در کتاب تاریخ جنگهای پیامبر به همه آنانکه از یهود بنی قریظه گرفتار شده بودند اطلاق اسیر کردهاند و عملا در نظامهای جنگی سابق همین مفهوم عام از اسارت بدست میآمد و احکام اسیر نیز در همین زمینهها در فقه بحث میگردد (دامغانی، ۱۳۶۴، ج۱، ص۸۱).
در جنگ حنین نیز عملا چنین بود و زنان و مردان در میدان جنگ و… یکجا اسیر شدند و همه را در حکم اسیران جنگی آوردند ولی پیامبر(ص) پس از تقسیم غنائم بیش از شش هزار نفر از این اسیران را آزاد ساخت (ابن هشام، بیتا، ص ۹۰۰).
در کتب فقهی ما نیز وقتیکه بحث اسیر مطرح میشود بهمین معنای عام توجه میشود یعنی مطلق آنان که در جنگ دستگیر و گرفتار میشوند خواه نظامیان و جنگجویان رسمی یا همراه آنان و … خواه دستگیر و بسته شوند و در مکانی زندانی گردند یا نه. همچنین در اصطلاح روایات ما و حتی در احکام اسیر در مواردی به زندانیان و… اسیر گفته میشود ولی مسلم است که به آنان نمیتوان اسیر جنگی گفت مگر آنکه در میدان جنگ گرفتار و دستگیر شوند (حسنی، ۱۳۶۹، ص۵۲).
« اسیر، از ریشه « اسر» به معنی به چنگ آوردن و به دست اوردن و گرفتن است، اسیر دشمنی است که در حال جنگ یا پس از جنگ گرفتار میشود. در اسلام گفتهاند مراد از اسیر جنگی عبارت است از همان کسی که از اهل دارالحرب گرفتار مسلمین شده است» (طباطبایی، ۱۳۶۰، جلد ۳۱، ص۳۵۷).
در فقه اسلامی به دشمنان جنگجویی که علیه اسلام حمله اسلحه کرده و قادر بر جنگ بوده و به دست مجاهدان دستگیر میشوند اطلاق میشود، خواه آن افراد نیروی اصلی باشند یا داوطلبانه یا با پول اجیر شده یا جاسوس باشند و کسانی که توان حمل اسلحه نداشته باشند مانند راهبان، کشاورزان، زنان و…. از این تعریف خارجاند. البته فقها با توجه به جنس اسیر در لفظ آن تفاوت قائل شدهاند. چنانچه به کودکان و زنان «سبی» و به ناتوانان و پیران«عَجَزه» و به مردان بالغ «اسیر» میگویند. در فقه اسلامی به وحدت سازماندهی، فرماندهی و انتظامی داخلی چنان که در تعریف اسیر در حقوق بینالملل به آن اهمیت داده شده است، توجهی نشده است (سابق، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۱۲۹، ابن قدامه، ۱۴۱۰ق، ج۸، ص۳۷۳؛ ماوردی، ۱۴۱۶ق، ص۲۳۲؛ زحیلی، ۱۴۱۲ق، ص۴۱۷).
۱-۳- تاریخچه وضعیت اسیر جنگی
۱-۳-۱- سیر تاریخی اسیر جنگی در قرون وسطی
در دوران باستان و قرون وسطی، اسیر جنگی معنی و مفهوم امروزی را نداشت. اسیران جنگی و یا به طور کلی شکست خوردگان در جنگ، محکوم به قتل یا بردگی بودند. بردگی اسیران بدین گونه بود که آنان از لحاظ جانی و مالی در اختیار شخص اسیر کننده و یا مقامات نظامی کشور اسیر کننده محسوب میشدند و ایشان میتوانستند به هر نحو که مایل بودند با آنان رفتار نمایند. یونانیان حتی خشونت و بی رحمی را تا آنجا کشاندند که در مواردی اسیران را کور میکردند. در این دوران، نمونه های از باز خرید اسیران، مخصوصاًٌ شاهزادگان دیده میشود که تصویب آن معمولاً در انحصار پادشاه بود (ضیایی بیگدلی، ۱۳۸۸، ص۱۶۶).
دایره المعارف قرن بیستم میگوید: اسیر در نزد اقوام و ملتهای وحشی از هیچ نوع رحمت و شفقتی برخوردار نبود، و مستحق هر گونه عذاب و شکنجه بوده است گوئی اسیر فقط برای انتقامجویی خلق شده بود اورا تا سرحد مرگ چوب میزدند و با روغن داغ و آهن گداخته و مثله کردن، بسیخ کشیدن و سوزاندن و بدار آویختن شکنجه میشد (وجدی، ۱۹۱۸م، ج۱، ص۲۷۸).
وجدی میافزاید: اسیر در نزد یونانیان و رومیان از هیچ نوع حقوقی انسانی برخوردار نبود. میزدند، و اهانت میکردند، و همانند حیوانات از آنان بار و کار کشیده میشد و اگر کشته میشد هیچکس مطالبه خون نمیکرد، حتی حکومت اعتراض نمینمود. گرچه در قرون اخیر قوانینی در این باره وضع شده است ولی به حدی نبود که برای آنان ارزش و اعتبار انسانی قائل ود و اسیر همواره انسان مجرد از حقوق انسانی در برابر ارباب و هیئت حاکمه و اجتماع بود (همان).
در تاریخ اولیه جنگ در دوران باستان هیچ شناسایی نسبت به وضع حقوق زندانیان جنگی وجود نداشت، زیرا دشمن شکست خورده سریعاً در میدان جنگ نابود میشد. زنان، بچهها، مردان قبیله کشور شکست خورده نیز چنانچه بعضی اوقات توسط فاتحان به بندگی گرفته نمیشدند، اغلب به سرنوشتی مشابه فوق دچار میآمدند. اسیر جنگی یک متخاصم فعال نبود وع آن کاملاً بستگی به شفقت فاتحش داشت و آن هم در صورتی بود که در میدان جنگ زنده میماند. هستی اسیر جنگی به عواملی از قبیل دسترسی او به خوراک و مفید بودنش برای اسیر کنندهاش بستگی تام داشت. قتل عام اسیران جنگی بعضی اوقات برای وحشتزده کردن دشمن یا ارضای انگیزههای سادیسمی فاتح اعمال میشد. در صورتی که به زندانی جنگی اجازه زنده ماندن داده میشد، اسیر کنندهاش آن را صرفاً بخشی از اموال منقول خویش یا یک برده و حشم به حساب میآورد (حجازی، ۱۳۸۷، ص۱۰۱).
چنانچه در کتاب تاریخ ملل شرق و یونان: «در یکی از کتیبههای مربوط به سال ۸۱۴ ق.م، آسورنا زیر بال(پادشاه آشور) یکی از لشکرکشیهای خود به شهر «کینا بو» و « تلا» را چنین توصیف میکند: پس از تسخیر شهر کینابو سه هزار اسیر جنگی را طعمه آتش ساختم و یکی را نیز زنده نگهداشتم تا به گروگان برود و بعد از فتح شهر«تلا» نیز، از اسیران، بسیاری را در آتش انداختم، پارهای را دست و انگشت بریدم و دیگران را گوش و بینی و بسیاری را از دیده محروم نمودم (حجازی، ۱۳۸۷، به نقل از آلبرماله و ژول ایزاک، ۱۳۴۲، ج۱، ص۷۶).
از سوی دیگر یونانیان تحت تأثیر تعالیم فلاسفهای چون افلاطون و ارسطو برای نژاد خود نسبت به سایرین برتری قائل بودند. سایر اقوام را بربر میخواندند و دشمنان طبیعی خود میدانستند. یونانیان بربرها را محروم الحقوق میپنداشتند و وظیفه سیاسی خود میدانستند که آنان را مطیع و منقاد خود سازند» (حجازی،۱۳۸۷، به نقل از متین دفتری، ۱۳۲۶، ص۱۷۱).
این خودخواهیها البته مانع از آن بود تا مقرراتی همچون قاعده حاکمیت، مصونیت سفرا، حرمت و بیطرفی بعضی محلها، احترام به اجساد دشمنان، حق تحصن و پناهندگی و مهمتر از همه تأدیه غرامت تعدی برای استرداد اسیران جنگی که در روابط دولتهای یونان قدیم رعایت میشد به صورت قواعد بینالمللی متداول گردد. چنانکه وجود قدرت امپراطوری در اروپای قرون وسطی نیز که از لحاظ نظری بک نوع برتری نسبت به سایر قدرتها داشت ویژگی بینالمللی روابط بین امپراطوری و سایر ملل را از بین میبرد، در قرون وسطی ابتدا همچون دوران باستان جنگ یگانه وسیله ارتباط ملل آن زمان بود و هدف امپراطوری روم از جنگها نیز مطیع ساختن سایر ملل و جهانگیری بود. روم با مللی که جرأت میکردند از استقلال خود دفاع کنند میجنگید و وقتی که آنان را مغلوب میکرد با نهایت درجه بیرحمی و شقاوت رفتار مینمود (حجازی، ۱۳۸۷، ص۱۰۲).
وضع اسیران از نظر اروپائیان نیز همینگونه بود اسیر مهدور الدم بود مگر مصلحت ایجاب میکرد که گشته نشود و با اسیر دیگری مبادله گردد. اسرا را به زور وادار میکردند که دین قوم فاتح را بپذیرند چنانکه با اسرای مسلمانان در اسپانیا در قرن ۱۵ میلادی همینکار شد. آنان را مجبور میکردند یا نصرانی شوند یا سوختن و کشته شدن با شمشیر را انتخاب نمایند. او میگوید ولی چنین رفتاری، هرگز و در هیچ زمانی با اسیران غیر مسلمان در میان مسلمانان دیده نشده است (وجدی، ۱۹۱۸م، ج۱، ص۲۷۸).
و این بردگی و تقسیم شدن و فروختن نه تنها حق اسیر نبود، بلکه به عنوان ترحم و اهداف دیگر به کار میرفت. کشتار اسیران جنگی توسط یهودیان بسیار بدتر بود و جنایات آنان نسبت به ملل مغلوبه و مخصوصاً مسیحیت در تاریخ تمدن بیان شده است (ویل دورانت، ۱۳۸۵، ج۹، ص۳۲۳).
جرجی زیدان مینویسد: در یکی از جنگها میان دولت روم و ایران که به تحریک یهودیان برپا شد یهودیان هشتصد هزار اسیر مسیحی را از ایران گرفته و خریده و همه را مثل گوسفند سر بریدند (زیدان، ۱۳۸۹، ج۱، ص۱۴۰).
تاریخ گویای این واقعیت تلخ است که رفتار یهودیان و مخصوصاً رفتار مسیحیان با اسیران جنگی در جنگهای صلیبی، رفتاری همراه با ایذاء و شکنجه بوده و حتی در بسیاری از موارد در عربستان قبل از اسلام، اسیران را از دم تیغ میگذراندند.[اما]تاریخ اسلام مملو از جریانات و رویدادهایی است که بیانگر نحوه رفتار پسندیده و انسانی اسلام در قبال جنگجویان دشمن است که به اسارت نیروهای اسلام در میآیند (ضیایی بیگدلی، ۱۳۶۵، ص۱۷۴).
در مقابل این بینش انسانی اسلام، ویتوریا[۱] عالم مذهبی مسیحیت معتقد است که باید کلیه اسیران مسلمان را بدون استثنا کشت و زنان و فرزندان آنان را به بردگی درآورد (نوسبام، ۱۳۳۷، ص۱۱۸).
از جمله ثمرات بسیار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسیران جنگی است و گرفتن اسیران جنگی به عنوان غنیمت از دوران قدیم میان ملتها معمول بوده است و تاریخچه آن به اعصار بسیار کهن منتهی میگردد.
قبل از اسلام در جنگها هیچ اصول اخلاقی و انسانی مراعات نمیشد و با اسیران جنگی، خیلی ظالمانه رفتار میکردند و هرقدر میتوانستند از شکنجه و آزار مضایقه نمیگردید و بعد از دادن هر نوع شکنجه و آزار، به وضع بسیار دلخراشی میکشتند. چنان که «توماس واکر» دانشمند غربی در کتاب خود مینویسد: «در دوران ساسانیان یا پیش از آن نسبت به اسیرانی که میگرفتند، خیلی ظالمانه رفتار میکردند و آنها را کور مینمودند و شکنجه میدادند و بالأخره آنها را میکشتند یا دار میزدند» (توماس واکر، ۱۳۸۵، ج۱، ص ۶۱).
شدت عملی را که قانون عبری قائل بود کمتر از عمل خشونتآمیز ایرانیان نبود (خدوری، ۱۳۳۵، ص۱۹۳).
انتظار میرفت دین یهود به داد اسیران جنگی برسد و نسبت به آنان حس ترحم و شفقّت مردم را تحریک کند، نه تنها به داد آنها نرسید، بلکه خشونت و شدت عمل بیشتری درباره آنان مقرر داشته است.
در فصل بیستم از تورات آمده است:
«وقتی که برای جنگ به نزدیک شهری میرسی … هر یک از افراد ذکور ساکن آن شهر را با شمشیر بکش ولی زنها و کودکان و … و آنچه در شهر است، حتی آنچه غنیمت در آنجاست مانند یک شکاری! برای خود، بگیر (تورات، فصل بیستم، جمله ۱۰۱۷).
رفتار غیر انسانی نسبت به اسیران جنگی تا قرنها ادامه داشت و متأسفانه عقاید علمای حقوق بین الملل (مخصوصاً علمای غربی) توجیه کننده این اعمال بود. از جمله «گروسیوس» که به عنوان پدر حقوق بین الملل معروف است، نظرات جالب توجهی در این باب دارد: «سرنوشت اسیران جنگی شبیه بردگان است» و «کسی که در جنگ اسیر میشود حق فرار ندارد» (احمدرشید، ۱۳۵۳، ص۱۶۸).
بالاخره «تنها در پایان قرن هفدهم، یعنی پس از جنگ سی ساله [مذهبی در اروپا] بود که تعریف اسیر جنگی از نظر حقوقی مشخص شد» (ضیایی بیگدلی، ۱۳۸۸، ص۱۶۷).
همانگونه که بیان شد در مورد شیوۀ رفتار با اسرا در قرون باستان و وسطی در نهایت سنگدلی و قساوت با آنان برخورد میشد. در کتب مقدس نیز در ارتباط با برخوردهای ناشایست با آنان مواردی ذکر شده است. گرچه پیامبران توصیه به برخورد خوب در حق آنان کردهاند. در قرون معاصر هم انواع بدرفتاری و شکنجه و بیگاری در حق اسرا انجام شده و میشود. ولی در اسلام به رعایت حقوق و احسان و نیکوکاری در حق اسرا بسیار تأکید و تذکر داده شده است و میبایست احتیاجات اساسی اسرا از قبیل غذا،خوراک، پوشاک و مسکن مناسب تأمین شود و احساسات و عواطف آنها مدنظر قرار گیرد و یکی از صفات ابرار در قرآن اطعام به اسرا ذکر شده است (زیدان، ۱۳۸۹، ج۴، ص۴۴۴).
۱-۳-۲- حقوق اسیران جنگی در دوران معاصر
در دوران باستان مفهوم اسیر جنگی به معنای امروزی ناشناخته بود و تنها بردگی و مرگ در انتظار او بود. هر چند ادیان الهی بر کرامت انسانی و حرمت افراد بشر نکات بلیغی داشتند، اما به دلایلی؛ چون تحریف برخی از آنها، یا ابزاری شدن بعضی دیگر در دست مستکبران و دنیا طلبان نتوانستند نقش حیاتی خود را در این زمینه ایفاء نمایند. در اواخر قرن ۱۷و بعد از جنگ سی ساله « اسیر» مفهومی حقوقی پیدا نمود و اندیشورانی، چون منتسکیو و ژان ژاک روسو عقاید علمی در این زمینه ابراز داشتند همچنانکه اندک اندک این عقیده رواج پیدا نمود که جنگ رابطه میان دولتی با دولتی است و « تنها اختیار یا حقی که حقوق جنگ برای طرفهای متخاصم نسبت به سربازان به بند آمده دشمن میشناسد این است که از ادامه شرکت آنان در جنگ ممانعت به عمل آورد. » (حسینی ژرفا، ۱۳۸۴، ص۵۸).
جنگها و کشتارهای وسیع و تخریبهای گسترده، صلح دوستان را به سوی اتحاد و تلاش برای تهدید جنگ و کم کردن آثار آن سوق داد. به تدریج تنظیم قواعد در مورد جنگ ناعادلانه و مبانی مشروعیت و کیفیت مبارزه مخاصمات مسلحانه و مسائلی مانند اسرای جنگی ضرورت گرفت (همان، ص۵۹).
از مهمترین منابع حقوقی حاکم بر رفتار با اسیران جنگی میتوان به اعلامیه بروکسل (۱۸۷۴)، فصل دوم مقررات لاهه، عهد نامه ژنو (۱۹۲۹)، اشاره نمود. اما قواعد و اصول مندرج در کنوانسیونهای ژنو، بخش عمدهای از تنظیم قواعد حقوق بشردوستانه در طول جنگهای مسلحانه را در بر دارد. این کنوانسیونها در ۱۹۴۹ (و پروتکلهای الحاقی آن در ۱۹۷۷) به تصویب رسیده و تقریباً همه کشورهای جهان این کنوانسیونها را پذیرفتهاند به گونهای که بیش از ۱۶۰ کشور عضو پروتکل دوم الحاقی به این معاهدات هستند (ضیائی بیگدلی، ۱۳۸۰، ص۱۲۴).
طبق ماده ۲ کنوانسیون اول ژنو راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بیماران در نیروهای مسلح (مصوب ۱۲ اوت ۱۹۴۹)، «این قرارداد در صورت جنگ رسمی، هرگونه مخاصمه مسلحانه که بین دو یا چند دولت از دول معظمه متعاهد روی دهد به موقع اجرا گذارده خواهد شد ولو آنکه یکی از آن دول وجود حالت جنگ را تصدیق نکرده باشد» (همان، ص۱۲۵).
از نکات مهم این قرارداد، آمری بودن آن میباشد به نحوی که اسیران جنگی حق صرفنظر کردن از مقررات حمایتی آن را ندارند. ماده کنوانسیون سوم مقرر میدارد: «اسیران جنگی در تمام مدتی که مشمول قرار داد هستند از مزایای موافقتنامههای مزبور بهرهمند خواهند شد مگر آنکه در آن موافقتنامههای بعدی صریحاً خلاف آن مقرر شده باشد و یا یکی از دول متخاصم اقدامات مساعدتری درباره آن اتخاذ کرده باشد» و ماده ۷ آن بیان میدارد: «اسیران جنگی نمیتوانند در هیچ حالی از تمام و یا قسمتی از حقوقی که به موجب این قرارداد یا احیاناً به موجب موافقتنامههای اختصاصی مذکور در ماده قبل درباره آنان تأمین شده صرفنظر نمایند.» (همان، ص۱۲۶).
به نظر میرسدکه جانبداری از حق فاتحان برای به بندگی گرفتن اسیران جنگی توسط گروسیوس مربوط به اسیران جنگی غیر مسیحی میشد: زیرا به طوری که مثلاً اشاره کردیم گروسیوس از جمله حقوقدانانی بود که در جنگ بین مسیحیان مخالف به بردگی گرفتن زندانیان جنگی مسیحی بود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آراء وی در توجیه رفتار غیر انسانی با اسرای غیر مسیحی نقش مهمی ایفا میکرده است (همان، ص۱۰۴).
به هر حال در این دوره« جنگهای سی ساله » که در آغاز با انگیزه مذهبی شروع شده بود و به تدریج رنگ و صبغه سیاسی پیدا کرده بود با انعقاد قرارداد و ستفالیا( ۱۶۴۸) خاتمه یافت .
« این قرارداد که استخلاص زندانیان جنگی را بدون فدیه پیشبینی میکرد عموماً به عنوان الگوی خاتمه عصر بندهسازی وسیع جنگی عنوان میشد» (همان، ص۱۰۵).
لذا از این دیدگاه رفتار با اسیران جنگی بهبود یافت. در اواسط قرن نوزدهم آشکار بود که تعداد معینی از اصول برای رفتار با زندانیان جنگی و عموماً در جهان غرب در حال به رسمیت شناخته شدن است، اما این اصول در جنگ داخلی آمریکا (جنگ انفصال) با آنکه خیلی بدان تمایل نشان داده میشد رعایت نگردید. در نیمه دوم همین قرن کوششهای بسیاری شد تا وضع سربازان مجروح و زندانیان جنگی بیش از پیش بهبود یابد. در سال ۱۸۷۴ کنفرانسی در بروکسل در روابط با اسیران جنگی اعلامیهای راتهیه کرد ولی این اعلامیه به تصویب نرسید در سال ۱۸۹۹ و بار دیگر در سال ۱۹۰۷ کنفرانسهای بینالمللی در لاهه تشکیل و مقرراتی در باب رفتار با زندانیان جنگی تنظیم کرد که در حقوق بینالملل به رسمیت شناخته شد. بعد از جنگ جهانی اول نمایندگان ملل جهان در ژنو برای ایجاد کنوانسیون ۱۹۲۹ گردهم آمدند. این کنوانسیون قبل از وقوع جنگ جهانی دوم توسط فرانسه، آلمان، انگلستان، ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر تصویب شد. ولی ژاپن و اتحاد شوروی سابق آن را تصویب نکردند. در طی جنگ جهانی دوم میلیونها انسان تحت شرایط گوناگونی به اسارت گرفته شدند و رفتاری را تجربه کردند که در مقایسه با رفتار بربری از مقامی شگرف برخوردار بود. مورد دیگر، راهپیمایی مرگ زندانیان جنگی ایالات متحده بود که توسط ژاپن در اوایل سال۱۹۴۲ در فیلیپین به اسارت گرفته شدند (حجازی، ۱۳۸۷، ص۱۰۵).
به زودی بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم کنوانسیون ۱۹۲۹ژنو اصلاح و در کنوانسیون سوم ژنو ۱۹۴۹ درج گردید. کنوانسیون ۱۹۴۹ این مفهوم سابقاً تصریح شده را که زندانیان جنگی بایستی از مشارکت مجدد در جنگ منع شوند و با آنان بدون در نظر گرفتن نوع تابعیت یا هویت قانونی از روی انسانیت رفتار شود، تدوین نمود. کنوانسیون ۱۹۴۹ مفهوم زندانی جنگی را گسترش داد و آن را نه تنها شامل اعضای نیروهای مسلح که به دست کشور دشمن افتادهاند دانست بلکه همچنین این مفهوم را به جنگجویان غیر نظامی، نیروهای داوطلب، نیروهای غیر منظم و اعضای نهضتهای پایداری در صورتی که آنها بخشی از نیروهای مسلح را تشکیل دهند، و اشخاصی که نیروهای مسلح را همراهی میکنند بدون این که واقعاً عضوی از اعضای آن باشند. از قبیل خبرنگاران جنگی، پیمانکاران وسایل و ملزومات غیر نظامی و اعضای واحدهای خدمات کارگری تعمیم داد. حقوق و حمایتهای تخصیص داده شده به زندانیان جنگی تحت عنوان کنوانسیون ژنو در سرتاسر دوران اسارتشان با آنها باقی میماند و اسیر کننده نمیتواند این حقوق را از آنها سلب کند یا خود زندانیان جنگی هم نمیتوانند از آنها صرفنظر کنند (همان، ص۱۰۶).
دولت ایران نیز متجاوز از یکصد سال است که به عضویت صلیب سرخ جهانی پذیرفته شده است و از آن تاریخ به بعد یک سلسله قراردادها و کنوانسیونهای بین المللی دیگر مقررات و ضوابط بین المللی روبه توسعه و افزایش نهاد تا این که در سال ۱۹۴۹ میلادی قرادادهای چهار گانه ژنو که در بالا بدانها اشاره گردید به تصویب همه کشورهای عضو اتحادیه جهانی صلیب سرخ رسید، و دولت ایران نیز متن قرراردادهای چهارگانه ژنو را در ۳۰ آذر سال۱۳۳۴ شمسی به تصویب رساند و متعهد به رعایت آنها گردید» (قراردادهای چهارگانه ژنو درباره صلیب سرخ بین المللی، ۱۳۵۹، جزوه هلال احمر جمهوری اسلامی ایران، ص۵).
۱-۳-۳- منابع بین الملل حقوق اسیران جنگی
قواعد و مقررات حقوقی حاکم بر رفتار با اسیران جنگی تا مدتها جنبه عرفی داشت؛ اما امروزه تابع نظامی است که به موجب اسناد بین المللی مهمی به طور صریح و روشن مشخص گردیده است. این اسناد عبارتند از:
- اعلامیه بروکسل ۱۸۷۴(مواد۲۳-۲۴) که به حمایت از اسیران جنگی میپردازد و برای اوّلین بار فرق میان نظامیان و غیر نظامیان را مشخّص کرد.
- فصل دوم مقررات لاهه منضم به عهدنامه چهارم مورخ ۱۸ اکتبر۱۹۰۷(مواد ۴ تا۲۰) به موجب تحولات مذکور برای اولین بار ، مقررات حمایت از اسیران جنگی در یک معاهده بین المللی تدوین شد که بر مبنای آن افرادی که اسیر جنگی محسوب می شوند ، مشخص شده و بر اصل «رفتار انسانی» با اسیران جنگی تآکید شد. بر اساس ماده ۲۰ این مقررات نیز بلافاصله پس از انعقاد صلح اسیران باید به میهن باز گردند.[۲]
- عهدنامه ژنو مورخ ۲۷ ژوئیه ۱۹۲۹ در زمینه بهبود سرنوشت اسیران جنگی: با توجه به اینکه مقررات ۱۹۰۷ برای حمایت از اسیران جنگی ناکافی به نظر می آمد به منظور رفع این مشکل، در سال ۱۹۲۱ کمیته بین المللی صلیب سرخ کنفرانسی را ترتیب داد که طی آن پیش نویس کنوانسیون رفتار با اسیران جنگی تهیه شد. در این پیش نویس ، موضوع اسیران جنگی به کلی از قوانین لاهه جدا شد و به طور مستقل مبنای مذاکرات کمیته بین المللی صلیب سرخ و سایر دولت ها قرار گرفت. اینتلاش ها منجر به تصویب کنوانسیون ۱۹۲۹ ژنو در زمینه رفتار با اسیران جنگی شد.
- عهدنامه سوم ژنو مورخ ۱۲ اوت ۱۹۴۹ در مورد رفتار با اسیران جنگی: فجایع ناشی از جنگ جهانی دوم ، ضرورت بازنگری کنوانسیون ۱۹۲۹ را نمایان ساخت. کمیته بین المللی صلیب سرخ در کنفرانس ۱۹۴۸ استکهلم پیش نویس اصلاح شده کنوانسیون حمایت از اسیران جنگی را به بحث گذاشت و متعاقب آن سوئیس میزبانی کنفرانس دیپلماتیک ۱۹۴۹ ژنو را که در آن ۶۲ کشور شرکت کردند بر عهده گرفت و طی آن کنوانسیون های چهار گانه ژنو به تصویب رسید. گفتنی است که کنوانسیون سوم ژنو ضمن تأیید مقررات ۱۹۰۷ لاهه و کنوانسیون ۱۹۲۹ ژنو آنها را مورد تجدید نظر قرار داده و تکمیل کرد. کنوانسیون مذکور مشتمل بر ۱۴۳ ماده و ۱۰ پیوست است. این کنوانسیون تا کنون از تصویب ۱۹۴ دولت گذشته ومقررات آن بیانگر حقوق عرفی بین المللی محسوب می شوند.
در واقع کنوانسیون سوم از لحاظ تدوین قواعد عرفی حقوق بین الملل بشردوستانه در حمایت از اسیران جنگی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نظام موراد نقض عمده نیز در این سند برقرار شد.
عهدنامه مذکور مشتمل بر حدود ۱۵۰ ماده است. هدف اساسی این قواعد «احتراز از کلیه اقداماتی است که جهت تضمین امنیت کشور متخاصم اسیر کننده غیر ضروری میباشد» (Reuter, 1973, p 337).
«اندیشه اساسی که این مقررات از آن الهام گرفته این است که اسارت جنگی یک اقدام سرکوب کننده نیست، بلکه اقدامی احتیاطی و بازدارنده تلقی میشود که در مورد دشمنی که سلاح خود را به زمین گذارده اتخاذ میگردد» (ضیایی بیگدلی، ۱۳۸۸، ص۱۶۸).
عهدنامه سوم تا سال ۱۹۸۵ از تصویب ۱۵۷ کشور گذشته است.
- پروتکلهای مورخ ۱۲ دسامبر ۱۹۷۷ الحاقی به عهدنامههای چهارگانه ۱۹۴۹ژنو (پروتکل شماره یک در مورد حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه بین المللی و پروتکل شماره دو در مورد حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه غیر بین المللی). پروتکل شماره یک تا سال ۱۹۸۴ مورد تصویب ۴۲کشور و پروتکل شماره دو تا سال ۱۹۸۲ مورد تصویب ۲۲ کشور قرار گرفته است. به منظور تفسیر، توسعه و ابهام زدایی از برخی مقررات کنوانسیونهای ۱۹۴۹، دو پروتکل الحاقی در ۱۲ دسامبر ۱۹۷۷ به آن افزوده شد. پروتکل اول به حمایت از قربانیان جنگ در مخاصمات مسلحانه بین المللی می پردازد و پروتکل دوم این حمایت ها را به مخاصمات مسلحانه داخلی تسری می دهد. موادی از پروتکل اول نیز به موضوع اسیران جنگی می پردازد ( مواد ۷۵،۴۷،۴۶،۴۵،۴۴،۴۳،۶،۵،۱) این پروتکل ها در واقع تفسیر اصیل از مواد کنوانسیونهای ژنو محسوب می شوند (همان، ص۱۶۹).
۱-۳-۴- انگیزههای گرفتن اسیر
در طول تاریخ بشر همواره درگیریها و در پیآمد آن همواره اسارتهایی وجود داشته است. این اسارتها با اهداف و انگیزههای توأم بوده است که میتوانیم آنها را در طول تاریخ در موارد زیر خلاصه کنیم که عبارت است از:
اسیرگیری برای ایجاد رعب و سرکوبی دشمن و مسلط شدن بر آنان
اسیرگیری به عنوان گروگان وداشتن حربه و برگ برنده در برابر دشمن
اسیرگرفتن به عنوان مبادله با اسیران خودی که در دست دشمن است
برای بهرهگیری از تخصص و نیروی کار ( نیروی بدنی و فکری)
برای گماردن آنان در کارهای مختلف و کار اجباری دیگر
راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره پایان نامه حقوق اسیران جنگی نهایی ۱۲-۶-۱۳۹۱ (Repaired)