع گرفتهاند که شامل اسطوره و خرافات شده و گاه دایرۀ آن را به گونهای تنگ گرفتهاند که فقط بر بعضى از ادیان منطبق است. نتیجۀ این امر آن بوده که تعریفهای گوناگونی از دین ارائه شده است و تأمل درباره هر یک نشان میدهد که مشکل بتوان تعریفی جامع و مانع از دین ارائه کرد.[۳۶] و در نتیجه هر تعریفی برگرفته از دین یا ادیان خاصی است و « در غرب طی روزگاران، آن قدر تعریف های فراوان از این پدیده آمده که حتی ارائۀ فهرستی ناقص ازآان غیر ممکن است»[۳۷].
۱) تعریف دین از نگاه غربیان
تعریف دین یکی از مشکلات متخصصین هر رشته به حساب می آید:
برخی نیز در تعاریف ماهوی و توصیفی در جستجوی این امر هستند که دین چه ماهیتی دارد؟
پارسونز، بر مجوعهای از باورها، اعمال، شعایر و نهادهای دینی که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کردهاند را دین می نامد؛ و برخی هم به دین نگاه کارکردگرایانه دارند؛ و این دسته از تعاریف یکنواخت نیستند و بر این مطلب دلالت دارند که دین، چه کاری را انجام می دهد. پاره ای از آن ها کارکرهای فردی یا اجتماعی دین و برخی دیگر کارکردهای منفی یا مثبت را گزارش کرده اند[۳۸]
برخی نیز به گونهای تعریف ازدین ارائه داده اند که انوع گوناگونی از تعریف اعتقادی-اخلاقی، اعتقادی- سمبلیک، و اعتقادی – آدابی را در بر میگیرد[۳۹]
برخی از اندیشمندان غربی مانند گلاک و استارک با بررسی پژوهش های دینی، دینداری را در بردارنده جنبههای زیر دانستهاند:۱. جنبه اعتقادی یا باورهای دینی.۲. کارهای دینی که شامل شعایر و مناسک و پرستش و دعاست. ۳. بعد تجربی دین که در موقعیت های برتر ایجاد شده، فرد ، خود را با شعور برتر رو به رو می بیند. ۴. دانش دینی(آگاهی فرد مؤمن از دین پذیرفته او).۵. پی آمدها (این بعد از دین بر رفتار روزمره و غیر دینی افراد اشاره می کند.[۴۰]از دیدگاه این دو دانشمند، در همه دین ها با وجود تفاوت هایی که در امور جزئی وجود دارد، عرصه های مشترکی به چشم می خورد که دین داری در آن آشکار می شود. این عرصه ها شامل جنبه های اعتقادی، کارهای دینی، فکری، عاطفی و پی آمدهای است .
۲) تعریف دین از دید متفکران اسلامی
حکیمان و متکلمان و فلاسفه مسلمان در چیستی دین، خود را اسیر رهیافت های تک محورانه مانند رهیافت معرفتی، اعتقادی، وجوی، کارکردی نکرده اند و رویکردی جامع نگرانه عرضه کرده اند.
استاد جوادی آملی معتقدند: مراد از دین، مجموعه معارف نظری و عملی قدسی است؛ یعنی مجموعه گزارههای ناظر به واقع و عمل که حول محور قدسی شکل گرفتهاند. در حقیقت، دین مجموعه معارف دست اول است که معمولا در متونی مقدس گرد آمدهاند. با تطبیق تعریف مزبور بر اسلام، دین اسلام عبارت است از مجموعه معارفی که در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند [۴۱].
حامد الگار می گوید: « دین، مجموعه ای از احکام و عقاید است که خدای تعالی برای هدایت انسان و برای وصول به سعادت دنیوی و اخروی در پیشگاه آدمی قرار داده…..دین با دنیا و زندگی تنیده شده است و اصلا برای اصلاح زندگی و برای هدایت ما در بستر دنیا آمده است. دین شامل معارف عقلی، شهود قلبی، و عملی شرعی است[۴۲]
علامه طباطبائی در تعریف دین چنین مینویسد: «دین مجموعه معارف مربوط به مبداء و معاد و مانند آن و قوانین و مقررات فردی یا اجتماعی است که از طریق وحی و نبوّت بهدست میآید.»[۴۳]
با اوصافی و تعاریفی که از دین آورده شد به یک نکته پی برده می شود، و آن اینکه دین مجموعه ای از آموزههای مختلف است که توسط مرجع یک دین برای مردم عرضه می شود؛ اگر دین الهی باشد که آموزههای آن پشتوانه ماورایی حقیقی دارد و اگر دربردارنده آموزههای این جهانی باشد در سطح همین دنیا کاربرد خواهد داشت.
ز- باور دینی
در معرفت شناسی در باره معنای« باور دینی» میگویند: این کلمه ترکیب است از دو واژۀ «باور» و «دین»، و معنای دقیق آن این است که اگر گزاره برگرفته از دین به انسان عرضه شود و ذهن مفاد آن گزاره را بپذیرد، در این صورت باور دینی پدید آمده است، باور دینی پذیرش و اعترافی است که ذهن انسان نسبت به گزاره دینی دارد[۴۴]
به نظر می آید معنای مترادف این کلمه با توجه به معانی صورت گرفته در عربی، همان «عقیده» باشد؛ در المصباح المنیر آمده است: « عقیده چیزی است که انسان متدین به آن شده و اعتقادی نیکو و به دور از شک در آن داشته باشد».[۴۵] در المعجم الوسیط آمده: « العقیده؛ الحکم الذی لایقبل الشک فیه لدی معتقده، و فی الدین، ما یقد به الاعتقاد دون العمل کعقیدت وجود الله و بعثه الرسل»[۴۶]
از کنار گذاردن معنای فارسی و عربی به یک نتیجۀ واحد می رسیم و آن هم: تصدیق کردن یک سخن و یا اعتقاد و یا آن عقیده دینی است که قابل شک نیست.
و باید خاطر نشان کرد که مراد ما از باور در این پژوهش صرف اطلاع داشتن از یک آموزۀ دینی نمی باشد؛ بلکه مراد ما از متدین و یا معتقد کسی است که حرف هایی که به زبان او جاریست در قلب او هم نشسته باشد؛ و لذا در این وقت است که میگویم یک آموزه میتواند یک فرد یا جامعه را به سوی پیشرفت ببرد یا نه؟
ک- تعامل فرهنگ، تمدن و باور دینی
اندیشمندان قائل به همکاری این سه عنصر باهم هستند. باورها و ارزشهای فرهنگی، اساس حرکت و فعالیتهای فردی و اجتماعی یک قوم محسوب می گردند. یعنی مثلث زندگی بشر را دین، فرهنگ و تمدن می سازد. به طوری که فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمی توان یافت مگر آنکه شکلی از مذهب در آن وجود داشته باشد.[۴۷]
وقتی به تاریخ بشر مینگریم میبینیم مردمانی که در حوزه فرهنگها و قلمرو تمدّنها زیستهاند در پیدایش فرهنگ آنان و در پی آن در پیدایی تمدّن که بر شالوده آن استوار شده و اندیشه های دینی نقشِ بنیادین داشته اند. واقعیت این است که همان گونه که تمدّن را نمیتوان مجرد و جدا از فرهنگ در نظر گرفت فرهنگها نیز به نوبه خود وامدار دین هستند. کمتر فرهنگ اثرگذاری میتوان یافت که از دین و چشم اندازهای دینی جدا باشد.
در درازای تاریخ، ادیان زاینده و سازنده بسیاری از تمدّنها بودهاند. به دنبال هر پیامبری، فرهنگ دینی ویژه پدید می آمد و سپس تمدّنی متناسب با آن فرهنگ ویژه، زاده می شد.
هانتینگتون می نویسد:« دین ویژگی عمدۀ هر تمدّنی است و به قول کریستفر داوسن: ادیان بزرگ شالوده هایی است که تمدّنهای بزرگ بر آن بنا شدهاند. از پنج دین جهانی که وبر برشمرده است چهار دین: مسیحیت اسلام هندوییسم و آیین کنفوسیوس تداعی کننده تمدّنهای بزرگ هستند.[۴۸]
تمدّنهای بشری همان گونه که براساس تقسیم بندی های مختلف شناخته میشوند براساس ادیان نیز تقسیم میپذیرند; زیرا عناصر فرهنگی ادیان همچون روحی برای یک تمدن عمل میکند. پس به هیچ روی نمی توان نقش سازنده و اثرگذار دین را در تاریخ تمدّن انسان نادیده انگاشت.
دیوید هیوم در بررسی تاریخ طبیعی دین می نویسد: «اگر در پژوهش مسائل اجتماعی عامل دین را از یاد ببریم بخش بزرگی از تاریخ و تمدّن و میراث فرهنگی جامعه را باید کنار بگذاریم»[۴۹]