ایزوتسو اسلام شناس فقید ژاپنی، پیشقراول روش سمانتیکی در مطالعات اسلامی است.[۸۸] تفاوت کار ایزوتسو در چگونه گفتن است که این قدر جذاب می کند. چگونه گفتن به همه حوزه های معرفتی تعلق دارد. اگر این اصل در سخن گفتن عادی، در هنر، در علم و در تحقیقات ادبی و فلسفی رعایت نشود، کار پیش نمیرود. این امر دو وجهه و دو جنبه دارد: یک جنبه روش شناختی و یک جنبه محتوایی و معنایی که به اولی باز میگردد.[۸۹]
ایزوتسو از میان این متفکران و آثارشان مؤلفهای به وجود آورد و یا به تعبیری دیگر به نوعی از ترکیب التقاطی به معنای مثبت آن دست زد. او متفکری بود که روح تعالیم شیعی و فرهنگ حاکم بر آن را درک میکرد. [۹۰]
-
- ۸. ۱. سه اصل کلی در روش معناشناختی ایزوتسو
در معناشناسی ایزوتسو براساس مکتب بن مبانی و اصولی وجود دارد که وی براساس آنها به فهم متون به ویژه قرآن کار کرده است. با توجه کارآمدی روش معناشناختی درحوزه مطالعات اسلامی توجه به اصول سه گانه زیر لازم و ضروری است:
۱ـ معنای کلمات و جملات را در درون یک نظام فکری باید فهمید نه به صورت مجزا. این روش، یعنی مجزا ندیدن عبارات و گزاره های هر متن از یکدیگر، با اندکی تساهل همان است که در تفسیر قرآن با قرآن گفته میشود.
۲- همه متون و از آن جمله متون دینی در خلأ نازل نشدهاند؛ بلکه متعلق به یک بستر و فرهنگ اجتماعی خاصاند و از آن متأثر و بر آن تأثیر میگذارند. البته این اصل با مسأله"شأن نزول” یکسان نیست.
توجه به واقعیتهای فرهنگی زمانه متن، اجتهاد جدیدی را پایه ریزی میکند،که در این قلمرو احتمالاً فقیهان سنتی مقاومت میکنند و بر ثبات استنباطهای قبلی و اجتهاد علمای سلف تأکید میورزند.
۳- توجه به نیات و مقاصد گوینده جمله چیزی نیست که فی نفسه و به صورت معلق وجود داشته باشد، بلکه آدمیان همیشه با توجه به اوضاع و احوال واقعی و برای مقصودی، جملهای را با ساختار نحوی و دارای معنا ادا میکنند.[۹۱] اجرای اصل سوم روش سمانتیکی، یعنی توجه به نیات و مقاصد گوینده، در باب روایات، مشکلی به بار نمیآورد؛ اما در باب قرآن این بحث وابسته به آن است که وحی را از مقوله تجربه دینی بدانیم و یا آنکه مقولهای قدسی و غیر از تجربه دینی. در فرض دوم، پی بردن به مقاصد خداوند را باید با کمک استعاره فهم کرد و دانستن نیت خداوند، معنای حقیقی نمیتواند داشته باشد.[۹۲]
-
- ۸. ۱. مراحل دریافت معنای واژگان (با اصلاح روش ایزوتسو) :
بر اساس روش معناشناسی، فرایندی را که باید طی نمود تا بتوان به معنای درست و دقیق واژه دست یافت به قرار زیر است:
۱ـ واژهای انتخاب شود.
۲- استخراج هم خانوادههای صرفی واژه و یک نظام صرفی مناسب واژه ، مبتنی بر ساخت های اسمی و فعلی و حرفی، در یک نمودار طبقهبندی میگردد.
۳ـ شبه مترادفها و واژههای متضاد جستجو شود.
۴- تلاش در جهت طبقهبندی واژهها در طبقه بندی متعارف شمول پذیر خود.
۵- معنای قاموسی واژه و معنای صرفی واژه در درون هم خانوادههای صرفی، یک انگاره دو بعدی را که از وضوح معنایی برخوردار است میسازد. همین انگاره با واژههای شبه مترادف و متضاد خود کاملتر میشود، و سپس از طریق نظام سلسله مراتبی مناسب، انگاره معنایی وضوح بیشتری مییابد.
۶- تا این مرحله، معنای اساسی واژه در زبان متن واضحتر میشود، اما از این مرحله به بعد باید برای درک معنای کاربردی واژهها، در متن جستجو صورت گیرد.
در جستجوی متن با واژه هایی برخورد میشود که با واژههای انتخابی همنشین هستند و در قالبهای فعلی و اسمی عمل میکنند. این واژهها شناخت کاربرد واژه انتخابی را با مشکل مواجه میکنند، لذا باید برای آن واژهها همین شیوه تکرار شود، تا سرانجام شبکهای از واژههای همنشین که یکدیگر را با ارتباطاتی که دارند معنا میکنند، در یک حوزه معنایی جا داده شوند.
معنای کاربردی واژهها در این سطح، علاوه بر آنکه به روابط شبکهها وابسته است، به دیگر حوزههای دانش و معرفت بشری نیز متصل است. به عبارت دیگر در این سطح از شناختِ کاربرد واژهها، نتایج و دستاوردهای علوم، انگارهها و نظریات، رویکردهای علوم انسانی و اجتماعی و جهان بیرونی، در وضوح معنایی واژه دخالت میکنند.[۹۳]
-
- ۱. برخی از اصطلاحات علم معناشناسی
برای فهم بهتر روش تحقیق که معناشناسی است ابتدا به توضیح و تبین اصطلاحات خاص این علم میپردازیم:
-
- ۹. ۱. معنا
معنا چیزی نیست جز جریانی جهتدار. برای چیزی معنا قایل شدن یعنی برای آن جهتی در نظر گرفتن. منظور ما از جهتدار بودن معنا این نیست که هر پدیدهای معنای مرجعی دارد و معنا فرایندی در حال نیل به این مرجع است، بلکه حرکت به سوی مرجع، یکی از جهتهای ممکنی است که میتوان برای معنا در نظر گرفت. معنا ممکن است در جهت نابود کردن خود نیز عمل کند و این یعنی هیچ مرجعی برای معنا قایل نشدن؛ در این مورد میتوان بسیاری از رمانهای نو را مثال زد که در پی اثبات بیمعنایی معنا هستند. از سوی دیگر ممکن است معنا فقط در جهت دستیابی به نوعی انسجام معنایی پیش رود که در این حالت ما معنایی را حس میکنیم. گاهی نیز پدیده معنادار در پی بازیابی شکلی خاص و شناخته شده است که میتوان چنین وضعی را به بازیابی معنایی تعبیر کرد. در هر صورت معنا وجودی است شکل نیافته که معناشناس با شکل دادن و نظم بخشیدن به آن سعی میکند آن را قابل درک کند. [۹۴]
-
- ۱. ۹. ۱. معنای اساسی
هر کلمه به صورت منعزل و جدا از اینکه همراه سایر کلمات در جمله قرار گیرد، معنای ویژه خود را دارد که حتی در بیرون از متن نیز این معنی را حفظ میکند. مثل کلمه کتاب که در قرآن کریم یا خارج از آن، معنای اصلی خود (نوشته ، نامه) را از دست میدهد.[۹۵] در واقع معنای اساسی آن است که کلمه، چه در آن متن خاص و چه در بیرون آن، حاوی آن است (عنصر معناشناختی ثابت).
-
- ۱. ۹. ۱. معنای نسبی
در آن حال که معنا « اساسی» یک کلمه چیزی ذاتی و درونی از خود آن است که با آن کلمه به هر جا که برود انتقال پیدا میکند، معنای نسبی یک دلالت ضمنی پیدا میکند؛ یعنی در دل یک نظام خاص، بار معنایی خاصی دارد، و در نتیجه پیدا شدن وضع خاصی برای آن کلمه در زمینه ای خاص، به معنای اساسی پیوسته و افزوده میشود، و در نظام تازه نسبت به کلمات مهم دیگر نسبتها و روابط گوناگون پیدا میکند. درحالی که معنای اساسی و پایه یک کلمه، ذاتی و درونی خود آن کلمه است.[۹۶]
تأثیر میدانهای معنایی نسبی گاهی به گونهای است که اساساً شاهد معنای تازهای برای کلمه خواهیم بود. برای مثال کاربرد واژه “ید” در قرآن دارای یک معنای اساسی، که همان ” دست ” به عنوان عضو بدن است بوده، اما انواع معانی کاربردی مانند بیعت، نوازش، تهدید، تسلیم، ابزارسازی و … را دارد.[۹۷]
البته اینکه بتوانیم معنای اساسی یک کلمه را بدون لحاظ تأثیرگذاری فرهنگ محیط به دست بیاوریم بسیار جای تردید وجود دارد، و همانطور که گفته شد الفاظ در خلأ نازل و وضع نمیشوند.[۹۸]
در آن حال که معنای اساسی یک کلمه، چیزی ذاتی و درونی از خود آن کلمه است که با آن کلمه به هر جا که برود؛ انتقال پیدا میکند؛ معنای نسبی چیزی است که دلالت ضمنی دارد و در نتیجه پیدا شدنِ وضع خاصی برای آن کلمه در زمینهای خاص، به معنای اساسی، پیوسته و افزوده میشود. [۹۹]
-
- ۱. رابطه همنشینی و جانشینی
-
- ۱۰. ۱. فرایند همنشینی
یکی از فرآیندهای کلام «فرایند همنشینی» است. در این حالت، نظام حاکم بر زبان نظام « و…و» است؛ یعنی عوامل دخیل در داستان و وقایع در کنار یکدیگر قرار میگیرند و امکان حذف یکی و جانشینی دیگری نیست. در اینجا داستان فرایندی پویا و حرکتی رو به جلو دارد؛ برای مثال، وقتی میگوییم کچل مم سیاه حرکت دارد و رفت تا به دریا رسید و سپس حوضی ساخت و مشکهای شراب را در آن ریخت و بعد هم گودالی کند، در آن پنهان شد و منتظر چهل مادیان نشست، در چنین کلامی ما با نظام همنشینی مواجه هستیم. کچل مم سیاه از نقطهای حرکت خود را آغاز میکند و قدم به قدم پیش میرود.
در نظام همنشینی، برخلاف نظام جانشینی، « ارتباط بین عوامل زبانی از نوع ترکیبی یا پیوسته است». هر عامل در کنار عامل دیگر قرار میگیرد و سبب تکمیل شدن آن میشود؛ به همین دلیل، در فرایند همنشینی زبانی، حضور همه عوامل زبانی در کنار یکدیگر ضروری است. همین ترکیب است که حرکتی رو به جلو را سبب میشود که بعضی از زبانشناسان از آن تعبیر به حرکت خطی کردهاند. در فرایند همنشینی، امکان حذف هیچ یک از عوامل زبانی نیست.[۱۰۰]
وقوع واژهها با ویژگیهای بنیادین مشترک بر روی محور همنشینی به نوعی «با هم آیی» منجر میشود که آن را « باهمآیی همنشینی» مینامیم. در اینگونه از باهمآیی، فعلی یا صفتی بر روی محور همنشینی در کنار هم قرار میگیرد که برای اهل زبان از پیش تعیین شده است.[۱۰۱]
-
- ۱۰. ۱. فرایند جانشینی
با توجه به جهان بینی خاص واژگان در نظام معناشناختی، رابطه جانشینی با مطالعه واژههایی مشخص میگردد که میتوانند جایگزین هم شوند. مترادفها در یک واژگان میتوانند بینشهای با ارزشی در مورد روابط جانشینی یک واژه با دیگر واژگان زبان به دست دهد. اقلام واژگانی به شرطی مترادف (هممعنا) دانسته میشوند که بتوانند بدون ایجاد تغییری عمده در معنای جمله به جای یکدیگر قرار گیرند.[۱۰۲]
-
- ۲. ۱۰. ۱. ترادف یا هممعنایی