نوجوان به نگارش درآورد بنابراین ضرورت داشت که به گردآوری رساله ای دست زد که هدف آن ایجاد ارتباط با کودک است بر خلاف ادبیات که درمعنای خود که گاه ادعا می شود بدون توجه به مخاطب خلق گردد ادبیات کودک لزوما قید به مخاطب است.
دراین رساله سعی شد تحولات شعر کودک و نوجوان درایران گروه های سنی، دوره های سه گانه شعر کودک در ایران، بررسی واژه های شفاف و تیره در شعر کودک و نوجوان به همراه استفاده از سبکهای شاعران مطرح در این زمینه را مورد بحث و بررسی قرار داده و درآخر نیز نمونه ای از اشعار شاعران و آثار نویسندگان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.
۱-۳- اهداف تحقیق:
۱-۳-۱- اهداف کلی:
بتوان واژه های تیره و شفاف که در زبان و ادبیات فارسی وجود دارد مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار داد . «کاربردی»
۱-۳-۲- اهداف جزیی :
بتوان نحوه ورود واژه های تیره و شفاف که وارد زبان فارسی شده اند را نقد و بررسی کرد. (کاربردی)
بتوان بخش مهمی از شعر کودک را که سعی در شناخت خداوند و شناخت تصویری از او ترسیم می کند نقد و تحلیل نمود.کاربردی
بتوان واژه های تیره و شفاف را در بحث معنا شناسی نقد و بررسی نمود. (کاربردی)
بطور کل بتوان فلسفه زبان را که بارها به کشمکش های فلسفی سخت انجامیده است را شناسایی نموده نقد و تحلیل کرد. (کاربردی)
۱-۴- سؤالات تحقیق:
-
- واژه تیره و شفاف به چه واژه ای اطلاق می شود ؟
-
- آیا اصطلاحات تیره یا شفاف هستند؟
-
- واژگان تیره در شعر کودک چگونه هستند؟
۱-۵- فرضیه های تحقیق :
به نظر می رسد واژه شفاف از روی صدا و ساخت بتوان به معنی آنها پی برد و
واژه های تیره از روی تلفظ یا نتوان به معنی آنها رسید
به نظر میرسد واژگان تیره در شعر کودک نوعی تباین معنایی ایجاد میکنند.
به نظر میرسد واژگان شفاف و تیره در شعر کودک دارای ویژگیهای معنایی و نحوی متمایزی می باشد.
۱-۶- تعریف واژگان کلیدی :
ادبیات: هنر بیان نیات به وسیله ی کلمات است و این معنی تقریبا معادل مفهومی است که از واژه ی (literature) در زبان فرانسه استنباط می شود و به دوصورت شعر و نثر بیان
می گردد.
شعر: سخنی است مخیل که شوری در دل برانگیزد وحالتی از غم یا شادی را در انسان ایجاد کند.
واژه شفاف: آن دسته از کلمات است که از روی صدا یا ساخت آنها بتوان به معنی آنها پی برد یا معنی آنها را حدس زد به بیان دیگر کلمات شفاف (transparent) آنهایی هستند که معنی آنها کاملا یا تا حدی از ظاهر آنها پیداست.
واژه تیره : به آن دسته از کلمات گفته می شود که تلفظ یا ساخت آنها ردیابی برای شناختن معنی آنها به دست ندهد به بیان دیگر کلمات تیره ( opaque) آنهایی هستند که معنی آنها از ظاهر کلمات مشخص نمی شود.
فصل دوم :
پیشینه تحقیق
بر اساس مطالعات و پژوهشی که بر آثار جمع زیادی از نویسندگان انجام شد اطلاعات زیر را جع به موضوع رساله بدست آمد که در ذیل به تعدادی از آنها اشاره می شود.
درواقع شعر کودک یکی از ابزارهای انتقال فرهنگ به نسل بعد است. بنابراین نمیتواند خالی از پیام و اندیشه باشد این ادبیات برای کودکان به وجد می آید چون خوانندگان این آثار در سنین رشد فکری و عاطفی هستند خالق اثر بخصوص وظیفه دارد با پیام خود به رشد همه جانبه کودک و نوجوان کمک کند. (سلطان القرایی، ۳۴)
در ادبیات کودک تقریبا این همفکری وجود دارد که در کتاب کودک باید چیزی برای گفتن و چیزی برای آموختن وجود داشته باشد. در حیطه ادبیات کودک بسیاری پذیرفته اند که آثار ادبی از ارزشها، عقاید و آرمانهای خاصی منطبق با ملاحظات فرهنگ پذیری و اجتماعی شدن کودک باید دفاع کند(همان: ۳۱ و ۳۲)
وقتی نقش تعلیمی برای شعر کودک قائل می شویم باید مقدمه آن را که ایجاد ارتباط است بپذیریم. بدون ایجادارتباط نمیتوان انتظار داشت که تعلیمی صورت گیرد. پس باید شعر کودک مقتضای حال مخاطب را در نظر داشته باشد و به توان ذهنی و ادراکی او توجه نماید.
هدف ادبیات کودک ایجاد ارتباط باکودک است برخلاف ادبیات که در معنای خود که گاه ادعا می شود بدون توجه به مخاطب خلق میگردد، ادبیات کودک لزوما مقید به مخاطب است (معصومیت و تجربه، خسرو نژاد : ۴۱)
البته جنبه تعلیمی و تربیتی شعر کودک معطوف به فرستنده پیام یعنی شاعر است که دراینجا نماینده ارزشهای جامعه بزرگسال است و هدف دوطرف این ارتباط یعنی شاعر و کودک بر هم منطبق نیست شاعر میخواهد با زبان شعر چیزی را بیاموزاند یا تایید کند و کودک شعر را میخواند اما نه برای این که چیزی بیاموزد کودک شعر میخواند چون شعر خواندن برای او لذت بخش است کودکان و نوجوانان با هیچ یک از این هدف ها کاری ندارند همانطور که هیچ هدفی از بازی ندارند جز از لذت بردن از بازی و نفس بازی. شعر را هم برای این میخوانند که لذت ببرند چون ذاتا به شعر علاقه دارند و از آن خوششان می آید همانگونه که به بازی علاقه دارند واز آن خوششان می آید.( ابراهیمی: ۷۷)
یکی ازاهداف ادبیات کودک که بعد از انقلاب اسلامی درایران عمیقا مورد توجه قرار گرفت بیان مسائل دینی و مذهبی است که درصد بالایی از این اشعار را به خود اختصاص داده است تفکر و اندیشه در جهت اعتقاد به باورهای ایدئولوژیک وبه ویژه مذهب یکی از محورهای اساسی در شکل گیری اندیشه خاص در شعر کودک و نوجوان در کشور ماست.( سلاجقه: ۳۲۱)
دراین بخش به تاریخچه ی مطالعاتی که در زمینه ی شفافیت و تیرگی معنایی انجام پذیرفته اشاره می کنیمانگیزش صرفی که میتوان از حاصل جمع مفهوم تکواژها به مفهوم واژه ای مرکب دست یافت به عنوان مثال با دانستن مفهوم نمک و پاش میتوان به مفهوم واژه ی نمک پاش پی برد (همان: ۲۵۴) انگیزش معنایی که به لحاظ شباهت معنایی باعث درک ترکیب استعاری میشود (همان: ۲۵۴) مثلا با دانستن مفهوم شمع که به دلیل مشابهت این مدلول جدید با مدلول قدیمی، کاربرد استعاری یافته است به مفهوم شمع اتومبیل پی برد
( افراشی ۱۳۷۸: ۳۷)
اولمان بر اساس دیدگاه طبیعت گرایان و قرار دادیان معتقد است که هیچ زبانی کاملا شفاف یا تیره نیست بلکه هر زبانی میتواند حاوی واژه های قرار دادی و انگیخته باشد. وی معتقد است انگیزش motivation به سه طریق در زبان روی میدهد ۱-انگیزش آوایی۲-انگیزش صرفی و ۳-انگیزش معنایی . انگیزش آوایی درنام آواها وجود دارد و دال را به لحاظ صورت آوایی اش در پیوند احتمالی با مدلول خود قرار میدهد. برای مثال در فارسی واژه های جیک جیک و دنگ دنگ از این دسته اند. (صفوی۱۳۷۹: ۲۵۲)
به نظر کروز (۱۹۸۶: ۳۷) آن عبارتی از نظر معنایی شفاف و غیر اصطلاحی است که قابل تقسیم به سازه های معنایی باشد همانطور که ملاحظه می شود وی مفهوم شفاف را معادل غیر اصطلاحی میداند واصطلاح را واحد واژگانی تیره می نامد. وی هم چنین معتقد است عبارتی که از نظر معنایی غیر شفاف است تیره خوانده می شود. کروز مفهوم درجات تیرگی را مطرح کرده و به نظر وی شفافیت انتهای پیوستاری ازدرجات تیرگی است. همان گونه که پاکی نقطه ای مقابل و انتهای درجاتی از کثیفی است(همان: ۳۹) وی برای تعیین درجه ی تیرگی دراین پیوستار معتقد است که آیا سازه های تشکیل دهنده ی عنصر غیر بسیط، شاخص کامل هستند یا شاخص جزیی و یا اصلا شاخص نیستند. برای مثال blackbird که دو شاخص کامل دارد شفاف تر از ladybird که فقط یک شاخص جزیی bird دارد که آن نیز به نوبه ی خود شفاف تر از red herring است که اصلا شاخص ندارد (همان: ۳۹) کروز معتقد است تمام توالی های تیره، کوچک ترین واحدهای واژگانی به حساب می آیند و در نتیجه بهتر است در یک فرهنگ لغت مناسب به صورت مدخل های جداگانه فهرست شوند.
باطنی پسه انگیزشی که اولمان مطرح کرده است رادر زبان فارسی ارائه میدهد وی در انگیزش آوایی نام آواها را مطرح می کند که به نظر وی واژه هایی هستند که تلفظ آنها تقلیدی از صدای مدلولشان است مانند «شرشر» ویا «ونگ ونگ» که واکه ی /o/ درمیان دو هجا قرار میگیرد( باطنی: ۱۳۷۰ : ۱۲۰-۱۱۹) یا واژه های «خپل» ، «تپل» «کپل» که به لحاظ احساسی شاید بتوان فرض کرد که همخوان /p/ میتواند القا کننده ی مشخصه ی چاقی باشد.(همان: ۱۲۱) وی سپس انگیزش صرفی را این گونه مطرح می کند که در برخی واژه ها، صورت صرفی یا اشتقاقی تا حدی مبین معنی است( همان: ۱۲۶) به بیان دیگر وقتی قاعده ی اشتقاق آموخته شده باشد و معنی اجزای سازنده نیز روشن باشد معنی صورت هایی که بدست می آید قابل پیش بینی خواهد بود وبه این اعتبار کلماتی را که دارای اینگونه ساختی هستند میتوان شفاف نامید. وی به عنوان مثال واژه ی فروشنده را مثال زده و می گوید کسی که برای اولین بار در زبان فارسی با این واژه رو به رو شود و از پیش معنی فروش و نقش دستوری پسوند «- نده » را بداند با قطعیت میتواند معنی «فروشنده » را حدس بزند. باطنی معتقد است که انگیزش ساختی امری نسبی است زیرا کلماتی که از نظر ساختی شفاف هستند در آخرین تحلیل به عناصر تیره ختم می شوند وی انگیزش معنایی را انواع کاربردهای مجازی واژه ها میداند (همان: ۱۳۱) به بیان دیگر انگیزش معنایی درآن دسته از کلمات وجود دارد که ارتباط معنایی آنها با کلمات دیگر به روشن شدن معنی آنها کمک می کند و به عقیده ی وی یکی از کاربردهای مجازی زبان که به انگیزش معنایی می انجامد استعاره است. مثلا در ترکیب «بال هواپیما» «شمع اتومبیل» «تاج خروس» کلمات «بال» ، «شمع» ، «تاج» به صورت استعاری به کار رفته اند و استعاره ی آنها بر پایه ی تشابه این مفاهیم تازه با مفاهیم اصل این کلمات قرار گرفته است.
افراشی (۱۳۸۱) سعی دارد ملاکی معنی شناختی برای شفافیت وتیرگی معنایی در سطح واژگان مرکب بدست دهد. وی شفافیت رااصطلاحی میداند ک درشماری از حوزه های مطالعات زبانی برای ارجاع به تحلیلی به کار می رود که حقایق را مستقیما و به روشنی ارائه کند و دراین خصوص دیدگاه بائر را مطرح می کند. بائر معتقد است در صرف هر واژه در صورتی شفاف در نظر گرفته می شود که به روشنی قابل تجزیه به تکواژه های سازنده اش باشد و دانسته های ما درباره تکواژهای حاضر برای تفسیر معنی واژه در بافت کفایت کند. افراشی واژه هایی چون قانونمند، گل فروشی، باهنر، درس خوان و.. را نمونه ای از شفافیت صرفی ذکر می کند که اجزای آـنها به روشنی قابل تفکیک و درک است ولی واژه ی وخیم درمقابل بد خیم را تیره میخواند وی سپس به نقل از بائر میگوید تمام صورتهای قابل تجزیه الزاما شفاف نیستند و به این ترتیب نمیتوان تجزیه پذیری را با شفافیت یکسان دانست. وی به عنوان نمونه واژه ی چرب زبان را مثال میزند. در این واژه اگر چه میتوان آن را به اجزای سازنده اش تجزیه کرد ولی نمیتوان معنی این واژه را با توجه به معنی چرب و زبان دریافت. افراشی سپس سه انگیزش آوایی، صرفی و معنایی اولمان را توضیح میدهد وی رویکردی معنایی به شفافیت وتیرگی واژه های مرکب دارد و از ابزار معنی ارجاعی ( referential meaning) همان گونه که در کریستال ۳ آن را رابطه ای میان یک واحد زبانی (به ویژه واژه ) و واقعیات غیر زبانی که برآنها دلالت میکند، میداند. وی سپس پیوستار شفافیت و تیرگی معنایی در واژه های مرکب را بر اساس وضعیت معنی ارجاعی اجزای تشکیل دهنده ی واژه ارائه میدهد. به گونه ای که کاربرد ارجاعی تیرگی را بدست میدهد (همان: ۶۸) وی در بررسی واژگان مرکب به لحاظ شفافیت و تیرگی معنایی به ۵ درجه ی شفافیت معنایی قائل است و واژگان مرکب را در درجات ۲-۰-۲-۱-۱- درجه بندی میکند که ۲ نهایت شفافیت و ۲-نهایت تیرگی است وی به عنوان مثال به ترتیب واژه های پارچه فروش، وزنه بردار، سر زنده، دوچرخه سوار ،و کلاه بردار را دراین جایگاه ها قرار میدهد. وی سپس، پیوستار شفاف ، تیره را شاخصی برای مفهوم درون مرکز (endocentric) و برون مرکز (exocentric) میداند و بعد از ارائه ی تعریفی از واژه های درون مرکز و برون مرکز ،رابطه ای بین آنها را با پیوستار شفاف- تیره چنین بیان می کند که اگر در یک ترکیب واژگانی ،هسته ی ترکیب نحوی درمعنی ارجاعی به کار رفته باشد . ترکیب درون مرکز می شود و چنان چه هسته ی نحوی ترکیب در معنی ارجاعی به کار نرفته باشد، ترکیب برون مرکز خواهد بود. پس هر چه به سمت شفافیت نزدیک شویم امکان ظهور ترکیبات درون مرکز بیشتر می شود و بالعکس. وی در ادامه معیار دیگری برای تمایز شفافیت وتیرگی ارائه میدهد به این صورت که اگر قاعده مندی در ساخت واژه مطرح باشد شفافیت نیز امکان وقوع می یابد و حاصل کار به لحاظ زبانی شفاف می گردد و از سوی دیگر هر چه بر تعداد قواعد افزوده گردد تا ساخت واژه توجیه شود احتمالا پیچیدگی بیشتر و شفافیت کمتر می شود و فرایند به سمت تیرگی پیش می رود به گونه ای که پذیرش ساخت های تیره از سوی جامعه ی زبانی بر حسب توافق عام خواهد بود زیرا یا فرایند تولید زبانی بی قاعده است یا این که به علت کثرت تعداد قواعد دنبال کردن تشخیص آنها مشکل خواهد شد ( همان: ۷۰ -۷۲)
صفوی (۷۹) ابتدا شفافیت را درمعنی کلی آن همان گونه که افراشی مطرح کرده است تعریف میکند و سپس در معنی شناسی، شفافیت را زمانی مطرح می کند که بتوان از طریق دال، پی به مدلول برد بدون آن که رابطه ای میان این دال و مدلول از پیش شناخته شده باشد وی دراین مورد دو دال « میز» و «دنگ دنگ» را با هم مقایسه می کند ومعتقد است اهل زبان برای درک مدلول میز از طریق دال میز باید این نشانه را از قبل بشناسد و آن را درنظام زبان خود داشته باشد. اما در مورد واژه ی دنگ دنگ چنین مینماید که میان دال دنگ دنگ و مدلول آن نوعی انگیزش وجود دارد (همان: ۲۵۴) این همان مساله انگیزش آوایی و نام آواها است.
به نظر وی واژه های بسیط یعنی واژه هایی که از یک تکواژ تشکیل شده اند به دلیل ماهیت اختیاری نشانه های زبان تیره به حساب می آیند. یعنی هیچ انگیزشی سبب نمی شود تااگر ندانیم مثلا کلید چیست از دال کلید پی به مدلول آن ببریم ( همان: ۲۵۴) البته در این مورد توضیح میدهد که شاید بتوان واژه هایی نظیر «بمب» یا «بوق» را نسبت به مثلا «کلاه» یا «جوراب» شفاف تر دانست. (همان: ۲۵۴) بنابراین به نظر می رسد شفافیت و تیرگی در محدوده ی واحدهایی قابل بحث باشد که از پیش از یک تکواژ تشکیل شده اند.در چنین شرایطی حوزه ی بررسی به واژه هایی غیر بسیط و جمله محدود خواهد شد.
وی سپس واحدی را به لحاظ معنایی شفاف میداند که حاصل جمع مفهوم تشکیل دهنده اش مفهوم آن واحد را به ذهن متبادر سازد و مانند افراشی شفافیت و تیرگی معنایی را روی پیوستاری از نهایت شفافیت تا نهایت تیرگی قابل تبیین می داند(همان: ۲۵۵) وی واژه های «پارچه فروش» ،«طلا فروش» ،«فخرفروش» «عشوه فروش» را مورد بررسی قرار میدهد وآنها را به ترتیب در پیوستار در درجه ی ۱ تا ۴ قرار میدهد که ۱ نهایت شفافیت و ۴ نهایت تیرگی است زیرابا دانستن مفهوم «پارچه» و «فروش» میتوان به مفهوم دقیق «پارچه فروش» دست یافت اما «طلا فروش » تنها تکه های طلا رانمی فروشد. و «فروش» در «فخر فروش» متفاوت از مفهوم «فروش» در «طلا فروش» است. اما با دانستن مفهوم «فخر» میتوان مفهوم بخشی از «فخر فروش» را دریافت در حالی که «عشوه فروش» به لحاظ معنایی کاملا تیره است زیرا با دانستن مفهوم «عشوه» و «فروش» نمیتوان به مفهوم آن دست یافت (همان:۲۵۵) صفوی در ادامه مساله شفافیت و تیرگی معنایی را در سطح جمله مطرح می کند که اگر حاصل جمع مفهوم واژه های تشکیل دهنده ی یک جمله مفهوم آن جمله را به ذهن متبادر سازند جمله ی مذکور شفاف و در غیر این صورت تیره تلقی خواهد شد. (همان: ۲۵۵)
۷-کتاب بهش دادم
۸-وعده ی سر خرمنش دادم
وی توضیح میدهد که مفهوم جمله ی (۸) را بر خلاف نمونه ی (۷) نمیتوان با کنار هم قرار دادن معنی تک تک تکواژ ها مشخص داد(همان: ۱۴۳) در چنین شرایطی جمله ای نظیر (۸) به لحاظ معنایی تیره محسوب میشود. معمولا جملات اصطلاحی درهر زبانی به لحاظ معنایی تیره اند و اهل زبان آنها را هم چون واژه های بسیط می دانند( همان: ۲۵۶) وی معتقد است که واحدهای زبانی، خواه در سطح جمله و خواه در سطح واژه ، برحسب توافق عام کاربرد
می یابند و درنتیجه عملکردی محدودتر از واژه های شفاف دارند. برای نمونه چوب دو سر طلا شدن به صورت چوب های دو سرطلا او را چوب دوسر طلاکردم، چوبی دو سر طلا شد و نظایر آن کاربرد نمی یابد. (همان: ۲۵۶) صفوی معتقد است شفافیت و تیرگی معنایی به نوع همنشینی معنایی عناصر سازنده ی واژه های غیر بسیط و جملات مربوط است. در واژه ای مانند آب پاش، آب و پاش پس از همنشینی با یکدیگر در مفهوم اولیه ی خود باقی میماند. درحالی که «آب» به هنگام همنشینی با «نبات» برای ساختن واژه ی «آب نبات» درمفهوم اولیه ی خود باقی نمیماند( همان: ۲۵۶)
اما غفاری(۱۳۸۲) همانطور که در پی خواهد آمد معتقد است که آن چه را صفوی تحت عنوان شفافیت وتیرگی در سطح جمله ذکر نموده است باید در سطح اصطلاح ذکر کرد، زیرا یک اصطلاح ممکن است جمله نباشد، همانگونه که ملاحظه می شود درجمله ی (۴) که صفوی ذکر میکند، خود جمله اصطلاح نیست، بلکه عبارت «وعده ی سر خرمن» اصطلاح محسوب میشود.