بهترین و مطلوب ترین سبک مدیریتی کلاس، امری حیاتی و ضروری است.
کلاس درس به عنوان کوچکترین خرده سیستم نظام آموزشی به تبع تحولات و تغییرات اجتماعی و آموزشی در حال تغییر است. از میان عناصر کلاس درس، نقش معلم و سبک مدیریتی او در تحقق اهداف آموزشی و تربیت افرادی متناسب با جهان امروز بسیار مهم و اساسی است. معلمان در کلاس های درس باید سبک های مدیریتی را متناسب با ویژگی های شخصیتی دانش آموزان و روش های تدریس، به گونه ای انتخاب کنند که دانش آموزان فرصت کسب انواع مهارت ها را از طریق عمل در کلاس درس بیاموزند. روش های تدریس فعال، توجه به علایق و نیاز های دانش آموزان، به کارگیری روش های حل مسئله مشارکتی، ایجاد رابطه سازنده و اثربخش با دانش آموزان می تواند محیط کلاس درس و فرایند آموزش را شوق انگیز و زمینه تحقق اهداف تربیتی و آموزشی را فراهم نماید. مدیریت کلاس درس تهیه تدارکات و اتخاذ شیوه های لازم برای ایجاد و حفظ محیطی اثر بخش برای آموزش و یادگیری است که بستگی به چگونگی ارزشیابی، دلایل انگیزش رفتار دانش آموزان، ایجاد جو یادگیری مطلوب و سبک های مدیریتی معلم دارد (خلخالی، سلیمانپور،فردی، ۱۳۸۹). همچنین، مدیریت احساسات در کلاس درس، یک عامل مهم برای آموزش مؤثر و موفقیت آمیز است ( کوپر[۴۹]، ۲۰۰۱ ). نگاه اول از سوی معلم باید تشخیص توانایی های دانش آموزان باشد و عمل درست از سوی او، کشف استعداد بین آنهاست ( سلو[۵۰] و دیومی[۵۱]، ۲۰۱۳ ).
فرایند تعلیم و تربیت دارای پیچیدگیها، ظرافتها، مراحل و سطوحی است که بدون مدیریت درست، علمی، کارآمد و اثربخش کلاس درس و یادگیری و یاددهی، ما را به اهداف نمیرساند و تعلیم و تربیت ناقص به اجرا درمیآید. در بررسی نقشهای تک تک اجزای انسانی نظام آموزشی، نقش معلم به عنوان کارگردان و تأثیرگذار مستقیم بر فراگیران، نقش حیاتی و محوری است، لذا معلمان و مربیان در صورتی میتوانند نقش خود را به درستی ایفا نمایند که بتوانند به گونه مناسب بر کلاس درس مدیریت اثربخش داشته باشند. نقش انضباط، کنترل صحیح کلاس و اداره نمودن آن بر موفقیت معلم به عنوان یاد دهنده و موفقیت فراگیران به عنوان یاد گیرنده امری اجتنابناپذیر است، چنانکه اگر کلاس به درستی مدیریت نشود زمان یادگیری کاهش یافته و بیانضباطی کلاس بر کیفیت فعالیت یاددهی و یادگیری نیز اثرات منفی دارد (عبداللهی، ۱۳۸۷).
از نظر کارولین اورتون[۵۲] (۱۹۸۷)، به کارگیری مدیریتی مناسب و سالم، تدوین قواعد و مقررات واضح و روشن و اثربخش، تفهیم مقررات به دانش آموزان با بیانی ساده و نظارت مداوم معلم بر رعایت قوانین و مقررات در اداره کلاس های درس بسیار اثربخش است. بنابراین معلمان باید برای اداره کلاس درس شیوه های مفید و کارایی را متناسب با شاگردان انتخاب و به کار گیرند. بازدهی نظام آموزشی وابسته به چگونگی مدیریت در کلاس درس سالم است (خلخالی و همکاران، ۱۳۸۹).
معلمان در کلاس با گروهی از دانش آموزان مواجه اند که تفاوت های فردی، پیشینه تحصیلی متفاوت، هوش و توانایی گوناگون و و دامنه ای از انگیزه برای آموختن دارند. شاید مهم ترین وظیفه معلم در کلاس، مدیریت یادگیری برای این طیف گسترده از دانش آموزان باشد. تحقق اهداف یادگیری در هر موضوعی، مستلزم تلاش معلم برای هم تراز کردن دانش و اطلاعات، توانایی و رغبت های یادگیرندگان با موضوع های جدید و خلق یادگیری معنادار است (یادگارزاده،۱۳۸۹).
یکی از اساسی ترین مؤلفه های تعلیم و تربیت، معلم است. مدیریت یکی از جنبه های بسیار مهم در اثربخشی کلاس درس،دانشآموزان و معلمان است (مینگ[۵۳]،۲۰۰۷). پژوهشگران به طور کلی مدیریت کلاس درس را به عنوان طیف گستردهای از تلاشهای معلم برای نظارت بر تعامل اجتماعی و رفتار دانشآموزان توصیف میکنند (ریتر[۵۴] و هانکوک[۵۵]،۲۰۰۷). مدیریت کلاس درس به عنوان یک استراتژی کنترل برای فعالیت های آموزشی و برنامه های آموزشی مؤثر در جهت حصول اطمینان از کیفیت آموزش های مربوطه در تمام سطوح مشاهده شده است (آزوبوئیک[۵۶]، ۲۰۱۲). مدیریت به ساختارها و قوانین رفتار دانشآموزان و تلاش برای اطمینان از این که دانشآموزان با این قوانین موافقت میکنند اشاره دارد (مارتین و شوهو[۵۷]،۱۹۹۹)؛ و دو هدف اساسی آن؛ اطمینان از ایمنی مربیان و فراگیران و ایجاد محیطی که منجر به تدریس و یادگیری گردد، میباشد (فریرا[۵۸] و همکاران، ۲۰۰۹).
( لردانوگلو[۵۹]، ۲۰۰۷ )، معتقد است که یک معلم در کلاس درس، رهبر است و یافته های وی نشان داد که معیار انتخاب معلم، علاوه بر توانایی های شناختی، برای اطمینان از عملکرد مناسب مربیان، مهارت های هیجانی نیز باشد. مدیریت مؤثر کلاس درس یکی از تمایلات اصلی معلمان است و معلمانی که دارای رویکرد مداخله ای در کلاس درس هستند رابطه مثبت و نزدیکی با دانش آموزان ندارند
( احمدی و همکاران، ۲۰۰۸ ). همچنین تحقیق ( ونینگ[۶۰]، ۲۰۰۴ )، نشان داد، هر چه قدر بعد مدیریت در کلاس بیشتر باشد، تعامل معلم و شاگرد کمتر می شود. مطالعه در مورد شیوه های مؤثر کلاس درس و متغیر های مربوط به آن ( ویژگی های معلم و سبک تدریس) می تواند آگاهی را به حمایت از شیوه های مدیریت کلاس خوب ارائه دهد ( اُپدناکر[۶۱] و دَم[۶۲]، ۲۰۰۴ ).
سؤال اساسی از هر سیستم آموزشی در ارتباط با اثر بخش بودن آن است. یکی از شاخص های بسیار مهم اثر بخشی فرایند آموزشی، موفقیت دانش آموزان است. تحقیقات بیشماری فاکتورهای اثر گذار بر میزان موفقیت را مورد بررسی قرار داده اند. در طول دهه گذشته بسیاری از مطالعات با مد نظر قرار دادن موفقیت دانش آموزان نشان داده اند که فعالیت های معلم در کلاس درس بسیار مهم تر از فعالیت های مسئولان آموزش و پرورش و مدرسه است (دیجیگیک[۶۳] و استوجیلکوویک[۶۴]،۲۰۱۲).
مقصود از مدیریت کلاس درس توسط مربی یا معلم، مدیریت بر آن اندازه از فعالیتهای درون کلاسی است که در اختیار مربی است و مربی میتواند بر آن به طور مستقیم یا غیر مستقیم مدیریت نماید. زیرا معلم نمیتواند نقش سایر عناصر انسانی اثرگذار در فرایند یادگیری و یاددهی را ایفا نماید بلکه هر یک از اجزای انسانی نظام آموزشی همچون مدیران، کارکنان، سیاستگذاران و مانند آن نقش خود را دارند. به عبارت دیگر، مدیریت اثربخش کلاس درس، فرایند اداره یک کلاس درس موفق و سازمان یافته است، کلاسی که موقعیت مناسبی برای رشد قابلیتهای تک تک دانشآموزان فراهم آورد و معلمان بتوانند نقش تسهیل کننده خود در امر یادگیری را به نحو احسن ایفا کنند. کلاسی که در پرتو تعامل سازنده، دوستانه و صمیمانه معلم و فراگیران ایجاد شود و شرایط مناسب و با نشاطی را مهیا سازد که در آن یادگیری و یاددهی موضوعی جذاب برای هر دو خواهد بود (عبدالهی، ۱۳۸۷).
مدیریت کلاس درس بیشترین تأثیر را در یادگیری دانش آموزان، در مقایسه با عوامل دیگر از جمله فرایند های شناختی، محیط خانه، حمایت پدر و مادر، فرهنگ مدرسه، طراحی برنامه درسی و جمعیت مدرسه دارد. بنابراین آماده سازی دانش آموزان برای استانداردهای قرن بیست و یکم منطقی به نظر می رسد ( کامینگز[۶۵]، ۲۰۰۰).
مدیریت کلاس درس فرایند پیچیده ای است که دارای جنبه های بسیاری است: مدیریت فضا، زمان، فعالیت ها، مواد، نیروی کار، روابط اجتماعی و رفتار دانش آموزان. این مفهوم شامل ویژگی های شخصیتی معلمان، توانایی ها، ظرافت ها و مهارت های آنان نیز هست و به تمام اقدامات معلمان با هدف ایجاد و حفظ فعالیت های یادگیری اشاره دارد و دربرگیرنده تمام دانش آموزان است و باعث تحریک رشد شخصی و مدیریت رفتار دانش آموزان می گردد. مدیریت کلاس یکی از مهمترین عوامل آموزش مؤثر است. در محیط های آموزشی، پیدا کردن و برآورد یک سبک خاص آموزش و سپس تلاش برای بهبود اثر بخشی آن، بسیار مهم است. از این رو ارزیابی قابل اعتماد از سبک مدیریت کلاس درس معلمان، ممکن است به عنوان نقطه شروعی برای برنامه ریزی توسعه حرفه ای معلمان در نظر گرفته شود ( دیجیگیک و استوجیلکوویک، ۲۰۱۲).
مهارت معلمان در تکنیک های مدیریت کلاس به تنهایی کافی نیست؛ بلکه لازم است برای راه اندازی فرایندهای پشتیبانی، توانایی تسهیل و تعهد مستمر به مدیریت تعامل سازنده با دانش آموزان؛ خصوصاً آنهایی که چالش برانگیزترند؛ مدیریت کلاس نه تنها نظم کافی برای آموزش را فراهم می آورد بلکه ارزشها را نیز می آموزد. هر تعامل بین معلمان و دانش آموزان، یک تجربه یادگیری برای دانش آموزانی که در آن نقش دارند، محسوب می شود. نقش مهمی که معلمان در توسعه ارزشهای لازم در دانش آموزان ایفا می کنند، به رسمیت شناختن آنان است. مدیریت کلاس درس یک منبع بسیار مستند از تنش معلم است و به عنوان یکی از قویترین عوامل استرس زا برای معلمان به شمار می آید. گاهی اوقات آن را به نام مدیریت کلاس درس، گاهی نظم و انضباط و گاهی اوقات روابط با دانش آموزان، می شناسند. صرف نظر از برچسبی که بر آن می نهند، ناتوانی درک برای توسعه و برقراری روابط مطلوب با دانش آموزان است که مربیان مبتدی و با تجربه هر دو آن را به عنوان علت عمده استرس شناسایی کرده اند. معلمان زمانی احساس استرس می کنند که توانایی حفظ جو مطلوب برای کار با دانش آموزان، بدون وقفه های غیر ضروری در حین آموزش، را نداشته باشند. این تعجب آور نیست که پس از آن هر شکست در رضایت از مدیریت سوء رفتار دانش آموزان در کلاس درس، می تواند ایجاد استرس نماید و در موارد شدید به فرسودگی شغلی بینجامد (لویس، ۲۰۰۹).
ویژگی های مدیریت تحت عنوان: دانش استراتژی های تغییر، دانش جایگزینی برنامه های درسی و فرایند توسعه، مهارت در فرایندهای گروهی و قدرت تصمیم گیری، شناخته شده اند (ان گانگ[۶۶]، ۲۰۱۲ ). نتایج تحقیقات بر روی اثرات معلم در نتایج دانش آموزان نشان می دهد که تدریس مؤثر مستلزم تنظیم آرایه وسیعی از مهارت هایی است که باید به زمینه های خاص اقتباس یابد. یکی از این مهارت ها، توانایی مدیریت کلاس درس معلمان است که نه تنها تحت تأثیر تعاملات معلم – دانش آموز قرار می گیرد، بلکه مقداری از زمان یادگیری دانشگاهی است. این امر به ویژه در کلاس های درس به خوبی سازمان یافته که در آن فعالیت ها به طور یکنواخت اجرا می گردد، انتقال اطلاعات مختصر و منظم هستند و زمان کمی صرف سازماندهی و یا برخورد با سوء رفتار می گردد، قابل مشاهده است (فریک[۶۷]، ون آکِرِن[۶۸]، کرتز[۶۹] و فیشر[۷۰]، ۲۰۱۲).
پژوهش ها نشان می دهد که مدارسی موفق بوده اند که به ایجاد رابطه مناسب بین دانش آموزان و معلمان اهمیت می دهند ( داویس[۷۱]، ۲۰۰۱ ). که این رابطه مناسب، در کلاس درس و با ایجاد فضای مدیریتی برای دانش آموزان از سوی معلم بیشتر نمود پیدا می کند. مدیریت کلاس درس، ایجاد نظم و تدریس مستلزم برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، ایجاد انگیزش، ارزشیابی و کنترل است. مهم ترین فعالیت های معلم در یک محیط کلاس به طور معمول مربوط به مدیریت کلاس درس است که می توان آن را به عنوان فرایند نظم دهی در محیط یادگیری تعریف کرد که اثر مستقیم مدیریت کلاس درس بر یادگیری است (مارزانو[۷۲]، ۲۰۰۳).
مدیریت کلاس، کلیه تلاش های معلم برای سرپرستی فعالیت های کلاسی است که شامل آموزش، تعاملات اجتماعی و رفتار دانش آموزان است. همچنین، مدیریت کلاس را به عنوان چتری بر فعالیت های کلاسی توصیف می کنند ( مارتین و یین[۷۳]، ۲۰۰۴ ). بنابر این معلمان در حیطه کلاس درس، مدیرانی هستند که باید کارکردهای مدیریت را با توجه به شرایط و موقعیت انجام دهند تا تحقق اهداف آموزشی و تربیتی به صورت مؤثر ممکن گردد ( آقا حسینی، ۲۰۰۹ ). در واقع معلمانی که از انگیزش بیشتری برخوردارند بهتر آموزش می دهند و محصول این آموزش که دانش و دانش آموز هستند، از کیفیت بهتری برخوردارند ( فردریکسون[۷۴]، ۲۰۰۱ ).
آموزش بخش مهمی از مسئولیت های بسیاری از متخصصان دانشگاهی است. این در حالی است که اغلب کمترین توجه در طول تحصیل به این امر معطوف می گردد (جانسون[۷۵]، دیلی لو[۷۶]، گاربین[۷۷]، ۲۰۱۰). از تمام فعالیت هایی که نقش یک معلم را تشکیل می دهند، مدیریت کلاس درس و حفظ نظم و انضباط آن یکی از مهمترین هاست (لویس، ۱۹۹۹). در پاره ای از تعریف ها سبک مدیریت، شیوه ای است که معلم برای کنترل دانش آموزان به کار می برد ( ارشد داهار[۷۸]، فیض[۷۹]، نایواز[۸۰]، اطهر حسین[۸۱]، زمان[۸۲]، ۲۰۱۰ ).
مدیریت معلم بر تضمین کیفیت و کمیت آموزش و ارائه و تنظیم کار در هر دو سطح سایت و سیستم متمرکز شده است. معلمان نیازمند دانش متناسب با موضوع، مهارت ها و نگرش های حرفه ای و توانایی کار به طور مؤثر برای انتقال دانش به دانش آموزان و دستیابی به اهداف برنامه ریزی شده نظام آموزشی هستند. بر همین اساس دو نگرانی کلیدی در مدیریت معلم این است که ۱- چگونه ابتکارات معلم می تواند اطمینان حاصل کند که معلمان به طور مؤثر برای رسیدن به اهداف برنامه ریزی شده و تحویل دانش در کلاس های درس فعالیت کرده اند و ۲- چگونه تلاش های مدیریتی معلم از جمله آموزش و ارائه معلمان، کیفیت و استانداردهای حرفه ای، محیط زیست و آموزش، می تواند بهبود یابد تا اطمینان حاصل شود که معلمان به اهداف سیستم برنامه ریزی شده دست یافته اند (چانگ[۸۳]، ۲۰۰۹).
مدیریت کلاس یک فرایند چرخشی است که شامل طراحی پیشرفته، اجرا، ارزیابی در طول اجرا و ارزیابی نهایی است که عوامل مربوط به فراگیران و محیط آن ها را در نظر می گیرد و موجب پیشرفت در فعالیت های انجام شده برای یادگیری و سلامت عاطفی فراگیران در کلاس می شود ( تال[۸۴]، ۲۰۱۰).
مدیریت کلاس درس مبتنی بر دو موضوع مجزاست. اولین مسئله این است که چگونه یک پروژه یادگیری مبتنی بر فعالیت را طراحی نماییم تا بتوانیم یادگیری و رفتار مثبت یادگیرنده را به حداکثر برسانیم و مسئله دوم در انواع موضوعات مرتبط با مدیریت کلاس درس با گروهی از دانش آموزان در همکاری با یکدیگر، نهفته است. مدیریت کلاس مبتنی بر تعامل فعال و کنترل هرج و مرج است (مورگان[۸۵] و اسلاگ[۸۶]، ۲۰۱۳).
اهداف عمده مدیریت کلاس درس از نظر «بیکر[۸۷] و ستراپ[۸۸]» (۲۰۰۰) شامل موارد زیر است :
- برنامه ریزی درسی بر پایه آمیزه ای از تنوع و هدف
- ارائه دستور العمل های شفاف به دانش آموزان در مورد فعالیت های درسی
- هدایت و نظارت بر یادگیری و فعالیت های دانش آموزان
- به کارگیری ابزارهای آموزشی و منابع یادگیری و تدریس
- حرکت منطقی از یک مرحله از تدریس به مرحله دیگری از تدریس
- زمانبندی فعالیت های کلاسی و ایجاد توازن در آنها
- شروع و خاتمه هدفمند درس (تاج الدین،۱۳۸۲).
در هر سازمانی مدیر به عنوان رکن اصلی و اثرگذار در بالندگی و دست یابی به اهداف آن سازمان محسوب شده و این موضوع در سازمان های آموزشی نمایان تر و حساس تر می باشد ( احمدی و عبدالملکی، ۱۳۹۱). عسکری (۱۳۸۹)، مدیریت را فعالیتی منظم می داند، که در جهت تحقق هدف های معین و از طریق ایجاد روابط میان منابع موجود، انجام دادن کار با مشورت افراد دیگر و شرکت فعال در تصمیم گیری صورت می گیرد.
یک واقعیت برای به چالش کشیدن حتی با تجربه ترین معلمان این است که چگونه به بهترین وجه می توانند با مشکلات رفتاری مداوم در کلاس درس مقابله نمایند. در میان عوامل مربوط به مدرسه، راهبردهای نظم و انضباط معلمان قوی ترین عاملی است که می تواند تعیین کننده مسئولیت دانش آموز در کلاس درس باشد ( رحیمی و حسینی، ۲۰۱۲ ). کلاس و یا مدرسه، روش تدریس و جنبه های مختلف سیستم مدرسه دارای اثرات مهمی بر روی عملکرد تحصیلی و فرایندهای شناختی به ویژه یادگیری خود تنظیمی، جهت گیری هدف و خودکارآمدی می باشند ( کارشکی، ۲۰۱۱ ).
دانش مدیریت و سبک های گوناگون آن از مهمترین عوامل تعیین کننده کارایی و اثربخشی می باشد. از بین انواع مدیریت، مدیریت آموزشی و پرورشی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و نقشی استراتژیک دارد، زیرا نمای اهداف و عوامل این سازمان ها متکی بر انسان و روابط انسانی است و رسالت آن ها از یک سو تبدیل انسان های خام به انسان های صنعتگر، خلاق، خودآگاه و رشدیافته است و از سوی دیگر، تامین کننده نیازهای نیروی انسانی جامعه در بخش های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. از زیر مجموعه های مدیریت آموزشی می توان به مدیریت کلاس درس اشاره نمود ( بخشایش، آذرنیاد، ۱۳۹۱).
۲-۱-۲-۱. سبک های مدیریت
هر مدیری در جریان مدیریت خویش، از سبک ویژه ای بهره می گیرد که این سبک در واقع مجموعه الگوهای رفتاری وی می باشد که در جریان کار و فعالیت های پیوسته بروز می کند و دیگران به موجب آن او را می شناسند. سبک مدیریتی مدیر بر حسب ویژگی های شخصیتی، ادراکات خود او و ادراکات دیگران و به خصوص زیردستان تعریف می شود و با توجه به سبک های مدیریت و ویژگی های شخصیتی آنان، نحوه رفتار مدیر با افراد تعیین می شود که می تواند بر بهداشت روانی افراد از اهمیت بسزایی برخوردار باشد ( حقانی، عزیزی، رسولی نژاد، ۱۳۸۹).
سبک ها همان رفتار و روابطی است که میان افراد برقرار می شود. این سبک ها رابطه تنگاتنگی با روابط انسانی در سازمان های آموزشی دارند (میرکمالی، ۱۳۸۸). سبک رهبری یک فرد عبارت است از الگوی رفتاری که وی هنگام هدایت دیگران از خود نشان می دهد. این الگو عموماً شامل رفتار وظیفه مدار یا رفتار رابطه مدار یا ترکیبی از این دو است ( امیرکبیری، ۱۳۸۵).
سبک های مدیریتی عوامل اصلی برقراری روابط با دیگران به حساب می آید. اگر مدیران سبک های مدیریتی خود را مبتنی بر ملاحظات انسانی و رعایت نیازها و اقتضائات سنی کودکان، نوجوانان و جوانان انتخاب کنند، بدین وسیله می تواند نیازهای تعلق، دوست داشتن، قدر و منزلت، احترام، مقام و موقعیت و شناخت آنها را تأمین کنند. معمولاً در سبک های دستوری و آمرانه نیازهای معلمان و دانش آموزان در درجه اول، اولویت نیست و تأکید مدیر بیشتر بر قواعد و رویه های اداری است. در سبک های مشارکت جویانه و حمایتی، مدیران به اظهار نظرها و اظهار وجود دانش آموزان، معلمان و کارکنان بسیار اهمیت می دهند. بر پایه پژوهش های انجام شده، سبک متناسب با سازمان های آموزشی و مخصوصاً مدارس، سبک حمایتی و مشارکتی می باشد ( میرکمالی، ۱۳۷۸).
۲-۱-۲-۲. سبک مدیریت مداخله گرا
مدیریت کلاس درس یکی از نگرانی های اولیه ابراز شده توسط معلمان است و سیستم اعتقادی شخصی معلمان بر این باور است که آنها باید برای هدایت دانش آموزان، بر طبق هدایت خود از روش های مدیریت کلاس، استفاده نمایند. گلیکمن و تاماشیرو[۸۹] (۱۹۸۰)، چهارچوبی برای توضیح باورهای معلم نسبت به مدیریت کلاس درس در قالب سه روش ارائه داده اند: مداخله گرا، غیر مداخله گرا و تعاملی. با توجه به این مدل، مداخله گرایان بر این باورند که دانش آموزان رفتار مناسب را در درجه اول هنگامی می آموزند که رفتارشان توسط پاداش و مجازات از سوی معلم تقویت گردد. بنابراین معلمان باید درجه بالایی از کنترل بر فعالیت های کلاس درس را تمرین نمایند (اوییک آیدم[۹۰] و همکاران، ۲۰۰۹). در سبک مدیریت مداخلهگرایانه فرض اصلی این است که محیط بیرونی و تقویتهای حاصل از آن، رشد را شکل میدهد. یکی از اولین تئوریهای مرسوم شده در روانشناسی مقدماتی مکتب رفتارگرایی با نظریههای اسکینر[۹۱] و پاولف[۹۲] است که پایهی تئوریک این رویکرد است (مارتین و بالدوین،۱۹۹۲). یک درک منفی از تئوری مداخلهگرایی معلم این است که دانش آموزان یک شیوهی رفتاری مناسب را نمیآموزند بلکه تنها به خاطر بدرفتاریشان تنبیه میشوند (اُزبنا[۹۳]، ۲۰۱۰). در این سبک معلم مسئولیت اصلی را برای کنترل دارد و تلاش میکند با اعمال کنترل و نظارت بیشتر بر فعالیتها و رفتار دانشآموزان و تأکید بر قوانین و انضباط کلاس به اهداف آموزشی دست یابد (یاووز[۹۴]،۲۰۰۹). خودانضباطی آموخته شده به وسیلهی این رویکرد یک سازش رفتاری بر قوانین بیرونی است و نظارت بر دانشآموزان حتمی است (میلِی[۹۵]، ۲۰۰۵).
سبک مداخله گرایانه سبکی است که در آن تمرکز اختیارات در دست مدیر است، مدیر به تنهایی تصمیم گیری می کند و در اتخاذ تصمیمات نظر افراد را جویا نمی شود. در این سبک، روابط بین مدیر و اعضا به صورت یکطرفه، از بالا به پایین، رئیس مرئوسی و رسمی است و ساختار سلسله مراتبی بر روابط حاکم است. در این سبک بیشتر به وظایف و اهداف محیط آموزشی توجه می شود تا نیازهای اعضا و کارها طبق مقررات و دستورالعمل ها انجام می گیرد. از دیگر خصوصیات سبک مداخله گرایانه این است که کنترل و نظارت به صورت مستقیم و توسط مدیر صورت می گیرد
( فیضی و بشیر، ۱۳۸۸ ).
مداخله گرایان معتقدند که دانش آموز بر مبنای شرایط محیطی تکامل می یابد. در این نقش، معلم بخشی از شرایط محیطی تلقی می شود و وظیفه اش اداره محیط با بهره گرفتن از اصول شرطی سازی است. غیرمداخله گرایان معتقدند که برای دانش آموز باید محیطی فراهم کرد که در آن برای قرار گرفتن در جاده ی پیشرفت مورد حمایت قرار گیرد و موانع سر راهش هموار گردد. به نظر غیرمداخله گرایان، دانش آموز دارای انگیزه درونی است و کافی است که این انگیزه پرورش یابد نه اینکه کنترل شود، تا بتواند به بار بنشیند و معلم نباید تنها نقش کنترل کننده به خود بگیرد. پیروان تعامل گرایی معتقدند که مشکلات بدون مسئولیت پذیری مشترک و مشارکت کامل همه ی طرف های در تصمیم گیری، قابل حل نیست. آنها معتقدند که هر دو طرف در پیدایش مشکل نقش دارند پس باید حل مشکل از جانب هر دوی آنها صورت گیرد. اگر آموزش اثربخش در کار نباشد، هیچ یک از مهارت های مدیریت کلاس به جایی نخواهد رسید. تعلیم و تربیت درست می تواند به عنوان یک عامل مؤثر عمل کند، عاملی که باعث می شود تا دانش آموزان به موضوع آموزش چنان علاقمند شوند که مشکلاتی در انضباط به بار نیاورند ( خیرخواه، ۱۳۸۹ ).
در سبک مداخله گرایانه، معلمان گرایش دارند دانش آموزان را به عنوان غیر مسئول و نیازمند انضباط ببینند. بر این اساس، انتظار می رود دانش آموزان تصمیمات معلمان را بدون چون و چرا بپذیرند. اما در سبک تعامل گرایانه، دانش آموزان از طریق تعامل و تشریک مساعی در فعالیت های کلاسی می آموزند که روابط بین فردی میان آنها و معلمان، نزدیک و انسان دوستانه است و خود انضباطی و خود گردانی به جای کنترل خشک معلم، مورد تأکید قرار می گیرد ( هوی[۹۶]، ۲۰۰۱ ).
در سبک مداخله گرایانه، معلم تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر دانش آموزان، تعیین مقررات و اجرای آن را خود به طور کامل به عهده می گیرد، در سبک غیرمداخله گرایانه، معلم، تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر دانش آموزان، تعیین مقررات و اجرای آن را به طور کامل به دانش آموزان واگذار می کند. در سبک تعامل گرایانه، معلم تعیین فعالیت های یادگیری، نظارت بر آنها، تعیین مقررات و اجرای آن را با کمک دانش آموزان انجام دهد ( سندگل، ۲۰۱۲ ).
۲-۱-۲-۳. سبک مدیریت غیر مداخله گرا
با این حال غیر مداخله گرایان بر این باورند که دانش آموزان یک قابلیت درونی دارند که نیاز به بیان آن در دنیای واقعی دارند. به همین دلیل است که دانش آموزان باید مجاز به اعمال نفوذ قابل توجهی در کلاس درس باشند و معلمان باید کمتر در تنظیم رفتارهای دانش آموزان نقش داشته باشند (اوییک آیدم و همکاران، ۲۰۰۹). رویکرد غیرمداخلهگرا مدلی دانشآموز محور برای انضباط کلاسی که معلم آن نقش تسهیل کننده دارد، میباشد و حداقل کنترل را به کار میگیرد (ییلماز[۹۷]،۲۰۰۹). انواع مداخلات در این سبک به صورت غیرکلامی و کنفرانسهای فردی است (یاووز،۲۰۰۹). در سبک مدیریتی غیرمداخلهگرایانه براساس باور انسانگرایان، فرض بر این است که کودک انگیزه درونی برای شناخت دنیای واقعی دارد و نیازی به تحریک بیرونی ندارد؛ چرا که رشد تحت غریزه پدید میآید (مارتین و ساس[۹۸]، ۲۰۱۰). معلم غیرمداخلهگرا معتقد است که اصل اساسی تعلیم و تربیت، انسانگرایی و دادن فرصتهایی به دانشآموزان برای انتخاب و مدیریت یادگیریشان است و این به معنای دادن آزادی انتخاب کامل به دانشآموزان نیست؛ بلکه اجازه دادن به آنها برای مشارکت در بحثهای کلاسی است(مارتین و بالدوین،۱۹۹۲). با چنین عقیدهای معلم مسئولیتها را به دانشآموزان واگذار میکند و فرصت بیشتر برای تعامل آزاد در کلاس و پیروی آنها از علائق شخصی خود را برای آنان فراهم میکند (مارتین و شوهو،۲۰۰۰).
۲-۱-۲-۴. سبک مدیریت تعامل گرا
سبک مدیریت تعاملگرایانه در میان دو رویکرد مداخله گرا و غیرمداخله گرا قرار دارد، بر مبنای پیشفرضهای روانشناسی اجتماعی، هم بر فعالیتهایی تأکید دارد که فرد برای تغییر محیط انجام میدهد و هم به عوامل محیطی توجه دارد که بر فرد اثر میگذارد. تعاملگرایان اظهار میکنند که معلمان و دانش آموزان باید برای کنترل کلاس و ایجاد انضباط مسئولیت مشترکی داشته باشند. طبق نظر تعامل گرایان، دانش آموزان رفتار مناسب را به عنوان نتیجه مواجهه با جهان خارج از مردم و اشیاء می آموزند. بنابراین تعامل گرایان پیشنهاد می کنند که دانش آموزان و معلمان باید مسئولیت مدیریت کلاس را به اشتراک بگذارند. برخی از معلمان قادر به استفاده از روش های مختلف در زمان های متفاوت، با توجه به نیاز دانش آموزان هستند، اگرچه معمولاً یک روش بر اعمال معلم غالب است ( اوییک آیدم و همکاران، ۲۰۰۹). بر اساس این رویکرد همیشه ضروری نیست که دانشآموزان خودشان فعالیتهای خود انگیختهای داشته باشند تا بر طبق الگوهای جدید رفتاری تقویت شوند (مارتین و بالدوین، ۱۹۹۳).
رادولف دریکرز از طرفداران رویکرد تعاملگرا یان اظهار میکند که تعاملگرایان و نظریه پردازان اجتماعی پیوند مشترکی با یکدیگر دارند و آن این است که همهی رفتارها به انضمام بیانضباطیها به سمت دستیابی به رسمیتهای اجتماعی هدایت شوند. ولفگانگ نیز تشریح میکند که شروع
بیانضباطی زمانی است که دانشآموز در کسب مقبولیت اجتماعی موفق نیست (مارتین، یین و بالدوین، ۱۹۹۸). این سبک به دنبال کسب رضایت معلم و دانشآموز است و برخی از تکنیکهای مشابه سبک مداخله گرا و غیرمداخله گرا را به کار میگیرد (مارتین و همکاران، ۲۰۰۷)؛ و بر محیط درونی افراد و آنچه را که نشانی از محیط به شکل فردی است، متمرکز است (جنسر[۹۹] و کاکروگِلاب[۱۰۰]، ۲۰۰۷). مدیریت تعامل گرا به عنوان تعامل متقابلی که مرتبط با رفتار دانشآموز تعیین میشود، تعریف میگردد. در فرایند تعامل معلم نقش آموزشی، انگیزشی، اجتماعی، مدیریتی و ارزیابی را دارد (جین پییِر[۱۰۱]، ۲۰۰۴).
راهنمای نگارش پایان نامه درباره بررسی رابطه سبک مدیریت کلاس اساتید با یادگیری خودتنظیمی ...